eitaa logo
علمدارکمیل
340 دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
1.3هزار ویدیو
43 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
علمدارکمیل
#قوانین #شهید #سید_مجتبی_علمدار برای نزدیکی به خدا ⚖⚖⚖ ➿قانون اول : خداوندا ! اعتراف می کنم به ا
برای نزدیکی به خدا ⚖📖 ⚖📖 ➿قانون چهارم : خدایا اعتراف می کنم از این که شب با یاد تو نخوابیدم و بهر نماز شب هم بیدار نشدم حداقل در هر هفته باید دو شب شب بخوانم و بهتر است شب پنج شنبه و شب جمعه باشد اگر به هر دلیل نتوانستم شبی را به جا بیاورم باید به جای هر شب ۵۰ ریال صدقه و ۱۱ رکعت نماز را به جا بیاورم .  تاریخ اجرا : ۱۶/۶/۱۳۶۹  ➿قانون پنجم : اعتراف میکنم به اینکه (خدا می بیند ) را در همه کارهایم دخالت ندادم و برای عزیز کردن خود کار کردم. حداقل در هر هفته باید دو صبح زیارت عاشورا و صبح های جمعه سوره الرحمن را بخوانم. اگر به هر دلیلی نتوانستم زیارت عاشورا را بخوانم باید هفته بعد ۴ صبح زیارت عاشورا و یک جز قران بخوانم و اگر صبح جمعه ای نتوانستم سوره الرحمن بخوانم باید قضای آنرا در اولین فرصت به اضافه ۲ حزب قران بخوانم.  تاریخ اجرا :۱۳/۷/۱۳۶۹  ➿ قانون ششم : حداقل باید در آخرین رکوع و در کلیه سجده های نمازهای واجب صلوات بفرستم.اگر به هر دلیلی نتوانستم این عمل را انجام دهم باید به ازای هر صلوات ۱۰ ریال صدقه بدهم و ۱۰۰ صلوات بفرستم.  تاریخ اجرا : ۱۸/۸/۱۳۶۹  🌸🍃✨🍃🌸 @komail31
🌸 🌼این بقیة الله پروفایل ─┅─═ঊঈ💓ঊঈ═─┅─ 🌺 @komail31
ظهور شما نقطه پایانی است بر همه دردهای اهل زمین؛ زمینی که سطر به سطر کتاب زندگیش از نبودنتان درد می‌کشد ... تعجیل در ظهور صلوات @komail31 🍃 🌸 🍃 🌸
علمدارکمیل
🌺 📝 #خاطرات #طلبه_ی_شهید سید علی حسینی 🌺 قسمت چهل و ششم: گمانی فوق هر گمان اصلا نفهمیدم زینب چطو
🌺 📝 سید علی حسینی 🌺 قسمت چهل و هفتم: سومین پیشنهاد علی اومد به خوابم ... بعد از کلی حرف، سرش رو انداخت پایین ... - ازت درخواستی دارم ... می دونم سخته اما رضای خدا در این قرار گرفته ... به زینب بگو سومین درخواست رو قبول کنه... تو تنها کسی هستی که می تونی راضیش کنی ... با صدای زنگ ساعت از خواب پریدم ... خیلی جا خورده بودم... و فراموشش کردم ... فکر کردم یه خواب همین طوریه ... پذیرش چنین چیزی برای خودم هم خیلی سخت بود ... چند شب گذشت ... علی دوباره اومد ... اما این بار خیلی ناراحت ... - هانیه جان ... چرا حرفم رو جدی نگرفتی؟ ... به زینب بگو باید سومین درخواست رو قبول کنه ... خیلی دلم سوخت ... - اگر اینقدر مهمه خودت بهش بگو ... من نمی تونم ... زینب بوی تو رو میده ... نمی تونم ازش دل بکنم و جدا بشم ... برام سخته ... با حالت عجیبی بهم نگاه کرد ... - هانیه جان ... باور کن مسیر زینب، هزاران بار سخت تره ... اگر اون دنیا شفاعت من رو می خوای ... راضی به رضای خدا باش ... گریه ام گرفت ... ازش قول محکم گرفتم ... هم برای شفاعت، هم شب اول قبرم ... دوری زینب برام عین زندگی توی جهنم بود ... همه این سال ها دلتنگی و سختی رو ... بودن با زینب برام آسون کرده بود ... حدود ساعت یازده از بیمارستان برگشت ... رفتم دم در استقبالش ... - سلام دختر گلم ... خسته نباشی ... با خنده، خودش رو انداخت توی بغلم ... - دیگه از خستگی گذشته ... چنان جنازه ام پودر شده که دیگه به درد اتاق تشریح هم نمی خورم ... یه ذره دیگه روم فشار بیاد توی یه قوطی کنسرو هم جا میشم ... رفتم براش شربت بیارم ... یهو پرید توی آشپزخونه و از پشت بغلم کرد ... - مامان گلم ... چرا اینقدر گرفته است؟ ... ناخودآگاه دوباره یاد علی افتادم ... یاد اون شب که اونطور روش رگ گرفتن رو تمرین کردم ... همه چیزش عین علی بود ... - از کی تا حالا توی دانشگاه، واحد ذهن خوانی هم پاس می کنن؟ ... خندید ... - تا نگی چی شده ولت نمی کنم ... بغض گلوم رو گرفت ... - زینب ... سومین پیشنهاد بورسیه از طرف کدوم کشوره؟... دست هاش شل شد و من رو ول کرد ... @komail31 🍃 🌸 🍃 🌸
🌺 📝 سیدعلی حسینی و همسر 🌺 نويسنده: سيد طاها ايماني قسمت چهل و هشتم: کیش و مات دست هاش شل و من رو ول کرد ... چرخیدم سمتش ... صورتش بهم ریخته بود ... - چرا اینطوری شدی؟ ... سریع به خودش اومد ... خندید و با همون شیطنت، پارچ و لیوان رو از دستم گرفت ... - ای بابا ... از کی تا حالا بزرگ تر واسه کوچیک تر شربت میاره ... شما بشین بانوی من، که من برات شربت بیارم خستگیت در بره ... از صبح تا حالا زحمت کشیدی ... رفت سمت گاز ... - راستی اگه کاری مونده بگو انجام بدم ... برنامه نهار چیه؟... بقیه اش با من ... دیگه صد در صد مطمئن شدم یه خبری هست ... هنوز نمی تونست مثل پدرش با زیرکی، موضوع حرف رو عوض کنه ... شایدم من خیلی پیر و دنیا دیده شده بودم ... - خیلی جای بدیه؟ ... - کجا؟ ... - سومین کشوری که بهت پیشنهاد بورسیه داده ... - نه ... شایدم ... نمی دونم ... دستش رو گرفتم و چرخوندمش سمت خودم ... - توی چشم های من نگاه کن و درست جوابم رو بده ... این جواب های بریده بریده جواب من نیست ... چشم هاش دو دو زد ... انگار منتظر یه تکان کوچیک بود که اشکش سرازیر بشه ... اصلا نمی فهمیدم چه خبره ... - زینب؟ ... چرا اینطوری شدی؟ ... من که ... پرید وسط حرفم ... دونه های درشت اشک از چشمش سرازیر شد ... - به اون آقای محترمی که اومده سراغت بگو ... همون حرفی که بار اول گفتم ... تا برنگردی من هیچ جا نمیرم ... نه سومیش، نه چهارمیش ... نه اولیش ... تا برنگردی من هیچ جا نمیرم ... اینو گفت و دستش رو از توی دستم کشید بیرون ... اون رفت توی اتاق ... من، کیش و مات ... وسط آشپزخونه ... @komail31 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃
‍ 📝🌹 «فوزیه شیردل»، همان پرستار شهید فیلم «چ» ابراهیم حاتمی‌کیا، که سی و پنج سال گمنام بود و کسی او را نمی‌شناخته است. ✳️فوزيه شیر دل در سال 1338 در شهر كرمانشاه در كانون گرم خانواده اي متدين و مومن متولد گرديد. پدرش حافظ کل بود و از کودکی به او آموزش روخوانی میداد. پس از گرفتن مدرك سيكل و گذراندن یک دوره آموزشی بهیاری، وارد بهداري شد. وی به مدت 2 الي 3 سال در بهداري كرمانشاه خدمت كرد و پس از آشنايي با كارش به پاوه منتقل شدو در بيمارستان آن جا مشغول به كار شد. ✴️خواهر شهیده فوزیه شیردل در این مورد می‌گوید: دوره آموزشی که تمام شد نوبت تقسیم نیروها بود... اکثر دوستان او تمایل به ماندن در کرمانشاه و کار کردن نزد خانواده‌هایشان را داشتند تا شرایط کاری راحت‌تری داشته باشند.... همان موقع اعلام شده بود که بیمارستان پاوه بیمارستان خیلی مجهزی نیست و به نوعی جور کمبود دستگاه ها و تجهیزات پزشکی را باید نیروی انسانی بکشند و شرایط خدمت در آنجا به دلیل منطقه محروم بودن خیلی سخت‌تر از کرمانشاه است... با همه اینها فوزیه خدمت در شهر پاوه را انتخاب کرد، چون معتقد بود از این طریق خدمتش ارج بیشتری دارد و شغل پرستاری یعنی دست و پنجه نرم کردن باهمین محرومیت ها و رسیدگی به محرومین ... فوزیه با پیام انقلاب اسلامي همگام بود و دوستدار حضرت امام (ره) بود. او پرستار مومن و محجبه ای بود که آشكارا در بيمارستان پاوه اعلام مي كرد كه: من پيرو امام و خط امام هستم. رئیس بیمارستان به نام دکتر عارفی فردی ضدانقلاب بود که بعدها به آمریکا فرار کرد و به دلیل اعتقادات خواهرم با او خصومت و دشمنی داشت. هشت ماه از پیروزی انقلاب گذشته بود و خواهرم با ارادتی که به امام داشت عکس ایشان را به دیوار اتاقش نصب کرده بود. با وجود هشدارهای دوستانش یک روز رئیس بیمارستان متوجه عکس شد و از فوزیه خواست که این عکس را بردارد اما فوزیه در جواب می‌گوید: «اینجا اتاق من است و دوست دارم که عکس امام بر دیوار اتاقم باشد، حاضر هستم بیست سال عمر خود را بدهم و یک تار مو از سر امام خمینی(ره) کم نشود.» رئیس بیمارستان به خاطر این موضوع یک ماه حقوق فوزیه را کسر کرد.  سرانجام وی در روز بیست و پنجم مرداد 1358 در جریان حمله گروهک ضد انقلاب دموکرات به بهداری پاوه و محاصره آن محل و در حالی که گروه دکتر شهید چمران در صحنه حاضر بود در حالی که برای کمک به گروه اقدام می کرد و در حال راهنمایی هلی کوپتر برای فرود در بهداری بود، مورد اصابت گلوله ناجوانمردانه دموکراتها قرار گرفت و به شدت مجروح شد. فوزیه در آن محل بعد از 16 ساعت جان به جان آفرين تسليم كرد و به شهادت رسید. بعد از مدتي پيكر شهيد وچندتن ديگر شهدا را هلي كوپترحمل مي كرد،مورد اصابت گلوله هاي منافقين قرار گرفته و سقوط كرد. خلبان و كمك خلبان ومجروحان نیز همگي به شهادت رسيدند . شهید چمران در وصف رشادت این پرستار شهید نوشت: خداوندا! چه منظره ای داشت این خانه پاسداران! چه دردناک!.... دختر پرستاری که پهلویش هدف گلوله دشمن قرار گرفته بود خون لباس سفیدش را گلگون کرده بود، 16 ساعت مانده بود و خون از بدنش می رفت و پاسداران هم که کاری از دستشان بر نمی آمد گریه می کردند. این فرشته بی گناه ساعاتی بعد در میان شیون و زاری بچه ها جان به جان آفرین تسلیم کرد. @komail31 🍃 🌸 🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🍃🌸 بسم الله الرحمن الرحیم 🌸🍃 با اجازه از محضر حضرت مهدی عج، ختم سی ام به نیابت از شهدای گروههای مقاومت اسلامی در سراسر دنیا و شهدای فتح خرمشهر و محمودرضا صابونیان محمدرضا نور بهشت غواص حجت‌الاسلام محمد شیخ شعاعی هدیه به اهل بیت علیهم السلام به نیت سلامتی، خوشنودی و تعجیل در ظهور آقا امام زمان. به امید گوشه چشمی از جانب مولا و سربازان شهیدش @komail31 🍃🌸🍃🌸🍃
سلام ماه پنهانم سلام امام خوب زمانم! پنهان مکن جمال خود از عاشقان رویت خورشید را برای ظهور آفریده‌اند... یااباصالح المهدی عجل علی ظهورک @komail31 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃
آیت الله خامنه‌ای: رهبر انقلاب: بروید سراغ کارهای نشدنی، تا بشود. تصمیم بگیرید بر برداشتن کارهای سنگین، تا بردارید. «و لا یخشون احدا الّا اللَّه». خب، رنجهایش چه؟ ...جوابش این است که: و کفی باللَّه حسیبا @komail31
علمدارکمیل
#قوانین #شهید #سید_مجتبی_علمدار برای نزدیکی به خدا ⚖📖 ⚖📖 ➿قانون چهارم : خدایا اعتراف می کنم از ا
برای نزدیکی به خدا 📝⚖ 📝⚖ 📝⚖ ➿قانون هفتم : حداقل باید در هر بیست و چهار ساعت ۷۰ بار کنم.اگر به هر دلیلی نتوانستم این عمل را انجام دهم در بیست و چهار ساعت بعدی باید ۳۰۰ بار استغفار کنم و باز هم ۳۰۰ به ۶۰۰ تبدیل می شود.  تاریخ اجرا : ۳۰/۹/۱۳۶۹  ➿قانون هشتم : هر کجا که را تمام میخوانم باید ۲ روز روزه بگیرم. بهتر است که دوشنبه و پنجشنبه باشد .اگر به هر دلیل نتوانستم این عمل را انجام دهم در هفته بعد باید به جای دو روز ۳ روز و به ازای هر روز ۱۰۰ریال صدقه بپردازم.  تاریخ اجرا : ۱۹/۱۱/۱۳۶۹  ➿ قانون نهم : در هر روز باید ۵ مسئله از احکام حضرت امام (ره) را بخوانم .اگر به هر دلیلی نتوانستم این عمل را انجام دهم روز بعد باید ۱۵ مسئله را بخوانم.  تاریخ اجرا : ۱۴/۱/۱۳۷۰  ➿در هر بیست و چهار ساعت باید ۵ بار تسبیحات حضرت زهرا (س) برای نماز های یومیه و ۲ بار هم برای نماز قضا  بگویم.اگر به هر دلیل نتوانستم این فریضه الهی را انجام دهم باید به ازای هر یکبار ۳ مرتبه این عمل را تکرار کنم.  تاریخ اجرا : ۱۵/۳/۱۳۷۰ 🍃🌸🍃 @komail31 🍃🌸🍃