eitaa logo
علمدارکمیل
344 دنبال‌کننده
3.6هزار عکس
1.2هزار ویدیو
42 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
✨امام کاظم علیه السلام خداوند هر روز جمعه هزار نفخه رحمت به بعضی از بندگانش‌ ،ارزانی می دارد، هر کس ‌در عصر جمعه صد ‌بار سوره قدر را بخواند‌ از این هزار رحمت بهرمند می شود. 📕امالی صدوق ، ص۶۰۶ ___________ دوستان همچنین روز جمعه ۱۰۰ سوره توحید و ۱۰۰ صلوات هم بسیار وارد شده و ثواب داره,هر کدوم از این سوره ها، یا زیارت آل یس، دعای سمات یا عاشورا رو. که میخونین، نیت کنید به نیت شهدا هدیه به امام زمان وقتی نمیگیره بخونید.... ان شاء الله ذخیره قبر و قیامتمون باشه و همچنین حاجت روایی هممون ... ☀️🌻لحظات نزدیک به غروب آفتاب روز جمعه سفارش حضرت زهرا سلام الله علیها که موقع استجابت دعاست برا تعجیل در فرج آقامون دعا کنید... ✨التماس دعای فرج اللهم عجل لولیک الفرج 🌹 یاعلی❤️ @komail31 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃
🌺 📝 سید علی حسینی 🌺 قسمت پنجاه و یک: اتاق عمل دوره تخصصی زبان تموم شد ... و آغاز دوره تحصیل و کار در بیمارستان بود ... اگر دقت می کردی ... مشخص بود به همه سفارش کرده بودن تا هوای من رو داشته باشن ... تا حدی که نماینده دانشگاه، شخصا یه دانشجوی تازه وارد رو به رئیس بیمارستان و رئیس تیم جراحی عمومی معرفی کرد ... جالب ترین بخش، ریز اطلاعات شخصی من بود ... همه چیز، حتی علاقه رنگی من ... این همه تطبیق شرایط و محیط با سلیقه و روحیات من غیرقابل باور و فراتر از تصادف و شانس بود ... از چینش و انتخاب وسائل منزل ... تا ترکیب رنگی محیط و ... گاهی ترس کوچیکی دلم رو پر می کرد ... حالا اطلاعات علمی و سابقه کاری ... چیزی بود که با خبر بودنش جای تعجب زیادی نداشت ... هر چی جلوتر می رفتم ... حدس هام از شک به یقین نزدیک تر می شد ... فقط یه چیز از ذهنم می گذشت ... - چرا بابا؟ ... چرا؟ ... توی دانشگاه و بخش ... مرتب از سوی اساتید و دانشجوها تشویق می شدم ... و همچنان با قدرت پیش می رفتم و برای کسب علم و تجربه تلاش می کردم ... بالاخره زمان حضور رسمی من، در اولین عمل فرارسید ... اون هم کنار یکی از بهترین جراح های بیمارستان ... همه چیز فوق العاده به نظر می رسید ... تا اینکه وارد رختکن اتاق عمل شدم ... رختکن جدا بود ... اما ... @komail31 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃
🌺 📝 سید علی حسینی 🌺 📝 نویسنده: طلبه ی سید طاها ایمانی قسمت پنجاه و دوم: شعله های جنگ ✳️آستین لباس کوتاه بود ... یقه هفت ... ورودی اتاق عمل هم برای شستن دست ها و پوشیدن لباس اصلی یکی ... چند لحظه توی ورودی ایستادم ... و به سالن و راهروهای داخلی که در اتاق های عمل بهش باز می شد نگاه کردم ... حتی پرستار اتاق عمل و شخصی که لباس رو تن پزشک می کرد ... مرد بود ... برگشتم داخل و نشستم روی صندلی رختکن ... حضور شیطان و نزدیک شدنش رو بهم حس می کردم ... - اونها که مسلمان نیستن ... تو یه پزشکی ... این حرف ها و فکرها چیه؟ ... برای چی تردید کردی؟ ... حالا مگه چه اتفاقی می افته ... اگر بد بود که پدرت، تو رو به اینجا نمی فرستاد ... خواست خدا این بوده که بیای اینجا ... اگر خدا نمی خواست شرایط رو طور دیگه ای ترتیب می داد ... خدا که می دونست تو یه پزشکی ... ولی اگر الان نری توی اتاق عمل ... می دونی چی میشه؟ ... چه عواقبی در برداره؟ ... این موقعیتی رو که پدر شهیدت برات مهیا کرده، سر یه چیز بی ارزش از دست نده ... شیطان با همه قوا بهم حمله کرده بود ... حس می کردم دارم زیر فشارش له میشم ... سرم رو پایین انداختم و دستم رو گرفتم توی صورتم ... - بابا ... من رو کجا فرستادی؟ ... تو ... یه مسلمان شهید... دختر مسلمان محجبه ات رو ... آتش جنگ عظیمی که در وجودم شکل گرفته بود ... وحشتناک شعله می کشید ... چشم هام رو بستم ... - خدایا! توکل به خودت ... یازهرا ... دستم رو بگیر ... از جا بلند شدم و رفتم بیرون ... از تلفن بیرون اتاق عمل تماس گرفتم ... پرستار از داخل گوشی رو برداشت ... از جراح اصلی عذرخواهی کردم و گفتم ... شرایط برای ورود یه خانم مسلمان به اتاق عمل، مناسب نیست ... و ... از دید همه، این یه حرکت مسخره و احمقانه بود ... اما من آدمی نبودم که حتی برای یه هدف درست ... از راه غلط جلو برم ... حتی اگر تمام دنیا در برابرم صف بکشن ... مهم نبود به چه قیمتی ... چیزهای باارزش تری در قلب من وجود داشت ... @komail31 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃
📑گزارشی از برخی شهدای شاخص ی تهران 🛣 1⃣ 🔰اینجا، نزدیک مقبره فرمانده کل، گردان گردان سربازان فدایی او خوابیده اند. بسیجیان و نظامیانی از میان بهترین فرزندان این سرزمین که روزی در همین کوچه پس کوچه ها، میان من و تو زندگی می کردند، ولی از جنس زمین نبودند. اگر از شهر تهران به این مرکز تنفس ملائک بیایی، حرم امام را پشت سر می بینی و اینک پای در زمینی ملکوتی نهاده ای که هیچ شباهتی به آنجا که از آن جدا شده و آمده ای ندارد! از کنار مزار مردگان عبور می کنی و به آن سوی بلوار، گلزار نورانی شهیدان پای می نهی. جنس اینجا نورانیت و آرامش مطلق است و تو از شهر اضطراب و غفلت جدا شده ای و اینک آرامشی دیگرگونه تو را فرا گرفته است. عظمتی به وسعت یک تاریخ خون بار را روبرویت می بینی و سند زنده مظلومیت و ایثار انقلابیون را مرور می کنی. اینجا پر است از کسانی که خون شان برای آبیاری درخت انقلاب جاری شده و اینک تو وارث آنان گشته ای و کوله باری از مسوولیت بر دوش خود داری. اگر بخواهی سیر تاریخی بهشت زهرا را طی کنی باید به آن سو بروی و زیارت تاریخ ایثار را آغاز کنی! ❤️وضو بگیر و قدم بنه! ⏪در قطعه 39 شهدای گروه منصورون، از گروه های مبارز قبل انقلاب، در میان سال های 50 تا 56 دفن شده اند و در میان شان مبارز.شهید *سید علی اندرزگو* را خواهی دید و یاد چهره های متفاوت اش می افتی که برای مبارزه مجبور بود خودش را به آن صورت ها درآورد و آن سختی ها را تحمل کند. ما چقدر برای انتقال پیام خون بار انبیاء سختی می کشیم؟! ⏪در قطعه 15، شهدای قیام 19 دی 56 شهر قم مانند *شیخ علی اصغر ناصری*، *غلامرضاهمراهی و *حسین قاسمیان* آرمیده اند. همان ها که خون سرخ شان تا پیروزی انقلاب در سال 57 تداوم یافت و آن حادثه نورانی را رقم زد. ادامه دارد... @komail31 🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
‍ 📝گزیده ای درباره محمدرضا نوربهشت 📝 محمدرضا نوربهشت در 28 اردیبهشت ماه 1338 در استان مرکزی متولد شد. سال‌های پایانی تحصیل او در رشته علوم طبیعی با حرکت توده‌های مردم و تظاهات آنان علیه حکومت شاه گره خورد و وی که از همان شروع نوجوانی باورهایش محکم می‌شد به انقلاب دل سپرد و در راهپیمایی‌ها شرکت می‌کرد. وی در هنر نقاشی بسیار توانمند بود و از این طریق رابطه عاطفی عمیقی با بچه‌ها داشت. نوربهشت در گفتار و کردار بسیار صادق بود و نسبت به پدر و مادر بسیار بامحبت بود؛ از از  فوتبالیست‌های منتخب مدارس اراک بود و وقتی به خدمت سربازی اعزام شد، در پادگان عجب شیر نیز در هنر نقاشی و ورزش، زبانزد بود. بعد از انقلاب به فرمان امام راحل جهاد سازندگی به نیت ساختن و آباد کردن در کشور به ویژه نقاط محروم ایران تشکیل شد. از این رو محمدرضا وارد این نهاد مقدس شد و مدتی در فرمهین خدمت کرد و سپس عازم خدمت سربازی شد و در پدافند هوایی مجلس، دفتر ریاست جمهوری، پادگان پارچین ورامین و مناطق جنگی خوزستان به مقابله با پرواز کرکس‌های عراقی پرداخت...   او در سال 1360 به عشق معلمی و شوق آموختن که از همان جوانی باوجودش آمیخته شده بود وارد مرکز تربیت معلم شهید باهنر تهران در رشته‌ی پرورشی شد. واحدهای درسی ترم اول و دوم را با موفقیت امتحان داده بود و علی‌رغم اینکه در آزمون اعزام به خارج دانشجویان قبول شده بود، چون دیگر عاشقان، زندگی و معاش را رها کرده و با گروهی از دانشجویان تربیت معلم راهی دشت‌های ملتهب کربلای ایران شد و هدف خود را در آخرین نامه‌اش این چنین بیان کرد «پدر و مادر، زمانی‌که من سرباز بودم نتوانستم آن طور که شایسته اسلام باشد خدمت بکنم و... سرباز باشم می‌دانی سربازی وظیفه‌ی هر کس است و بعد از سربازی هم در جهاد باز نتوانستم یک جهادگر باشم و دین خود را ادا کنم و بعد از آن هم در سنگر معلمی ... می‌دانید که فرصت اندک است و زمان سریع می‌گذرد و موقع امتحان نزدیک می‌شود».   سرانجام پس از شرکت در چند عملیات و به عنوان آر.پی.جی زن شجاع عملیات مسلم بن عقیل در اطراف پاسگاه کوت شیخ عراق با ترکش دشمن در جبهه سومار به بهشتی که خداوند وعده داده بود فرا خوانده شد و بدین گونه شهید محمد رضا نور بهشت در 10 مهر ماه 1361 بعد از ماها جان فشانی در خط زمان جاودانه شد. پیکرش بعد از 5 روز امانت در سرد خانه‌ی دانشگاه تهران کنار دیگر گل‌های سرخ در گلزار شهدای اراک به خاک سپرده شد. 🍃🍃🌸🍃🍃🌸🍃🍃 @komail31
کاریکاتورهای طراحی شده توسط نوربهشت @komail31 🍃 🌸 🍃 🌸
کاریکاتورهای طراحی شده توسط نوربهشت @komail31 🍃 🌸 🍃 🌸
‌درد دل ما ... بی تـ💔ـو فراوان شده آقا دل ها همه امروز ... پریشان شده آقـ💔ـا حال دل بیچاره ما ... تا تـ💔ـو نباشی مانند بقیعی است ... که ویران شده آقـ💔ـا ◼️آجرک الله یا صاحب الزمان .... @komail31
Mahmoud Karimi - Ye Madine Ye Baghie (128).mp3
4.89M
🖤 یه مدینـه، یه بقیعـه یه امـامی ڪه حـــرم نداره سینـه زن ها ڪسی نیست تا روی قبرش یه دونه شمـــع بزاره😔 اَمون ای دل😭 اَمون از غریبی😭 ... علیه السلام 🕊 🕊 🕊 🕊 🕊 🕊 🕊 🕊 🕊 @komail31
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
‌ به یاد آن حرمی که از او به غارت رفت بگو به هر حرمی لحظه ی ورود : حسن...!!
📑گزارشی از برخی شهدای شاخص ی تهران 🛣 2⃣ 🔰در قطعات 17 و 14 برخی شهدای 17 شهریور 57 از جمله محمدمهدی.خلص مدفون است و دست تو را می گیرد و با خود به میان دریای خون آن روز می برد. آن روز رسوایی شاه صلح طلب و اربابانش! 💠در قطعه 39 شهدای حماسه.ساز 〽️گارد لویزان〽️ تهران در ظهر عاشورای سال 57 آرمیده اند که 🔅ناصرالدین امیدی، عابد و اسماعیل سلامت.بخش🔅 از جمله آنان اند. 💠در قطعه 21 و بخشی از قطعه 24 شهدای 22 بهمن 57 مدفون اند. شهدایی که آمدن امام را دیده بودند و سرنگونی کامل رژیم را نه! ولی خوب می دانستند که وعده الهی حق است و خون شان بی ثمر نمی ماند. ⏪به قطعه ای بسیار نورانی می رسی، قطعه 24 و پائین آن مهدی رجب.بیگی که اوایل انقلاب، توسط منافقین ترور شد را می بینی و یاد «می رویم تا خط امام بماند!» او می افتی که مجموعه ای از دست نوشته های آن دانشجوی خلاق و خوش ذوق دانشگاه تهران است و امروز فقط سالنی در دانشکده فنی به نام اوست. راستی چه خوب نوشته بود. آری! آنان رفتند تا خط امام بماند! کاش بدانیم. @komail31 ادامه دارد...
🌺 📝 سیدعلی حسینی نويسنده سید طاها ایمانی قسمت پنجاه و سوم: حمله چند جانبه ماجرا بدجور بالا گرفته بود ... همه چیز به بدترین شکل ممکن ... دست به دست هم داد تا من رو خورد و له کنه ... دانشجوها، سرزنشم می کردن که یه موقعیت عالی رو از دست داده بودم ... اساتید و ارشدها، نرفتن من رو یه اهانت به خودشون تلقی کردن ... و هر چه قدر توضیح می دادم فایده ای نداشت ... نمی دونم نمی فهمیدن یا نمی خواستن متوجه بشن ... دانشگاه و بیمارستان ... هر دو من رو تحت فشار دادن که اینجا، جای این مسخره بازی ها و تفکرات احمقانه نیست ... و باید با شرایط کنار بیام و اونها رو قبول کنم ... هر چقدر هم راهکار برای حل این مشکل ارائه می کردم ... فایده ای نداشت ... چند هفته توی این شرایط گیر افتادم ... شرایط سخت و وحشتناکی که هر ثانیه اش حس زندگی وسط جهنم رو داشت ... وقتی برمی گشتم خونه ... تازه جنگ دیگه ای شروع می شد ... مثل مرده ها روی تخت می افتادم ... حتی حس اینکه انگشتم رو هم تکان بدم نداشتم ... تمام فشارها و درگیری ها با من وارد خونه می شد ... و بدتر از همه شیطان ... کوچک ترین لحظه ای رهام نمی کرد ... در دو جبهه می جنگیدم ... درد و فشار عمیقی تمام وجودم رو پر می کرد ... نبرد بر سر ایمانم و حفظ اون ... سخت تر و وحشتناک بود ... یک لحظه غفلت یا اشتباه، ثمر و زحمت تمام این سال ها رو ازم می گرفت ... دنیا هم با تمام جلوه اش ... جلوی چشمم بالا و پایین می رفت ... می سوختم و با چنگ و دندان، تا آخرین لحظه از ایمانم دفاع می کردم ... حدود ساعت 9 ... باهام تماس گرفتن و گفتن سریع خودم رو به جلسه برسونم ... پشت در ایستادم ... چند لحظه چشم هام رو بستم ... بسم الله الرحمن الرحیم ... خدایا به فضل و امید تو ... در رو باز کردم و رفتم تو ... گوش تا گوش ... کل سالن کنفرانس پر از آدم بود ... جلسه دانشگاه و بیمارستان برای بررسی نهایی شرایط ... رئیس تیم جراحی عمومی هم حضور داشت ... @komail31
🌺 📝 سیدعلی حسینی نويسنده سید طاها ایمانی قسمت پنجاه و چهارم: پله اول پشت سر هم حرف می زدن ... یکی تندتر ... یکی نرم تر ... یکی فشار وارد می کرد ... یکی چراغ سبز نشون می داد ... همه شون با هم بهم حمله کرده بودن ... و هر کدوم، لشکری از شیاطین به کمکش اومده بود ... وسوسه و فشار پشت وسوسه و فشار ... و هر لحظه شدیدتر از قبل ... پلیس خوب و بد شده بودن ... و همه با یه هدف ... یا باید از اینجا بری ... یا باید شرایط رو بپذیری ... من ساکت بودم ... اما حس می کردم به اندازه یه دونده ماراتن، تمام انرژیم رو از دست دادم ... به پشتی صندلی تکیه دادم ... - زینب ... این کربلای توئه ... چی کار می کنی؟ ... کربلائی میشی یا تسلیم؟ ... چشم هام رو بستم ... بی خیال جلسه و تمام آدم های اونجا ... - خدایا ... به این بنده کوچیکت کمک کن ... نذار جای حق و باطل توی نظرم عوض بشه ... نذار حق در چشم من، باطل... و باطل در نظرم حق جلوه کنه ... خدایا ... راضیم به رضای تو ... با دیدن من توی اون حالت ... با اون چشم های بسته و غرق فکر ... همه شون ساکت شدن ... سکوت کل سالن رو پر کرد ... خدایا ... به امید تو ... بسم الله الرحمن الرحیم ... و خیلی آروم و شمرده ... شروع به صحبت کردم ... - این همه امکانات بهم دادید ... که دلم رو ببرید و اون رو مسخ کنید ... حالا هم بهم می گید یا باید شرایط شما رو بپذیرم ... یا باید برم ... امروز آستین و قد لباسم کوتاه میشه و یقه هفت، تنم می کنید ... فردا می گید پوشیدن لباس تنگ و یقه باز چه اشکالی داره؟ ... چند روز بعد هم ... لابد می خواید حجاب سرم رو هم بردارم ... چشم هام رو باز کردم ... - همیشه ... همه چیز ... با رفتن روی اون پله اول ... شروع میشه ... سکوت عمیقی کل سالن رو پر کرده بود ... @komail31 🍃 🌸 🍃 🌸
قران میگوید : هرگاه دلت پرشد از غم و غصه ها خم شو و به خاک بیفت . این نسخه ای است که خداوند برای پیامبرش پیچیده است . ما قطعا می‌دانیم و اطلاع داریم ، دلت میگیرد به خاطر حرف هایی که می‌زنند . @komail31
تو گناه را ترک کن، خدا تربیتت می کند رجبعلی خیاط می گوید: «در ایّام جوانی دختری رعنا و زیبا از بستگان، دلباخته مَنْ شد و سرانجام در خانه ای خلوت مرا به دام انداخت، با خود گفتم: «رجبعلی! خدا می تواند تو را خیلی امتحان کند، بیا یک بار تو خدا را امتحان کن! و از این حرام آماده و لذّت بخش به خاطر خدا صرف نظر کن. سپس به خداوند عرضه داشتم: «خدایا! من این گناه را برای تو ترک می کنم، تو هم مرا برای خودت تربیت کن!» آن گاه یوسف گونه پا به فرار می گذارد و نتیجه این ترک گناه، باز شدن دیده برزخی او می شود؛ به گونه ای که آنچه را که دیگران نمی دیدند و نمی شنیدند، می بیند و می شنود و برخی اسرار برای او کشف می شود. @komail31
🍁: هر چه آرزوی خوب و سلامتی و عافیت می طلبم ازخدایم نثار شما💓 مهر و محبت و دوستی راهی زندگی شما سبدی پر از عشق هدیه امروز به اعضای خوب کانال @komail31 🍃 🌸 🍃 ☀️
آقـاجـان،مولاے مـن... سخـن بــی تو مـگر جـای شنـیدن دارد؟ نفـسم بی تـو مگـر نـای دمـیدن دارد؟ علـت ڪـوری یـعقوب نبے مـعلوم است شهــر بے یار مگر ارزش دیــدݩ دارد؟💔 @komail31
🍃آیت الله بهجت ره: ‌دائم سوره قل هو الله احد را بخوانید؛ و ثوابش را هدیه کنید به امام زمان عج... این کار عمرِ شما را با برکت میکند؛ و "مورد توجه خاص حضـرت" قرار می گیرید... 💠 🌺 @komail31
🔰مگر مردم‌‎ ‌‏چه می کنند؟ من احتیاجی به چتر ندارم 🔹محمدعلی انصاری کرمانی : ‌‏هر گروهی که به ملاقات امام می آمدند امام با آنها ملاقات می کرد. اگرچه بنا بود ساعتها‌‎ ‌‏در هوای سرد و گرم بمانند. بارها امام حتی در حالیکه برف و باران می بارید به پشت بام‌‎ ‌‏می آمدند و به احساسات مردم پاسخ می گفتند. بعضی مواقع که برف می آمد و ما‌‎ ‌‏می خواستیم بالای سر ایشان چتر بگیریم، عصبانی می شدند و می فرمودند: «مگر مردم‌‎ ‌‏چه می کنند؟ من احتیاجی به چتر ندارم.»‌‎ 📚سرگذشتهای ویژه از زندگی امام خمینی(ره) | ج ۲ ، ص ۷۴ @komail31 🍃 🌸 🍃 🌸
📑 گزارشی از برخی 🌹شهدای شاخص ی تهران 3⃣ کمی آن طرف تر در همین قطعه شهدای هفتم تیر، بهشتی و 72 تن یارانش و همچنین رجایی و باهنر در بنای یادبودی آرمیده اند و بسیاری شهیدان بزرگ دیگر از جمله: محمد تندگویان، وزیر نفتی که برای کار مردم با وجود جنگ مدام به منطقه می آمد و بالاخره به دست عراقی ها اسیر شد و به دست آنان شکنجه و شهید گردید! برخی شهدای درگیری های اول انقلاب در کردستان نیز در همین قطعه اند شهیدانی چون: 🌹علی اصغر وصالی، 🌹محمد توسلی، 🌹غلامرضا قربانی مطلق که در غربت آن روزها، توسط ضدانقلاب دست نشانده ابرقدرت ها، به شهادت رسیدند. مزار نورانی 🚁خلبان دلاور، احمد کشوری و همچنین مجتبی هاشمی فرمانده دلاور و رشید جنگهای نامنظم، را هم در همین قطعه خواهی دید. وسط این قطعه تعدادی از سرداران رشید مانند عباس کریمی، ناصر کاظمی، جواد فکوری، رضا چراغی، محمد بروجردی(مسیح کردستان)، علی اصغر رنجبران، علی موحد دانش، علی قمی، عباس ورامینی، حسن باقری، میرزا زاده، حاجی پور، عباس کرمی، یوسف کلاهدوز، سلمان طرقی و... مدفون اند و میان شان قبر بزرگی است که بزرگوار مصطفی چمران در آن آرمیده و دست تو را می گیرد و همراه با مناجات های پرسوز خود به آسمان می برد: «ای پاهای من.... » 🍃🍃🌸🍃🍃🌸 در همین قطعه، دلاور نوجوان، حسین فهمیده، که بر بالای مزار او و برادرش، تانکی نمادین قرار داده اند، مدفون است که با رسیدن به مزار این به تعبیر امام، رهبر، عرق شرم بر پیشانی ات می نشیند و سر تعظیم در مقابل آن بزرگی فرود می آوری! 📝ادامه دارد @komail31 🍃🍃🌹🍃🍃
💢📍هنری كسينجر، استراتژيست و مشاور يهودی‌الأصل رئيس‌جمهور سابق آمريكا در مورد انقلاب اسلامی و ‎ (ره) نیز گفته است: آيت‌الله خميني، غرب را با بحران جدی برنامه ريزي مواجه كرد. 📍‏تصميمات او آن چنان رعدآسا بود كه مجال هر نوع تفكر و برنامه ريزی را از سياستمداران و نظريه پردازان سياسی می‌گرفت. 📍هيچ كس نمی‌توانست تصميمات او را از پيش حدس بزند، او با معيارهای ديگری، غير از معيارهای شناخته شده در دنيا، سخن می‌گفت و عمل می‌کرد، ‏گويی از جايی ديگر الهام می‌گرفت، دشمنی آيت الله خمينی(ره) با غرب، برگرفته از تعاليم الهی او بود. او در دشمنی خود نيز خلوص نيت داشت. @komail31 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 حاج قاسم پدری برای تمام فرزندان شهدا... 🔺تصاویری از دیدار سپهبد شهید حاج با فرزندان شهدای مدافع حرم. پنج ماه از یتیم شدن دوباره فرزندان شهدای مدافع حرم گذشت. جنایت.سیزدهم 🇮🇷 @komail31 🇮🇷
به حاج قاسم گفتم: تو ماشاالله رشیدی، کنار قبر یوسف‌الهی یک ذره است، خب جایت نمی‌شود! گفت: از من گفتن بود. وقتی شهید شد و دستی ازش ماند، فهمیدم چه میگوید. 🇮🇷 @komail31 🇮🇷