eitaa logo
علمدارکمیل
343 دنبال‌کننده
3.7هزار عکس
1.4هزار ویدیو
43 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم ❂○° °○❂ 🔻 قسمت ــ بزار حرف بزنم سمانه عصبی صدایش را بالا برد و گفت: ــ دایی چه حرفی آخه ؟پیام دادی بیام اینجا الانم نمیگی چی شده؟دارم از نگرانی میمیرم،کمیل از صبح پیداش نیست ،چیزی شده بگید توروخدا صدای خسته و مملوء از درد کمیل از اتاق به گوش رسید: ــ سمانه بیا اینجا سمانه لحظی مکث کرد،اول فکر میکرد این صدای خسته و بادرد برای کمیل نیست اما وقتی با چشمان آماده بارش به محمد گفت: ــ کمیله محمد ناراحت سری تکان داد،سمانه شتاب زده به سمت اتاق دوید،در را باز کرد و با دیدن کمیل با کتف باندپیچی شده و بلوز خونی ،همانجا وا رفت،اگر به موقع در را با دست نمیگرفت ،بر روی زمین می افتاد. کمیل با وجود درد ،نگران سمانه بود،سعی کرد بلند شود،اما با نیمخیز شدن ،صورتش از درد جمع شد،سمانه با دیدن صورت مچاله شدنش از درد به سمتش رفت و کمکش کرد دوباره روی تخت دراز بکشد‌،اختیار اشک هایش را نداشت،در بدی در قلبش احساس می کرد،نمی توانست نگاهش را از بلوز خونی و بازوی زخمی کمیل دور کند. کمیل که متوجه اذیت شدن او شد،آرام صدایش کرد،با گره خوردن نگاه هایشان در هم،از آن همه احساس در چشمان سمانه شوکه شد،نمی توانست درڪ کند دقیقا در چشمانش چه می دید.درد،ترس،اضطراب،خواهش،و.... لبخند پر دردی زد و گفت: ــ نمیخوای چیزی بگی؟ اما سمانه لبانش را محکم بر هم فشار داد تا حرفی نزند،چون می دانست اولین حرفی که بزند اشک هایش روانه می شدند،کمیل دستانش را در دست گرفت و به آرامی ادامه داد: ــ من حالم خوبه سمانه،نگران نباش چیزی نیست ،تو ماموریت زخمی شدم ،زخمش سطحیه امیدوار بود با این توضیح کمی از نگرانی های او را کم کند،با صدای بغض دار سمانه ،چشمانش را روی هم فشرد و باز کرد. ــ سطحیه ?نگران نباشم؟من بچم کمیل؟ ــ سمانه جان منـ... ــ جواب منو بده کمیل بچم؟فک کردی با این حرفا باورم میشه،فک میکنی نمیدونم این خونریزی برای یه زخم سطحی نیست و این زخمت چندتا بخیه خورد کمیل وقتی بی قراری سمانه را دید ،سر او را روی شانه اش گذاشت،با اینکه درد شدیدی تمام وجودش را فرا گرفت،اما آرام کردن سمانه الان برای کمیل در اولویت بود،صدای هق هق سمانه او را آزار می داد و خود را لعنت کرد که سمانه را به این حال و روز انداخته بود بوسه ای بر سرش نشاند و آرام زمزمه کرد: ــ آروم باش میگم ،آره تیر خوردم تا سمانه می خواست سرش را بالا بیاورد کمیل جلویش را گرفت،و آرام روی سرش را نوازش کرد. ــ ولی خداروشکر تیر زخمیم کرد و تو بدنم نرفت،پنج تا بخیه خوردم،الانم حالم خوبه باور کن راست میگم ــ کی اینطور شدی؟چطور ــ صبح ،تو ماموریت سمانه از ترس اینکه روزی برسد و کمیل را از دست بدهد،دست کمیل را محکم فشرد و آرام گریه کرد ↩️ ... ○⭕️ ✍🏻 : فاطمه امیری ○⭕️ --------------------•○◈❂ @komail31
عشق رازیست که تنها به خدا باید گفتـــ ... دلم یک... دنیـا میخـواهد شبیـه دنیای تو که همـه چیــزش بـوی خــــدا بدهـد... @komail31
و نسل سربازان خمینی همچنان ادامه دارد ... 🍃🌹🍃 @komail31
روى نگاهت مكث می كنم چند ثانيه فقط ، بيا جاى مـن و زل بزن به خودت ... می بينى؟ عجيب ديوانه می كند آدم را . . . @komail31
بهترین ها،در راه درمنطقه گیلان غرب که بود. لباس پلنگی بسیار زیبایی برای خودش تهیه کرد.وقتی برای اولین بار پوشید واز مقر بیرون آمد.سربازی از لباس او خوشش آمد. ابراهیم لباس را به او هدیه می دهد ولباس سرباز را از او می گیرد ومی پوشد! او همیشه بهترین ها و دوست داشتنی ها را در راه خدا می داد خدای خوب @komail31
🌼🍂بِسْمِ رَبِّ الْشَّهیدْ... 💞🍃قلب رئوف ابراهیم، بزرگترین نعمتی بود کہ خدا بہ این بنده اش داده بود. یک بار در دوران مجروحیت ،بہ دیدنش رفتم یکی از علما هم آن جا بود. ابراهیم از خاطرات جبهہ می گفت. 🍁یادم هست کہ گفت:در یکی از عملیات ها در نیمہ شب بہ سمت دشمن رفتم. از لابہ لاے بوتہ ها و درخت ها حسابی بہ دشمن نزدیک شدم. یک سربازعراقی روبرویم بود. یکباره در مقابلش ظاهرشدم. کس دیگرے نبود. دستم را مشت کردم و با خودم گفتم: بایک مشت👊 او را می کشم. 🍁اما تا در مقابلش قرار گرفتم، یکباره دلم برایش سوخت. روے دوشش بود و فکرنمی کرد این قدر بہ او نزدیک شده باشم. چهره اش این قد ر بودکہ دلم برایش سوخت. 🍁 او سربازے بود کہ بہ زور بہ جنگ ما آورده بودند. بہ جاے زدن، او را در آغوش گرفتم. بدنش مثل بید می لرزید. دستش را گرفتم و با خود بہ عقب آوردم. بعد او را تحویل یکی از رفقا دادم تا بہ عقب منتقل شود و خودم براے ادامہ عملیات جلو رفتم. 📚✨سلام بر ابراهیم (۲)، ص۲۳ @komail31
جز رحمت چشمان تو، دنیا چه می‌خواهد تشنه به غیر آب، از دریا چه می‌خواهد حالا که موسایم شدی راهی نشانم ده غیر از نجات، این قوم از موسی چه می‌خواهد شاید بپرسی از چه دنبال دَمَت هستم دل مرده نوعاً از دَم عیسی چه می‌خواهد؟ پیغام و پس پیغام یعنی یاد ما هستی مجنون جز این پیغام، از لیلا چه می‌خواهد پیراهنی بفرست شاید زنده ماندم من جز دل خوشی، یعقوب نابینا چه می‌خواهد تا کیسه ما پر شود احسان تو کافی است مسکین به جز خیرات از آقا چه می‌خواهد چیز مهمی نیست این که ما چه می‌خواهیم باید ببینیم آن جناب از ما چه می‌خواهد ای انتقام پهلوی پشت درِ خانه غیر از ظهور تو مگر مادر چه می‌خواهد 📝علی اکبر لطیفیان ✦✦✦✦✦✦✦ 🌸بسم الله الرحمن الرحیم 🌸 ختم شانزدهم هدیه به قطب عالم امکان، سکان آسمان و زمین حجت خدا حضرت مهدی روحی و نفسی لتراب مقدمه الفدا و پدر و مادر عزیز و اجداد بزرگوارشان و منسوبین حضورت(الله اعلم) به نیابت از ۱۴ معصوم و شهدای اسلام 🍃🍂🍃🌸🍃🌼🍃🍂🍃 قدم ‌هایت بوسه‌گاه چشم‌هایمان کاش به ضیافت ظهور می‌پیوست نفس هایمان! و چه زیباست نقطه وصال یار آن هم در جایی که فقط من باشم و تو ...! حضرت زیبایی ها امام عصرعلیه السلام ❤️ ▪️اللهم عجل لولیک الفرج 🍃🍃🌴 🍃🌴 💐 چون عاشق مولایمان حضرت بقیة‌الله نشدیم، به جسم و جسمانیات مشغول شدیم، همیشه گرفتار سردی و گرمی و شیرینی و تلخی زندگی هستیم، مسئله درد فراق امام و شوق لقاء او از ما رخت بربسته است و این موضوع جای تأثر و تأسف دارد. در کنار سفرهٔ احسان تو جام عشقت با لقاء نوشیدنی است 💓محبت امام زمان(ع)💓 📝استاد سید علی اکبر صداقت بسم الله الرحمن الرحیم ختم شانزدهم به نیت تعجیل در فرج، خشنودی آقا امام زمان و عاقبت به خیری خودمون و خانواده هامون ان شالله که در دو دنیا دستگیرمون باشن خدا از همه مون قبول کنه و ظهور مولامون رو نزدیک کنه و هرکس هر نیت خیری تو دلش کرده، برآورده بشه. آمین با ذکر صلوات و دعای سلامتی امام زمان، زیارت جامعه خوانده شد. یا اباصالح ادرکنی❤️
: 🌷 وقتی با شهیدی دوست می شوی باید به او بگذاری باشی اما و برای حرمت بین او خودت 🌷 یعنی : وقتی در را می زند یاد نگاهش بیوفتی و در را باز نکنی 🌷یعنی آن اسراری که هیچ کس نمیداند بین خودت و خدا و باشد امتحان کن ... زندگی ات زیباتر می شود .... نگه داشتن این دوستی با شهدا سخت است بعضی شهدا مظلوم و مغفول واقع شدند، اگر میتوانی آنها را برای دوستی برگزین و به دیگران معرفی کن. @komail31
🚨 طرح آمریکایی ، قبل از مردن ترامپ خواهد مرد رهبر انقلاب، صبح امروز: زورگویان و سرگردنه‌بگیران آمریکایی اخیراً از یک طرحی رونمایی کردند؛ اسم آن را هم گذاشتند معامله‌ی قرن. 🔻خودشان را دلخوش میکنند به اینکه یک اسم بزرگی برایش بگذارند، شاید بگیرد، شاید بشود. 🔻به نظر بنده این کاری که اینها انجام دادند و دنبالش هستند، اولاً احمقانه است، ثانیاً نشانه‌ی خباثت است، ثالثاً از همین الان و شروع به کار به ضرر خودشان است. 🔻احمقانه‌ است، چرا؟ چون این طرح قطعاً به نتیجه نمیرسد. این طرح قبل از مُردن ترامپ، میمیرد. 🔻بنابراین {براى}یک کاری که قطعاً تحقّق پیدا نخواهد کرد، آمدن و نشستن و خرج کردن و دعوت کردن و این و آن را دعوت کردن و در دنیا جنجال راه انداختن و رونمایی کردن ، یک عمل احمقانه‌ است. 🔻ثانیاً نشانه‌ی خباثت و دغل‌کاری آمریکایی‌ها است؛ ... چرا؟ برای خاطر اینکه آنها آمده‌اند با یک طرف دیگری که همان صهیونیست‌ها هستند، معامله کرده‌اند، موضوع معامله یک چیزی است که متعلق به آنها نیست؛ ... فلسطین، مال فلسطینی‌ها است؛ شما چه ‌کاره‌ هستید که بیایید راجع به فلسطین تصمیم بگیرید؟ 🔻بعد هم گفتیم از اوّل کار، این کار به ضرر خودشان است؛ چرا؟ برای خاطر اینکه همه‌ی تلاش دستگاه استکبار این بود و هست که نام فلسطین و یاد فلسطین را به فراموشی بسپرند. ... این کاری که اینها کردند، بعکس موجب شد که مسئله‌ی فلسطین زنده شد. الان همه‌ی دنیا نسبت به مظلومیّت مردم فلسطین و اینکه حق با اینها است، دارند حرف میزنند و آمریکا را محکوم میکنند. حالا به چهار نفر سران خائنِ عرب نباید نگاه کرد. ۱۳۹۸/۱۱/۱۶ @komail31
🔴 خاطره‌‌ی دکتر ترکمن از 💠 دکتر ترکمن می‌گوید: «سردار برای ملاقات نوه‌های تازه به دنیا آمده‌شان به بیمارستان آمدند. نمی‌دانم مقدمات امنیتی برای حضور ایشان در مکان های عمومی را چطور فراهم می کردند، هر چه که بود سردار ساده و بی تکلف از همان جلوی در بخش وارد شدند. روز به دنیا آمدن نوه‌های سردار سلیمانی پرستارها از دیدار سردار خوشحال بودند ولی روی اینکه جلو بروند را نداشتند. اما سلام و احوالپرسی ساده و صمیمی یخ پرستاران را آب کرد و در چشم بر هم زدنی همه پرستاران بخش دور ایشان حلقه زدند. قرار شد عکس یادگاری بگیریم. دقت نظر سردار برای من خیلی جالب بود. همه پرستاران بخش اطراف ایشان جمع شدند و آماده برای گرفتن عکس، هنوز عکس یادگاری ثبت نشده بود که سردار به انتهای سالن اشاره کردند. یکی از نیروهای خدماتی در حال تِی کشیدن سالن بود، سردار ایشان را صدا کردند و گفتند شما هم درعکس یادگاری ما باشید.» @komail31 🍃 🌸 🍃 🌸 🍃 🌸
پنج روز تا سالگرد شهادتت روحت شادویادت آسمانی،رفیق شهیدم که مرا خوانده ای نشانم بده _دلها_ابراهیم_هادی