🔻فیلمنامه زندگی «شهید ابراهیم هادی» به نگارش درمی آید
🔹به گزارش روابط عمومی بنیاد سینمایی فارابی، «علی روئینتن» نگارش اثر تازهای را در سینمای دفاع مقدس با حمایت بنیاد سینمایی فارابی آغاز کرده است.
🔹این فیلمنامه در مرحله تحقیق و نگارش قرار دارد و برای نخستین بار در سینمای ایران، زندگی و مبارزات شهید ابراهیم هادی در آن روایت میشود.
🔹براساس این خبر، پهلوان بسیجی ابراهیم هادی از بنیانگذاران گروه چریکی شهید اندرزگو در جبهه گیلان غرب و ستاره ورزش کشتی کشورمان بود. حضور در هیئت جوانان وحدت اسلامی و همراهی و شاگردی استادی نظیر مرحوم علامه «محمدتقی جعفری» در سالهای پایانی دبیرستان، در رشد شخصیتی ابراهیم بسیار مؤثر بود.
Haj-Mehdi-Rasouli - Havato-Kardam-128.mp3
13.95M
مداح اهل بیت حاج مهدے رسولے
ارباب دلم بـرات تنگہ
ارباب دنیا هزار رنگه
بسمـ الله الرحمن الرحیـم
سلام دوستان عزیز،صبح قشنگتون بخیر
انشاءالله روز خوبی رو کنار داشته باشیم✨❤️
☘ سلام بر ابراهیم
✔️راوی : امير ربيعي
🔸ابراهيم از دوران کودکي #عشق و ارادت خاصي به امام خميني داشت.
هر چه بزرگتر ميشد اين علاقه نيز بيشتر ميشد. تا اينکه در سالهاي قبل از #انقلاب به اوج خود رسيد. در سال 1356 بود. هنوز خبري از درگيريها و مسائل انقلاب نبود. صبح جمعه از جلسه اي #مذهبي در ميدان ژاله (شهدا) به سمت خانه برميگشتيم.
🔸از ميدان دور نشده بوديم که چند نفر از دوستان به ما ملحق شدند. #ابراهيم شروع کرد براي ما از امام خميني تعريف کردن.
بعد هم با صداي بلند فرياد زد: «درود بر خميني »
ما هم به دنبال او ادامه داديم. چند نفر ديگر نيز با ما همراهي کردند. تا نزديک چهارراه شمس شعار داديم وحركت كرديم. دقايقي بعد چندين ماشين #پليس به سمت ما آمد. ابراهيم سريع بچه ها را متفرق کرد. در کوچه ها پخش شديم.
🔸دو هفته گذشت. از همان جلسه صبح جمعه بيرون آمديم. ابراهيم درگوشه ميدان جلوي #سينما ايستاد. بعد فرياد زد: درود بر خميني و ما ادامه داديم. جمعيت که از جلسه خارج ميشد همراه ما تکرار ميکرد. صحنه جالبي ايجاد شده بود.
🔸دقايقي بعد، قبل از اينکه مأمورها برسند ابراهيم #جمعيت را متفرق کرد. بعد با هم سوار تاکسي شديم و به سمت ميدان خراسان حرکت کرديم.
دو تا چهار راه جلوتر يکدفعه متوجه شدم جلوي ماشينها را ميگيرند و مسافران را تک تک بررسي ميکنند. چندين ماشين #ساواک و حدود 10 مأمور در اطراف خيابان ايستاده بودند. چهره مأموري که داخل ماشينها را نگاه ميکرد آشنا بود. او در ميدان همراه مردم بود!
🔸به ابراهيم اشاره کردم. متوجه ماجرا شد. قبل از اينکه به تاکسي ما برسند در را باز کرد و سريع به سمت پياده رو دويد. مأمور وسط #خيابان يكدفعه سرش را بالا گرفت. ابراهيم را ديد و فرياد زد: خودشه خودشه، بگيرش...
🔸مأمورها دنبال ابراهيم دويدند. ابراهيم رفت داخل کوچه، آ نها هم به دنبالش بودند. حواس مأمورها که حسابي پرت شد کرايه را دادم. از ماشين خارج شدم. به آن سوي خيابان رفتم و راهم رو ادامه دادم...
ظهر بود که آمدم خانه. از ابراهيم خبري نداشتم. تا شب هم هيچ خبري از ابراهيم نبود. به چند نفر از رفقا هم زنگ زدم. آ نها هم خبري نداشتند.
خيلي نگران بودم. ساعت حدود يازده شب بود. داخل حياط نشسته بودم.
🔸يکدفعه صدائي از توي کوچه شنيدم . دويدم دم در، باتعجب ديدم ابراهيم با همان چهره و #لبخند هميشگي پشتِ در ايستاده. من هم پريدم تو بغلش. خيلي خوشحال بودم. نميدانستم
خوشحاليام را چطور ابراز کنم. گفتم: داش ابرام چطوري؟
نفس عميقي کشيد و گفت: خدا رو شکر، ميبيني که سالم و سر حال در خدمتيم.
گفتم: شام خوردي؟ گفت: نه، مهم نيست.
سريع رفتم توي خانه، سفره نان و مقداري از غذاي شام را برايش آوردم.
🔸رفتيم داخل ميدان غياثي(شهيد سعيدي)بعد از خوردن چند لقمه گفت: بدن قوي همين جاها به درد ميخوره. خدا كمك كرد.
با اينکه آنها چند نفر بودند اما از دستشون فرار کردم. آن شب خيلي صحبت کرديم. از انقلاب، از امام و... بعد هم قرار گذاشتيم شبها با هم برويم #مسجد لرزاده پاي صحبت حاج آقا چاووشي. شب بود که با ابراهيم و سه نفراز رفقا رفتيم مسجد لرزاده. حاج آقا چاووشي خيلي نترس بود. حرفهائي روي منبر ميزد که خيليها جرأت گفتنش را نداشتند.
🔸حديث امام موسي کاظم که ميفرمايد: «مردي از #قم مردم را به حق فرا ميخواند. گروهي استوار چون پاره هاي آهن پيرامون او جمع ميشوند »
خيلي براي مردم عجيب بود. صحبتهاي انقلابي ايشان همينطور ادامه داشت.
🔸ناگهان از سمت درب مسجد سر و صدايي شنيدم. برگشتم عقب، ديدم نيروهاي ساواک با چوب و چماق ريختند جلوي درب مسجد و همه را ميزنند.
جمعيت براي خروج از مسجد هجوم آورد. مأمورها، هر کسي را که رد ميشد با ضربات محکم باتوم ميزدند. آنها حتي به زن و بچه ها رحم نميکردند.
🔸ابراهيم خيلي #عصباني شده بود. دويد به سمت در، با چند نفر از مأمورها درگير شد. نامردها چند نفري ابراهيم را ميزدند. توي اين فاصله راه باز شد.
خيلي از زن و بچه ها از مسجد خارج شدند. ابراهيم با #شجاعت با آنها درگير شده بود. يکدفعه چند نفراز مأمورها را زد و بعد هم فرار کرد. ما هم به دنبال او از مسجد دور شديم. بعدها فهميديم که درآن شب حاج آقا راگرفتند. چندين نفر هم #شهيد و مجروح شدند.
🔸ضرباتي که آن شب به کمر ابراهيم خورده بود، #کمردرد شديدي براي او ايجاد کرد که تا پايان عمر همراهش بود. حتي در کشتي گرفتن او تأثير بسياري داشت.
با شروع حوادث سال 57 همه ذهن و فکر ابراهيم به مسئله انقلاب و امام معطوف بود. پخش نوارها، اعلامي هها و... او خيلي شجاعانه کار خود را انجام ميداد.
🔸اواسط شهريور ماه بسياري از بچه ها را با خودش به تپه هاي قيطريه برد و در نماز عيد فطر شهيد مفتح شرکت کرد. بعد از #نماز اعلام شد که راهپيمائي روز جمعه به سمت ميدان ژاله برگزار خواهد شد.
📚 منبع : کتاب سلام بر ابراهیم
ازهمان بچگی فرق محرم ونامحرم رامیدانست.
معلم دبستان حسین بعدمراسم تشییع گفت در دوران ابتدایی
قرآن رابسیارزیباتلاوت میکرد
ازبس زیباخواندآمدم دستم راروی شانه اش بگذارم
دیدم این بچه حیامیکند وعقب عقب میرود...!
حسین واقعاخاص بود
#خاطرات شهیدحسین معزغلامی🕊
https://eitaa.com/joinchat/1657995312C1fa40b70d9
#حرفِ_دل 6
🍃یکی از رفقا میگفت ؛ ما بچه شیعه ها جزو خواص اسلامیم
آقا امام زمان عج رو بچه شیعه هاش خیلی حساسه💔
آخه قراره زمینه ساز ظهور بشیم و سرباز آقا...
راستی ؛ اگه کسی به مادرمون خانم فاطمه زهرا (س) سیلی بزنه میتونه جزو سربازای آقا باشه😔💔
آخه یکی از علما میگفت هر #گناه بچه شیعه ها یک سیلی به صورت...😭
میگفت بچه شیعه ها داغ دل امام زمان رو تازه نکنید💔😭
بچه ها شمارو بخدا قسم ، دنبال توجیه گناه نباشیم که از خود گناه بدتره 😔
هروقت نزدیک گناه شدی با خودت زمزمه کن من میخوام منتقم سیلی مادر باشم ، نه تشدید کننده دردش😭
💔ما مدیون خیلی ها هستیم از خدا و 14 معصوم گرفته تا شهدا...
🍃چه خوب گفت شهید آوینی ؛ سربازان امام زمان از هیچ چیز به اندازه گناه خودشون نمیترسن...
از سیره شهدا کمک بگیریم تا زندگیمون خداپسند بشه❤️
#التماس_دعا
https://eitaa.com/joinchat/1657995312C1fa40b70d9
💠 تمام کارها بازی است
همراه با ابراهیم به سمت مقر سپاه می رفتیم تا وسایل لازم را برای رزمندگان تحویل بگیریم . صدای اذان ظهر که آمد ، ماشین را در مقابل یک مسجد نگه داشت . گفتم : آقا ابراهیم ، بیا زودتر بریم مقر ، همونجا نماز رو می خونیم . ما که بیکار نیستیم . داریم کار رزمنده ها رو انجام می دهیم . این هم مثل نمازه .
با لبخندی بر لب نگاهم کرد و گفت : تموم این کارها بازیه . هدف از جنگ و جبهه و ... اینه که نماز زنده بشه . هدف تمام کارهای ما اینه که ما عبد خدا و اهل نماز اول وقت بشیم . ان شاء الله اثر اهمیت به #نماز اول وقت رو تو زندگی خودت می بینی .🍃
ان الصلاه تنهی عن الفحشا و المنکر***اقم الصلوه لذکری .
یقینا نماز ( انسان را ) از کارهای زشت و ناپسند باز می دارد . ( عنکبوت / ۴۵ )
به خاطر یاد من ، نماز را اقامه کن .( طه / ۱۴ )
📚 خدای خوب ابراهیم ص18
https://eitaa.com/joinchat/1657995312C1fa40b70d9
⭕️فیلم قهرمان واقعی!
♦️فیلم زندگی و مبارزات شهید ابراهیم هادی ساخته میشود؛
این فیلمنامه در مرحله تحقیق و نگارش قرار دارد و برای نخستین بار در سینمای ایران، زندگی و مبارزات شهید ابراهیم هادی در آن روایت میشود.
🔹بالاخره یه نفس راحتی از فیلم قهرمانهای پوشالی مثل جومونگ، میکشیم...
👈زندگی این شهیدِ جاویدالاثر انقدر بزرگه که ان شا الله به لطف اهل بیت، کارگردان و فیلمنامهنویس، بتونن حق مطلب را در حقش، ادا کنند!
#عند_ربهم_يرزقون
#شهید_ابراهیم_هادی 🌹
https://eitaa.com/joinchat/1657995312C1fa40b70d9
من به ترکشهای چشمان تو
عادت کرده ام
بی محابا میزنم
اینگونه بر میدان مین
#شهید_ابراهیم_هادی❤️
#شهید_هادی_ذوالفقاری🌷
https://eitaa.com/joinchat/1657995312C1fa40b70d9
#شهید_حاج_حسین_خرازی
به روایت شهید سیدمرتضی آوینی :
وقتی از این ڪانال ...
که سنگرهـای دشمن را
به یکدیگر پیوند میدادهاند بگذری ،
به « فرمانده » خواهی رسید
به علمـــدار ...
او را از آستین خالیِ
دست راستش خواهی شناخت ...
چه می گویـم !!
چهره ریز نقش و خندههای دلنشینش
نشانه ی بهتـری است ...
مواظب باش ...!
آن همه متواضع است که
او را درمیان همراهانش گم میکنی
اگر ڪسی او را نمی شناخت ،
هرگز باور نمی ڪرد که
با فرمانده لشکر امام حسین (؏)
رو به رو است ...
https://eitaa.com/joinchat/1657995312C1fa40b70d9
📚عملیات سختی را پشت سر گذاشتیم. محسن و گروهشان آن شب کولاک کردند. اکثر شلیک هایشان به هدف خورد. حاج قاسم برای آن شب تعبیر ((لیلة الفتوح)) را به کار برد.
🔹وقتی از خط برگشتیم بچه های نیشابور روی دست گرفتندمان. میان این خوشحالی و بالاپریدن ها محسن گوشه ای ایستاده بود و تسبیح می چرخاند.
🔸صدایش زدم:(( مرد حسابی! همه با دمشون گردو می شکنن تو چرا هیچ حسی نداری؟!))
بی تفاوت گفت:(( من کاری نکردم که بخوام ذوق کنم! همه ی این ها کار خدا بود؛ من دارم شکرش رو به جا میارم که ما رو قابل دونست به دست ما انجام بشه.))
🔹روز بعد از طرف سردار عراقی مقداری لیر به ما هدیه دادند. محسن قبول نمی کرد. می گفت من به خاطر پول نیامده ام اینجا. گفتم؛(( اولا این هدیهست؛ ثانیا مگه چقدره؟!)) پیشنهاد دادم مقداری اش را بیندازد داخل ضریح حضرت زینب(س) و با بقیه اش هم برای همسرش سوغات بخرد.
🔸به خیال خام خودم رامش کردم. هنگام برگشت بعد از زیارت حرم حضرت زینب(س) از بازار زیاد خرید نکرد. پرسیدم:(( مگه قرار نشد با اون هدیه سوغات بخری؟!))
-رفت همون جایی که باید می رفت!
-یعنی همه رو انداختی تو ضریح؟
#شهید_محسن_حججی 🌷
🌷یادش با ذکر #صلوات
https://eitaa.com/joinchat/1657995312C1fa40b70d9
【علمداࢪکُمیل🇵🇸】
دوستان عزیز برنده مسابقه معلوم شد
کسی نیست جز زینب خانم😍😘
مبارکتون باشه لطفا بیایید پی وی جایزه هاتون رو بگیرید🎁
#دلتنگامیرالمومنین
وقتی دلت برای امام علی(ع) تنگ میشه چیکار می کنی؟؟؟
https://eitaa.com/joinchat/1657995312C1fa40b70d9
همرزم شهید نوری به نقل از فرمانده گردان می گوید: نصف شب بابک فرمانده رو بیدار میکنه و میگه من فردا شهید میشم❗️ ، به خانوادم بگو حلالم کنن.
فرمانده میگه: حرف الکی نزن برو بذار بخوابیم. 😒
میخوابه و خواب میبینه که بابک شهید شده و از خواب میپره . پیش خودش میگه نکنه فردا بابک شهید بشه! نقشه میکشه که صبح به راننده پشتیبانی بگه به یه بهانه ای بابک رو با خودش ببره عقب و یه جایی جاش بذاره
دوباره میخوابه...😴
صبح از خواب بیدارش میکنن و میگن باید آتیش بریزیم رو سر دشمن...
تو این شلوغی ها نقشهش یادش میره...
"چند ساعت بعد"
خمپاره میخوره به ماشینی که بابک کنارش بوده😭... و به شدت از ناحیه پا مجروح میشه...
قصد داشتن بابک رو با آمبولانس به عقب برگردونن که...
آمبولانس راه رو گم میکنه و...
"چند ساعت بعد"
بابک شهید میشه...😭💔🕊
#شهید_بابک_نوری
https://eitaa.com/joinchat/1657995312C1fa40b70d9