eitaa logo
【علمداࢪکُمیل🇵🇸】
5.2هزار دنبال‌کننده
7هزار عکس
1.8هزار ویدیو
82 فایل
﴾﷽﴿ • - اینجا خونه شُهداست شهدا دستتو گرفتنا ، نکنھ خودت دستتو بڪشی .. • . پاسخ‌بھ‌ناشناس‌ها؛ 〖 @komeil_212 〗 • اندکـےشࢪط! 〖 @Komeil32 〗 . هیئت‌کانالمون!(: 〖 @Komeil_78
مشاهده در ایتا
دانلود
❄️کارگر❄️ در قم طلبه بود. با شهیدان میثمی هم حجره بودند. 🌷مصطفی ردانی پور یک عاشق واقعی بود. سه شنبه ها با دوستانش با پای پیاده عازم جمکران بود. ✳️وقتی مریض شد، برادرش به دیدنش آمد. وسایلش را جمع کرد تا به اصفهان برگردند. 💢یک کیسه لباسهای کارگری داشت. از دوستانش پرسید: این ها چیست؟ گفت: مصطفی روزهای آخر هفته در کارخانه گچ کار میکند و مزد آن را به آیت الله قدوسی میدهد تا به شهریه طلبه های متاهل اضافه کند... 📗📕📘📙📗📕📘📙📗📕📘📙📗📕 برگرفته از کتاب مصطفی. خاطرات شهید مصطفی ردانی پور. اثر گروه شهید هادی.
دوستان عزیز سلام✋🏻 اگہ کانال ما مشکلی داره لطفا بهمون بگید که بتوانیم با کمک همدیگه هم شهید رو از خودمون راضی کنیم،هم بتوانیم جوان های بیشتری رو با شهدا به خصوص شهید آشنا کنیم🌸 ممنونم از شما که کانال یا بهتر بگم کانال رو دنبال می کنید.اجرتون با خود شهدا🍃:)
۱۴ خرداد سالروز شهادت شهدای مدافع حرم ، شهید سید علی اصغر شنایی، شهید مهدی خراسانی و شهید امیر کاظم زاده است. یاد این شهدای عزیز تیپ ۲۱ رمضان را گرامی می داریم با ذکر
😹✌️😈 بر آمریکا✊
▪️شاهرخ ضرغام، مصداق دیگری از تحول‌سازی حضرت روح‌الله(ره) بود.. از شاهرخ سیبیل و محافظ بودن در کاباره میامی، رسید به شهید شاهرخ ضرغام و حالا تجلی عند ربهم یرزقون است..
یه روز فرمانده گردانمون به بهانه دادن پتو همه بچه ها را جمع کرد و با صدای بلند گفت: کی خسته است؟ گفتیم: دشمن صدا زد: کی ناراضیه؟ بلند گفتیم: دشمن دوباره باصدای بلند صدا زد: کی سردشه؟ ما هم با صدای بلندتر گفتیم: دشمن بعدش فرماندمون گفت: خوب دمتون گرم، حالا که سردتون نیست می‌خواستم بگم که پتو به گردان ما نرسیده !!! یه همچین رزمنده‌هایی داشتیم ما ! شادی روحشون
6.62M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
⚫️ای امام شهیدان خمینی حاج میثم مطیعی🎤
خیلی دلم تنـــگ است💔 لطفی کن همین لحظه؛🌱 پای ضریحت جای من را نیز خالی کن...😔 ♥️
💠فروردین پنجاه‌ و هشت، با بچه‌های کمیته رفتیم ماموریت. خبر رسیده بود کسی را که پیش از انقلاب، فعالیت نظامی داشته و دنبالش می‌گردیم، در جایی دیده شده. با دو خودرو رفتیم آن‌جا. یک مجتمع آپارتمانی بود. مظنون را بی درگیری دستگیر کردیم. آمدیم برویم دیدیم جمعیت زیادی جلوی مجتمع ایستاده‌اند که ببینند چه کسی را گرفته‌ایم. ناگهان، ابراهیم برگشت داخل آپارتمان و گفت: «صبر کنید.» و چفیه‌ای را که به کمرش بسته بود، باز کرد و چهره‌ی مظنون را با آن پوشاند. گفت: ما بر اساس یک گزارش، این آقا رو بازداشت کرده‌ایم. شاید او همان که می‌خواهیم، نباشد. اگر چهره‌اش شناخته شود، آبرویش می‌رود و از فردا نمی‌تواند این‌جا زندگی کند. 🌷
°• همسر امام خمینی میگفتن من شصت سال با آقا زندگی کردم و یک مرتبه هم ندیدم که غیبت کسی رو بگن:)💜🍃