eitaa logo
【علمداࢪکُمیل🇵🇸】
5.3هزار دنبال‌کننده
7هزار عکس
1.7هزار ویدیو
82 فایل
﴾﷽﴿ • - اینجا خونه شُهداست شهدا دستتو گرفتنا ، نکنھ خودت دستتو بڪشی .. • . پاسخ‌بھ‌ناشناس‌ها؛ 〖 @komeil_212 〗 • اندکـےشࢪط! 〖 @Komeil32 〗 . هیئت‌کانالمون!(: 〖 @Komeil_78
مشاهده در ایتا
دانلود
🌺شهید ابراهیم هادی میگفت: 💠 حریم زن با چادر حفظ میشه. همچنین اگر خانم ها حریم رابطه با نامحرم رو حفظ کنند، خواهید دید که چقدر آرامش در خانواده ها بیشتر میشود. 🔰 بله ! طبق آیه های قرآن و فرمایشات ائمه ی معصومین و حضرت زهرا علیه السلام ⬇️ 💠 بهترین زنان کسانی هستند که خود را از نامحرم مستور نگه می دارند و تقوا پیشه میکنند و نزدیک به نامحرم نمی شوند و هیچ مراوده ای با هم ندارند و قلب خود را بیمار و گرفتار هوس نمی کنند و تنها درحد ضرورت و اختصار آن هم خیلی کم که اصلا به چشم نمی آید ارتباط می گیرند. 💠 و آن حد و حدودی که خداوند و ائمه ی معصومین فرمودند را به خوبی چه در فضای مجازی چه در فضای واقعی کاملا و به جد رعایت می کنند و باعث ایجاد فتنه و آسیب در خانواده ها نمی شوند 💠 تا به آن سعادت جاودانه که در دنیا و آخرت از آن نام بردند ، دست پیدا کنند. شادی روحش صلوات🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جثه ريزی داشت ... مثل همه‌ ی بسيجی‌ها خوش سيما بود و خوش مَشرَب ؛ فقط يك كمی بيشتر از بقيه شوخی می‌كرد، نه اينكه مايه تمسخر ديگران شود🤗، كه اصلاً اين حرف ها توی جبهه معنا نداشت ، سعی می‌كرد دل مؤمنان خدا را شاد كند آن هم در جبهه و جنگ ... از روزی كه او آمد ... اتفاقات عجيبی در اردوگاه تخريب افتاد. لباس های نيروها كه خاكی بود و در كنار ساک هايشان قرار داشت، شبانه شسته می‌شد و صبح روی طناب وسطِ اردوگاه خشک شده بود....😶 ظرف غذای بچه ها هر دوسه تا دسته ، نيمه‌های شب خود به خود شسته می‌شد هر پوتينی كه شب بيرون از چادر می‌ماند، صبح واکس خورده و برّاق جلویِ چادر قرار داشت ...🤔 او كه از همه كوچكتر و شوخ‌تر بود وقتی اين اتفاقات جالب را می‌ديد، می‌خنديد و می‌گفت: بابا اين كيه كه شب‌ها زورو بازی در می آره و لباس بچه ها و ظرف غذا را میشوره؟😄 و گاهی می‌گفت : « آقای زورو ، لطف كنه و امشب لباس‌های منم بشوره😁 و پوتين‌هام رو هم واكس بزنه » بعد از عمليات ... وقتی «علی قزلباش » شهيد🕊 شد ، يكی از بچه ها با گريه گفت: بچه ها يادتونه چقدر قزلباش زوروی گردان رو مسخره می كرد ... زورو خودش بود و به من قسم داده بود كه به كسی نگم !😔
پنج روز گذشته بود ... در مسیر برگشت که بودم ، بارها با من تماس گرفت . می‌خواست بداند چه ساعتی به قزوین می‌رسم ؟! وقتی از اتوبوس پیاده شدم ، آن‌طرف خیابان کنار موتورش ، ایستاد بود . به گرمی از من استقبال کرد . ترک موتور که سوار شدم ، با یک دستش رانندگی می‌کرد ، و با دست دیگرش ، محکم دستم را گرفته بود ؛ حرفی نمی‌زد . دوست داشتم یک حرفی بزنم و این قرق را بشکنم ، ولی همین محکم گرفتن دستم ، خودش یک دنیا حرف داشت !
دݪگیࢪم💔 هࢪچہ میدوم🍁 بہ گࢪدِ پایټاݩ هم نمےࢪسم..😔✋🏻 ڪمڪماݩ ڪنید شھدا...🦋🌵
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا