eitaa logo
【علمداࢪکُمیل🇵🇸】
5.3هزار دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
1.7هزار ویدیو
82 فایل
﴾﷽﴿ • - اینجا خونه شُهداست شهدا دستتو گرفتنا ، نکنھ خودت دستتو بڪشی .. • . پاسخ‌بھ‌ناشناس‌ها؛ 〖 @komeil_212 〗 • اندکـےشࢪط! 〖 @Komeil32 〗 . هیئت‌کانالمون!(: 〖 @Komeil_78
مشاهده در ایتا
دانلود
*﷽* در مکتب شهادت در محضر شهدا پای درس شهید شهیدمحمدعلی رجایی🌷 بهش‌گفتم: دمِ در که میری این سطلِ زباله رو هم ببر. محمد علی جواب داد: چشم خانوم!💞 ماشینِ شهرداری که اومد ، می‌برم... بهش نگاه معناداری کردم. ایشون نگاهم رو که دید، گفت: بوی زباله همسایه‌ها رو اذیت می‌کنه، ما نباید کاری کنیم که همسایه‌ها آزار ببینن... همسر شهید رجایی میگه اگه بخوام از دقت در رفتارش با همسایه‌ها بگم، مثنویِ هفتادمَن کاغذ میشه... 📚: خدا که هست
﷽* راه سردار، کلام سردار🎤 هرکس از خدا بترسد، خدا همه چیز را از او می ترسانَد. آن قـدر حضور خدا برایش پررنگ بود که در نامه ای به یکی از یـارانـش چنین گفت: بــرادر خوبم! اجــازه نـده در هر شرایطی هیچ محبتی بر محبت خداوند سبحان و هیچ رضایتی بر رضایت خداوند سبحان غلبه کند. انسان در ایـن مرحله در اثـرمراقبت_نفس و مواظبت بر طاعت الهی، از جنبۀ خُلقی و بشری خویش فانی شده و غرق در حضرت حق می شود و از تجلیات آسمائی بهره مند می شود و به ولایت معنوی نائل می آید. 📚: رفیق خوشبخت ما اللهم صل علی محمّد و آل محمّد و عجل فرجهم
Γ🌿🌻🔗°○ وقتی پسرمان به دنیا آمد محمد خیلی خوشحال بود. پسرمان روز تولد امام رضا(ع) به دنیا آمد. اسمش را رضا گذاشت. وقتی از او می پرسیدند چرا این اسم را انتخاب کرده ای؟ می گفت: در دعای کمیل وقتی ما می خوانیم یا سریع الرضا(ای کسی که زود راضی می شوی) این جمله در ذهنم نقش بسته بود. به خاطر همین اسم پسرم را رضا گذاشتم. همیشه می گفت: اگر حضرت امام (ره) فتوا بدهند که بچّه‌هایتان را قربانی کنید تا اسلام زنده بماند و این انقلاب حفظ شود، من راضی هستم. 📚همسفر شقایق اللهم صل علی محمّد و آل محمّد و عجل فرجهم •°•علـمـدارکـمـیـل•°• ╔❁•°•♡•°•❁╗ @komeil3 ╚❁•°•♡•°•❁╝
*﷽* پیرمرد دو دستش را گرفته بود بالای سرش، تا زیر زانو توی آب ایستاده بود. آبی که کل زندگی اش را شسته بود و برده بود. مدام می‌گفت: هیچ چیزی نمی خواهم اما عکس امام نباید خیس بشه. هر کار می‌کردند از خانه اش بیرون برود بیرون نمی رفت. آب داشت پیشروی می‌کرد. می‌گفتند: از خونت بیا بیرون آب داره میرسه خونت می ریزه روی سرت! دست می کشید روی عکس امام. می گفت: زمان جنگ دیدم تیرها می‌خورند کنار پاهامون ولی بهم نمیخورن همش از برکت این سید بود. تند عکس امام را می‌بوسید. حاجی تا زیر زانو رفت توی آب پیشش. دستش را گرفت و بوسید و گفت: قسمت می دهم به همین سید از این خونه بیا بیرون تا سیل بهت آسیبی نزده. پیرمرد حاجی را بغل کرد، حاجی از آن مهلکه آوردش بیرون. کل زندگی پیرمرد بین دستهایش بود. بی خود خیال می‌کردیم زندگی اش را آب برده است. 📚:سلیمانی عزیز
*﷽* احترام زیادی برای ما قائل بود. از ماموریت که برمی گشت بااین که فرصت بسیار کمی داشت ولی بلافاصله به منزل ما می آمد. کنار من می‌نشست و دائم نوازشم می کرد. دست و پایم را می‌بوسید و به هر شکل محبت می‌کرد. تا جایی که یک وقت هایی سعی می‌کردم مانعش شوم. این روزها خیلی سخت می گذرد. جای خالی شهروز خیلی دلتنگمان کرده، ولی هر بار که گریه می کنم بر مصیبت های اهل بیت (ع) گریه می کنم. دلم می سوزد که پسرم را نمی‌بینم ولی داغ من در برابر مصیبت های بزرگ امام حسین (ع)و حضرت زینب (س) ذره ای در برابر دریاست. به راه پسرم و شهادتش افتخار می کنم چون به خواسته ی قلبی اش رسید و به آرمان‌هایش پیوست. راوی: مادر شهید 📚: مجله فکه
*﷽*  به دشمنان ولایت فقیه در تهران و شهرستان ها بگویید، این حزب اللهی ها که هم اکنون در جبهه ها تو سر عراقی ها می زنند، اگر لازم باشد در تهران نیز تو سر منافقین و دشمنان ولایت فقیه خواهند زد. 📚: ققنوس فاتح
*﷽* روز دوم و سوم عملیات کربلای ۵ با مرتضی قربانی، پشت خاکریز عصا شکل جلوی پل دوم کانال ماهی، پاتک های عراق را دفع می کردیم. آتش دشمن خیلی زیاد و تردد ماشین غیر ممکن بود. از هر ده خودرویی که می آمد، عراقی ها هفت یا هشت تا را می زدند. ماشین خبرنگار صدا و سیما را با گلوله توپ روی همین پل زده بودند؛ به طوری که اثری از او پیدا نشد. در چنین وضعیتی احمد غلامپور(مسئول فرماندهی قرارگاه) تماس گرفت. قصد داشت سری به ما بزند. ما هم در آن شرایط با ایشان شوخی کردیم که: اگر مردی و راست می گویی بیا پیش ما! چند دقیقه بعد احمد غلامپور با موتور از راه رسید. حجم آتش چنان زیاد بود که تصور نمی کردیم بیاید. سی دقیقه کنار ما ماند. موقع رفتن موتورش درست روی پل کانال ماهی خاموش شد؛ ولی در هر حال به سلامت برگشت. ما روحیه بالایی داشتیم و غلامپور وقتی دید در آن شرایط شوخی می‌کنیم خیلی لذت برد. 🎤: سردار سلیمانی 📚: حاج قاسم_۲
*﷽* در محضر شهدا سردار شهید حاج عبدالمهدی مغفوری🌷 ‌ وضعیت مالیم خوب نبود. یعنی نه این که درآمد نداشته باشم،نه. اما خب آدمیزاد دوست دارد که بیشتر داشته باشد. به عبدالمهدی که رسیم نالیدم: وضع مالیم خوب نیست! صبر کرد کمی. آرام تر از همیشه رویش را برگرداند و گفت: قناعت کنی خوبه! مال دنیا خیلی فریب می ده، اگه بهش خیلی دل بدی و چشم بندازی، از خدا دور می شی. خودش همیشه قناعت می‌کرد و با آنچه داشت زندگی را اداره می‌کرد تا نخواهد دستش را پیش همه دراز کند. آبرو را به این نمی دید که با قرض و خواهش از دیگران زندگیش را بسازد. آبرو را در تلاش و همت خودش و خرج به اندازه ی دخلش می دید و بندگی خدا را عزت. 📚: عبدالمهدی مکتب سردار سلیمانی @maktabesardarsoleimani
°○•📸🦋•○° اهل نماز شب و تهجد بود. بعضی شب ها، به دلیل داشتن ماموریت، باید در پایگاه‌ می ماندند. نیمه شب ها که می شد،هادی نمی گذاشت وقت آن ها به بطالت بگذرد. احادیث و احکام مربوط به نماز شب را می خواند و پس از آن خودش مشغول نماز شب می شد. با این کار، دیگران هم ترغیب می شدند نماز شب بخوانند. 📚: هادی •°•علـمـدارکـمـیـل•°• ╔❁•°•♡•°•❁╗ @komeil3 ╚❁•°•♡•°•❁╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*﷽* 🎥فیلم منتشر نشده از حضور شهید حاج قاسم سلیمانی در جمع سربازان گمنام امام زمان(عج) وزارت اطلاعات در سال ۹۵ وزارت اطلاعات سرمایه ی بزرگیست، جزء بخش های انقلابی اثرگذار و ولایی کشور است.
*﷽* حسین آقا، پسر ارشد شهید سلیمانی🎤 پدرم به چیزی که سالها آرزویش را داشت و دنبالش بود، رسید. خیلی وقت ها در منزل با ایشان صحبت می کردیم، و ایشان به ما می گفت: من دنبال شهادت هستم. سردار سلیمانی عاشق شهادت بود و خود را برای شهادت آماده می کرد. ایشان شهادت را فوز عظیمی می دانست و معتقد بود که برای شهادت باید شهید بود. 📚: شاخص های مکتب شهید سلیمانی
°●•🥀•●° نامه ی سردار سلیمانی به یکی از دختران مسئولین نیروی قدس: دخترم، هر کس خدا را بشناسد، به او رغبت خاص پیدا می کند؛ خصوصا در عبادات؛ و از گناه و معصیت دوری می کند.کسی که عظمت خدا را دید و شناخت، پاکدامنی و زهد پیدا می کند. معرفت به خداوند سبحان، موجب تسلیم و رضای انسان می شود. معرفت به خداوند، موجب بی نیازی از دیگران می شود. (۱۳۹۴/۱/۱۰) خود او با دریافت همه ی خصلت ها، خدا را خوب شناخت؛ در معرفت الهی غرق شد؛ با همه ی وجود، توحید را یافت؛ موحد و در خدا محو شد. •°•علـمـدارکـمـیـل•°• ╔❁•°•♡•°•❁╗ @komeil3 ╚❁•°•♡•°•❁╝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*﷽* 🎥درخواست شهید سپهبد قاسم‌سلیمانی از امام رضاعلیه‌السلام در آخرین حضور ایشان 💢بخشی ازمستند خادم‌ الرضا علیه السلام
Γ🌿🌻🔗°○ آقای خالد قدومی مسئول دفتر جنبش حماس در تهران، می گوید: در جنگ سال 2008 ، حاج قاسم، ندای جهاد را لبیک گفت و به دمشق آمد و در اتاق عملیات مشترک و جنبش حماس، بُعد راهبردی و افق واقعی مجاهدین فلسطین را از نزدیک دید و در پیشبرد جنگ فرقان که اسرائیلی ها بدان عنوان سرب گداخته داده اند، تاثیری انکارناشدنی داشت. تمام هم و غمِّ سردار سلیمانی، این بود که حرف های امام خمینی و جانشین او را اجرایی کند؛ به دفاع از مظلومان جهان برخیزد؛ جبهه مقاومت را شکل دهد؛ بسیج بزرگ سربازان اسلام را در جهان راه اندازد؛ و از فلسطینی ها حمایت کند. 📚: شاخص‌های‌مکتب‌شهیدسلیمانی 🦋 •°•علـمـدارکـمـیـل•°• ╔❁•°•♡•°•❁╗ @komeil3 ╚❁•°•♡•°•❁╝
Γ🌿🌻🔗°○ در دمشق بودم که پیغام دادند به حماه حمله شده و خودت را به آن جا برسان... خودم را به حماه رساندم و رفتم روی تل زین العابدین. حاج قاسم هم آنجا حضور داشت...ژنرال های سوری هم اطراف حاجی حضور داشتند. آن ها در نهایت ادب و ارادت، متواضعانه چشم به حاج قاسم دوخته و منتظر بودند که ایشان چه می گوید...ایشان خطاب به همه گفت: از امشب ابو حسین نیروهایش را می آورد و برای کمک و پشتیبانی از شما در این جا مستقر خواهد شد. محکم باشید و بجنگید. ان شاالله با ورود ابوحسین، حماه سقوط نخواهد کرد.یکی از ژنرال ها برگشت و گفت: حاج قاسم! ما به شما و حرف هایت اعتماد داریم، اما ابو حسین باید بگوید می خواهد چه کار کند؟حاجی رو کرد به من و گفت: بلند شو حماسی جوابش را بده.ایستادم و بعد از بسم الله الرحمن الرحیم، با دست محکم به سینه کوبیدم و محکم گفتم: بنا به فرمان فرمانده ی عزیزم، از این به بعد حماه تهران من است.بیان همین جمله، فرماندهان سوری را اقناع کرد و راضی شدند.یادم هست پایان جلسه حاج قاسم با خنده به من گفت: عجب حرفی زدی ابو حسین!! 🎤سرداررحیم نوعی اقدم 📚: متولد مارس 🌷 •°•علـمـدارکـمـیـل•°• ╔❁•°•♡•°•❁╗ @komeil3 ╚❁•°•♡•°•❁╝