eitaa logo
【علمداࢪکُمیل🇵🇸】
5.3هزار دنبال‌کننده
7هزار عکس
1.7هزار ویدیو
82 فایل
﴾﷽﴿ • - اینجا خونه شُهداست شهدا دستتو گرفتنا ، نکنھ خودت دستتو بڪشی .. • . پاسخ‌بھ‌ناشناس‌ها؛ 〖 @komeil_212 〗 • اندکـےشࢪط! 〖 @Komeil32 〗 . هیئت‌کانالمون!(: 〖 @Komeil_78
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
جثه ريزی داشت ... مثل همه‌ ی بسيجی‌ها خوش سيما بود و خوش مَشرَب ؛ فقط يك كمی بيشتر از بقيه شوخی می‌كرد، نه اينكه مايه تمسخر ديگران شود🤗، كه اصلاً اين حرف ها توی جبهه معنا نداشت ، سعی می‌كرد دل مؤمنان خدا را شاد كند آن هم در جبهه و جنگ ... از روزی كه او آمد ... اتفاقات عجيبی در اردوگاه تخريب افتاد. لباس های نيروها كه خاكی بود و در كنار ساک هايشان قرار داشت، شبانه شسته می‌شد و صبح روی طناب وسطِ اردوگاه خشک شده بود....😶 ظرف غذای بچه ها هر دوسه تا دسته ، نيمه‌های شب خود به خود شسته می‌شد هر پوتينی كه شب بيرون از چادر می‌ماند، صبح واکس خورده و برّاق جلویِ چادر قرار داشت ...🤔 او كه از همه كوچكتر و شوخ‌تر بود وقتی اين اتفاقات جالب را می‌ديد، می‌خنديد و می‌گفت: بابا اين كيه كه شب‌ها زورو بازی در می آره و لباس بچه ها و ظرف غذا را میشوره؟😄 و گاهی می‌گفت : « آقای زورو ، لطف كنه و امشب لباس‌های منم بشوره😁 و پوتين‌هام رو هم واكس بزنه » بعد از عمليات ... وقتی «علی قزلباش » شهيد🕊 شد ، يكی از بچه ها با گريه گفت: بچه ها يادتونه چقدر قزلباش زوروی گردان رو مسخره می كرد ... زورو خودش بود و به من قسم داده بود كه به كسی نگم !😔
پنج روز گذشته بود ... در مسیر برگشت که بودم ، بارها با من تماس گرفت . می‌خواست بداند چه ساعتی به قزوین می‌رسم ؟! وقتی از اتوبوس پیاده شدم ، آن‌طرف خیابان کنار موتورش ، ایستاد بود . به گرمی از من استقبال کرد . ترک موتور که سوار شدم ، با یک دستش رانندگی می‌کرد ، و با دست دیگرش ، محکم دستم را گرفته بود ؛ حرفی نمی‌زد . دوست داشتم یک حرفی بزنم و این قرق را بشکنم ، ولی همین محکم گرفتن دستم ، خودش یک دنیا حرف داشت !
دݪگیࢪم💔 هࢪچہ میدوم🍁 بہ گࢪدِ پایټاݩ هم نمےࢪسم..😔✋🏻 ڪمڪماݩ ڪنید شھدا...🦋🌵
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا