#هوالعشق🖤
#پارت_شصت_و_پنج❃
#پلاک_پنهان🌿
#فاطمه_امیریヅ
می خواست با پدرش تماسی بگیرید تا به دنبالش بیاید اما بوی خاک باران خورده مشامش را پر کرد ناخوداگاه نفس عمیقی کشید،بوی باران و خاک و درخت های خیس لبخندی بر لبانش نشاندند،گوشی اش را داخل کیفش گذاشت و تصمیم گرفت که کمی قدم بزند،هوا تاریک شده بود،دانشگاه هم خلوت بود و چند دانشجو در محوطه بودند،آرام قدم می زد ،از دانشگاه خارج شد ،اتوبوس سر ایستگاه ایستاده بود میخواست به قدم هایش سرعت ببخشد، اما بوی باران و هوای سرد و زمین خیس او را وسوسه کرد که تا قدمی بزند.
به اتوبوسی که هر لحظه از او دور می شود نگاه می کرد،خیابان خلوت بود،روی پیاده رو آرام آرام قدم می زد،قسمت هایی از پیاده رو آبی جمع شده بود،با پا به آب ها ضربه می زد و آرام میخندید، دلش برا بچگی اش تنگ شده بود و این خیابان خلوت و تنهایی بهترین فرصتی بود برای مرور خاطرات و کمی بچه بازی.
باد ملایمی می وزید و هوا سردتر شده بود،پالتو و چادرش را محکم تر دور خودش پیچاند،نیم ساعتی را به پیاده روی گذرانده بود،هر چه بیشتر می رفت کوچه ها خلوت و تاریکتر بودند و ترسی را برجانش می انداختند،هر از گاهی ماشینی از کنارش عبور می کرد که از ترس لرزی بر تنش می نشست،نمی دانست این موقعیت ترسناک بود یا به خاطر اتفاقات اخیر خیلی حساس شده بود،صدای ماشینی که آرام آرام به دنبال او می آمد استرس بدی را برایش به وجود آورده بود،به قدم هایش سرعت بخشید که ماشین هم کمی سرعتش را بیشتر کرد،دیگر مطمئن شد که این ماشین به دنبال او است،می دانست چند پسر مزاحم هستند ،نمیخواست با آن ها درگیر شود،برای همین سرش را پایین انداخت و بدون حرفی به سمت نزدیکترین ایستگاه اتوبوسی که در این شرایط خالی بود رفت،تا شاید این ماشین بیخیالش شود.
با رسیدن به ایستگاه ماشین باز به دنبال او آمد،انگار اصلا قصد بیخیال شدن را نداشتند.
به ایستگاه اتوبوس رسید ،اما نمی توانست ریسک کند و انجا تنها بماند ،پس به مسیرش ادامه داد،دستانش از ترسو اضطراب میلرزیدند،
با نزدیکی ماشین به او ناخوداگاه شروع به دویدن کرد،صدای باز شدن در ماشین و دویدن شخصی به دنبال او را شنید و همین باعث شد با سرعت بیشتری به دویدن ادامه بدهد.
#ادامہ_دارد...
〇 @Komeil3➣
°●•🌹🍃•●°
هر چہ باشم حُبِّ #مولا
سر بہ راهم می ڪند😔
عاقبت عشق #حسن
پاڪ ازگناهم می ڪند(:♥✨
#دوشنبه_های_امام_حسنی 💚
•°•علـمـدارکـمـیـل•°•
╔❁•°•♡•°•❁╗
@komeil3
╚❁•°•♡•°•❁╝
Γ🌿🌻🔗°○
زمینی بودند،🌍
اما زمین گیر نبودند!
آسمانياڹ♥️:)
دستهايماڹ به سمت
آسماڹ بلند است . . .
🙂💛
#سلامداشابرام😍✋🏼
#صبحتونشهدایـۍ🦋
•°•علـمـدارکـمـیـل•°•
╔❁•°•♡•°•❁╗
@komeil3
╚❁•°•♡•°•❁╝
•
حواستانباشدهمه
مادیریازودمےرویم
آنچهمےماندعملماست..🌱`
_حاجقاسم :)♥️
•°•علـمـدارکـمـیـل•°•
╔❁•°•♡•°•❁╗
@komeil3
╚❁•°•♡•°•❁╝
【علمداࢪکُمیل🇵🇸】
• حواستانباشدهمه مادیریازودمےرویم آنچهمےماندعملماست..🌱` _حاجقاسم :)♥️ •°•علـمـدارکـمـیـل•°• ╔
گفت: تجربۍمیخونم؛
قرارهپزشڪبشم✌️🏻'
گفتم : بندگۍمیخونم؛
قرارهشہیدبشم🌱ツ
【علمداࢪکُمیل🇵🇸】
خندههایتدلمیبردجانا😍
دلمانخیلےبرایتتنگشدهحاجێجان😔💔
#انرژێ😍
اینجوری زندگی کنید
اولاً #دوستت_دارم
ثانیاً هر آنچه بینتون رخ داد...
اولاً را از #یاد نبرید ...!
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میباره بارون🌨
روی سر مجنون...
#هواییهیئتشدیم💔
#الهمالرزقناهیئت🤲🏻
•°•علـمـدارکـمـیـل•°•
╔❁•°•♡•°•❁╗
@komeil3
╚❁•°•♡•°•❁╝
【علمداࢪکُمیل🇵🇸】
°●•🌹🍃•●° هر چہ باشم حُبِّ #مولا سر بہ راهم می ڪند😔 عاقبت عشق #حسن پاڪ ازگناهم می ڪند(:♥✨ #دوشنب
تمامهفتہبراےحسینمےسوزم
ولےدوشنبہےمنوقفغربٺحسن؏اسٺ (:🌿
#دوشنبہهایحسنۍ💚
اگر از قرآن استفاده نمیکنیم؛
برای آن است که یقین ما ضعیف است!
#قرآنبخونیم
#سخنوحی
•°•علـمـدارکـمـیـل•°•
╔❁•°•♡•°•❁╗
@komeil3
╚❁•°•♡•°•❁╝
تلنگر❣
•|🌙🕊|•
معلم👨🏻🏫 گفت: وقتی قرآن هست؛
دیگه ولایت فقیه نمیخواد!😑
شاگرد🧒🏼 گفت: وقتی کتاٻ هسٺ ؛
دیگہ معلم نمیخواد!😁
پشت ولی و ولایٺ هستیم✌🏻🍃
#جانم_فدای_رهبر
•°•علـمـدارکـمـیـل•°•
╔❁•°•♡•°•❁╗
@komeil3
╚❁•°•♡•°•❁╝
~♡گفتیم عشق ࢪا به صبوࢪی دوا کنیم
هࢪ ࢪوز عشق بیشتࢪ و صبࢪ کمتࢪ شد …
#دلتنگی
#مخاطب_خاص
•°•علـمـدارکـمـیـل•°•
╔❁•°•♡•°•❁╗
@komeil3
╚❁•°•♡•°•❁╝
🙂💛
•
.
ابراهیمخَندیدوگفت:
ایبابا؛هَمیشہکارۍکُن
کہاَگہخُداتو رو دید
خوشِشبیاد،نہَمَـردُم..
« #شھیدابراهیمهادۍ♥»
•°•علـمـدارکـمـیـل•°•
╔❁•°•♡•°•❁╗
@komeil3
╚❁•°•♡•°•❁╝