دوستان عزیز حتمااااا گوش کنید🍃
داستان بسیار زیبا علی گندابی😭
التماس دعــــا🙏🏻
"مجروح عملیات"
#ادامه
تا ما نتوانیم آنها را تعقیب کنیم. آلودگی محیط باعث سوزش چشمانم شده بود. دود اطراف ما را گرفت. رفقای من سریع از محل دور شدند اما من نتوانستم. چشمان من به شدت می سوخت.سوزش چشمان من حالت عادی نداشت. چون بقیه نیروها سریع جلو رفتند اما من حتی نمی توانستم چشمـم را باز نگه دارم! به سختی و به کمک یکی از رفقا به عقب برگشتیم. پزشک واحد امداد، قطرهای در چشمان من ریخت و گفت: تا یک ساعت دیگه خوب می شوی. ساعتی گذشت اما همینطور درد چشم مرا اذیت می کرد. به پزشک بیمارستان صحرایی و سپس بیمارستان داخل شهر مراجعه کردم. به وسیله آرام بخش توانستم استراحت کنم، اما کماکان درد چشم مرا اذیت می کرد. چند ماه از آن ماجرا گذشت. عملیات موفق رزمندگان مدافع وطن، باعث شد که ارتفاعات شمال غربی به کلی پاکسازی شود. نیروها به واحد های خود برگشتند اما من هنوز درگیر چشم هایم بودم. بیشتر، چشم چپ من اذیت می کرد. حدود سه سال با سختی روزگار گذراندم. در این مدت صدها بار به دکترهای مختلف مراجعه کردم اما جوابی درستی نگرفتم. تا اینکه یک روز صبح، احساس کردم که انگار چم چپ من از حدقه بیرون زده...
#ادامه_دارد
✨نبرد با دشمن
🌹باآن قدرت بدنی بالایی که داشت به دل شمن می زد و با چندین اسیر بر می گشت.
در آن اوضاع اول جنگ که سلاح و مهمات به مقدارکافی نبود، ابراهیم با اسرایی که می گرفت برای یاران خود سلاح می آورد . آنقدر شجاعت داشت که دشمنان کامل اورا می شناختند!
دشمن هم از قدرت او و دوستانش در گروه چریکی اطلاع داشت.
ابراهیم و یارانش مصداق آیه ای بودند که می فرمود ؛
🍃ای کسانی که ایمان آورده اید ، باکافرانی که به شما نزدیکترند پیکار کنید .
آن ها باید در شما شدت و قدرت احساس کنند.
و بدانید خداوند با پرهیزگاران است❤️
(سوره توبه /آیه 23)
📚خدای خوب ابراهیم ص 72