"درسی از سقای تشنگان"
اوضاع بسیار وخیم شده بود. ما را به اردوگاه 18 بعقوبه که همه اسرای ارتش بودند انتقال دادند. در این اردوگاه نزدیک به چهارهزار و پانصد اسیر را در چهار سوله تانک و پشت درب های قفل شده و بدون قطره ای آب نگهداری می کردند. هوای گرم و تن های زخمی و فشردگی جمعیت در سوله ها باعث شده بود دویست نفر از برادران به شهادت برسند. سنگدلی و توحش ماموران عراقی مایه تاسف و تعجب ما شده بود و راهی جز صبر نداشتیم.
آنروز اولین باری بود که تانکر هزار لیتری آب گرم وارد محوطه اردوگاه شد. تانکر در وسط قرار گرفت و درب همه سوله ها با هم باز شد. هجوم بیش از چهار هزار نفر از اسرا به سمت این تانکر کوچک، باعث واژگونی آن شد و بلند شدن آه از نهاد اسرای تشنه.
در این میان حرکت چند نفر از اسرا که خود شدیدا تشنه بودند، دیدنی شده بود.
آن ها چفیه های خود را از آب ریخته شده، خیس می کردند و بدون معطلی به سمت مجروحین می رفتند و لبان خشک آنان را خیس می کردند.
.... و چقدر این صحنه ذهن مرا به کرب و بلا و روز عاشورا و تشنگی اطفال و سقای با وفای کربلا می انداخت.
نادر دشتی پور
http://eitaa.com/joinchat/3415605267Cb18985b625
✅فرزندان رهبر انقلاب
رهبر معظم انقلاب دارای 6 فرزند هستند نام دختران شان بشری و هدی است و سید مصطفی و سید مجتبی دو تن از فرزندان پسر ایشان 8 سال در جبهه های جنگ ایران و عراق حضور داشتند. یکی از دختران ایشان همسر فرزند آیت الله محمدی گلپایگانی است که ضمن آراستگی به لباس شریف روحانیت و علم دین در دانشگاههای کشور نیز به تدریس متون حقوقی به زبان فرانسه اشتغال دارند و دختر دیگر ایشان همسر فرزند آیت الله باقری کنی از علمای تهران است. سید مصطفی فرزند بزرگ ایشان با دختر آیت الله خوشوقت ازدواج کرده است. سید مجتبی داماد دکتر غلامعلی حداد عادل است. سید مسعود نیز با فرزند آیت الله خرازی و خواهر صادق خرازی ازدواج کرده است. سید میثم کوچکترین فرزند ایشان نیز به ازدواج دختر آقای لولاچیان از بازاریان متدین در آمده است.
http://eitaa.com/joinchat/3415605267Cb18985b625
ڪودڪیازخــداپرسید
توچهمیخورۍ؟
چهمیپوشۍ؟
ڪجاساڪنۍ؟
وخـداآرامبردلڪودڪــ
زمزمهڪرد..
غصهبندگانمرا
مۍخورم.....
عیببندگانمرا
میپوشانم
ودرقلبشڪستهآنانساڪنم
http://eitaa.com/joinchat/3415605267Cb18985b625
🔴ماجرای سیلی خوردن محافظ آیت الله خامنه ای
✍در یکی از ملاقات های عمومی آقا، جمعیت فشردهای توی حسینیه نِشسته بودن و به صحبتای ایشون گوش میدادن. من جلوی جمعیت، بین آقا و صف اوّل وایساده بودم.
اون روز، بین سخنرانی حضرت آقا، بارها نگاهم به پیرمرد لاغراندامی افتاد که شبکلاه سبزی به سر داشت و شال سبزی هم به کمرش.
تا سخنرانی آقا تموم شد، بلند شد و خیز برداشت طرف من و بلند گفت: «میخوام دست آقا رو ببوسم» امان نداد و خواست به سمت آقا برود که راه اون رو بستم. عصبی شد و تند گفت: «اوهووووی....چیه؟! میخوام آقا رو از نزدیک زیارت کنم. مثل اینکه ما از یه جد هستیم» صورت پیرمرد، انگار دریا، پرتلاطم و طوفانی میزد. کمکم، داشت از کوره در میرفت که شنیدم آقا گفتن: «اشکال نداره، بذار سید تشریف بیاره جلو» نفهمیدم تو اون جمعیت آقا چطور متوجه پیرمرد شد. خودم رو کنار کِشیدم. پیرمرد نگاهی به من انداخت و بعد، انگار که پشت حریف قَدَری رو به خاک رسونده باشه، با عجله، راه افتاد به سمت آقا.
پشت سرش با فاصله کمی حرکت کردم. هنوز دو سه قدم برنداشته بود که پاش به پشت گلیم حسینیه گیر کرد و زمین خورد.
اومدم از زمین بلندش کنم که برگشت و جلوی آقا و جمعیت محکم کوبید توی گوشم و گفت: «به من پشت پا می زنی؟» سیلیاش، انگار برق 220 ولت خشکم کرد.
توی شوک بودم که آقا رو رو به روی خودم دیدم. به خودم که اومدم، آقا دست گذاشت پشت سرم و جای سیلی پیرمرد رو روی صورتم بوسید و گفت: «سوءتفاهم شده. به خاطر جدّش، فاطمه زهرا، ببخش!» درد سیلی همونموقع رفع شد.
بعد سالها، هنوز جای بوسه گرم آقا رو روی صورتم حس میکنم.»
📚برگرفته از کتاب «حافظ هفت"
http://eitaa.com/joinchat/3415605267Cb18985b625
#شهادت یعنی
شبیه عاشقا شدن
برا خدا گدا شدن
راهی کربلا شدن
#شهادت یعنی
رهرو راه حق شدن
با درد دین دمق شدن
حامی مستحق شدن
http://eitaa.com/joinchat/3415605267Cb18985b625
حوزه هنری - 980906.MP3
26.95M
#صوت سخنرانی استاد حسن عباسی
🔸در سلسله نشستهای تبیینی رسانه و سلطه - نشست یکم
🔸بررسی نفوذ نظام سلطه بر رسانههای جهان
زمان: ۶ آذر ۹۸
مکان: تهران، حوزه هنری
http://eitaa.com/joinchat/3415605267Cb18985b625