🌸🌸🌸🌸🌸
💖رمان لبخند بهشتی💖 نویسنده: میم بانو🌸
قسمت_صد_سی_ام
بخش_اول
سر تکان میدهم
+هیچی ، خودم اومده بودم بهش تسلیت بگم
نگاهش را از شهروز میگیرد و گره میان ابرو هایش را باز میکند .
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
روز شهادت شهریار ، با هر مشقتی که بود گذشت .
آنقدر روز سختی بود که هر لحظه اش برایم اندازه یک سال میگذشت .
دلم نیامد از شهریار دل بکنم و سراغ جعبه ای که به من داده بروم . ترجیج دادم چند روز بعد به سراغ جعبه بروم .
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
در جعبه را آرام باز میکنم .
نامی ای تو یه جعبه است .
ابتدا نامه را بر میدارم و آن را باز میکنم .
نامه ای بلند و طولانی ، فکر میکنم بتوانم جواب همه ی سوال هایم را بگیرم .
نفس عمیقی میکشم و بعد از فرستادن صلواتی شروع به خواندن نامه میکنم
《به نام خالق مولود کعبه
نورا جان سلام ! میدانم از من دلگیری ، میدانم هزار سوال در سرت تاب میخورد ، میدانم خسته و دلشکسته ای ، میدانم ، همه چیز را میدانم .
آمدم تا یه سوال هایت جواب بدهم ، آمدم تا رفع کدورت کنم ، آمدم بگویم از من دلگیر نباش که هر چه کرده ام بخاطر خودت بوده
از اول خلاصه میگویم .
به بهانه رفتن به ایتالیا به سوریه رفتم تا خانواده ام مخالفت نکنند .
وقتی رسیدم سوریه از خانواده حلالیت خواستم و ماجرا را برایشان شرح دادم .
بعد به مادرم گفتم سر یکی از کشو هایم برود .
۳جعبه داخل کشو بود .
یکی برای تو ، یکی برای پدر و مادرم و یکی برای پدر و مادر تو .
گفتم اگر شهید شدم قبل از تشهیع جعبه ها را به صاحبانشان بدهید .
بحث را با بزرگترین سوالی که در ذهن داری شروع میکنم .
چرا به تو نگفتم ؟
نگفتم چون نخواستم اذیت شوی ، نکفتم چون نخواستم علاوه بر استرس سوریه رفتن سجاد ، استرس سوریه رفتن من را هم تحمل کنی .
نگفتم چون با هر قطره اشک تو دل من هم میسوزد .
اگر نگفتم فقط بخاطر خودت نگفتم ، چون دوستت داشتم .
باز هم اگر دلخوری ببخش و حلالم کن و بگذار روحم در آرامش باشد .
سراغ سوال دوم میروم .
چرا به سوریه رفتم ؟رفتم چون نخواستم آن داعشی های پست فطرت ذره ای از خاک کشورم را غصب کنند .
رفتم چون نخواستم دست آن حرامی ها به ناموسم بخورد .
رفتم چون تو برایم مهم بودی ، رفتم چون مادرم برایم مهم بود .
رفتم چون غیرتم اجازه نمیداد یکی از زنان سرزمین به دست این نامرد های بی غیرت بیافتد .
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#روابطعمومی_اموررسانه
#کانون_بانوان_ایران_مقتدر
https://eitaa.com/joinchat/652738793C8ca71a82d8
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
باید ذهنت رو قوی کنی و احساساتت رو کنترل کنی.
آینده موفق،
به برنامه و جدیت و تلاش متمرکز نیاز داره.
گریه کن، ولی جا نزن... ادامه بده...
🤜👊💪
#روابطعمومی_اموررسانه
#کانون_بانوان_ایران_مقتدر
https://eitaa.com/joinchat/652738793C8ca71a82d8
⭕️برخورد مغازه داران با فتنه کشف حجاب در تهران❕✨
#آتش_به_اختیار
#روابطعمومی_اموررسانه
#کانون_بانوان_ایران_مقتدر
https://eitaa.com/joinchat/652738793C8ca71a82d8
🔷 در #کتاب_گویای «#نیمه_پنهان_ماه» شما زندگینامه #شهیدحسن_آبشناسان» را، به روایت از همسر بزرگوارشان، خواهید شنید.
شنیدنش را به شما پیشنهاد می کنیم.
#اللهمعجللولیکالفرج
#روابطعمومی_اموررسانه
#کانون_بانوان_ایران_مقتدر
https://eitaa.com/joinchat/652738793C8ca71a82d8
سلام سردار رشید ولایت ، فخر اسلام ناب محمدی ، خیلی دلمان برایت تنگ میشود! حاج محمود کاوه عزیز! 🤲🤲🤲😭😭😭😭😍😍😍🌸🌸🌸
❤️ مهدے جان!
روزگار تلخ ما ، تنها با ظهور توست که شیرین میشود ، سیراب میشود ، دلخوش میشود ...
#سلام_علی_آل_یاسین
#روابطعمومی_اموررسانه
#کانون_بانوان_ایران_مقتدر
https://eitaa.com/joinchat/652738793C8ca71a82d8
07 Mostanade Soti Shonood .MP3
18.53M
🔈#مستند_صوتی_شنود
📣 جلسه #هفتم از ۳۲ جلسه
* گفتگو با راوی کتاب شنود با نام مستعار «صادق»
🔸ادامه داستان ...
🔹 حتما این فایل صوتی رو امروز گوش کنید و برای عزیزان تون هم ارسال کنید .
🔸حتی اگر قبلاً گوش کردید، پیشنهاد میکنم که دوباره گوش کنید.🌹
🔴 ارسال این فایل صدقه جاریه است.
#روابطعمومی_اموررسانه
#کانون_بانوان_ایران_مقتدر
https://eitaa.com/joinchat/652738793C8ca71a82d8
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻علت های مختلف بدحجابی و تبرج در برخی زنان...
⬅️ کدام مورد خطرناک است و حتما باید برخورد شود⁉️
🎙استاد ازغدی
#لبیک_یا_خامنه_ای
#حجاب
#روابطعمومی_اموررسانه
#کانون_بانوان_ایران_مقتدر
https://eitaa.com/joinchat/652738793C8ca71a82d8
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴پاسخ دکتر انوشه به دختری که خیلیا روش کراش داشتن 😅
#دکتر_انوشه
#حجاب
#حیا
#روابطعمومی_اموررسانه
#کانون_بانوان_ایران_مقتدر
https://eitaa.com/joinchat/652738793C8ca71a82d8
»»» آیه ی روز :
**********
وَاتَّقُوا يَوْمًا لَّا تَجْزِي نَفْسٌ عَن نَّفْسٍ شَيْئًا وَلَا يُقْبَلُ مِنْهَا شَفَاعَةٌ وَلَا يُؤْخَذُ مِنْهَا عَدْلٌ وَلَا هُمْ يُنصَرُونَ
بقره-48
و از آن روز بترسید که کسی مجازات دیگری را نمیپذیرد و نه از او شفاعت پذیرفته میشود؛ و نه غرامت از او قبول خواهد شد؛ و نه یاری میشوند.
**********
نکته ها:
در این آیه به برخى باورهاى غلط و امیدهاى نابجاى یهود، اشاره شده است. آنان گمان مى كردند كه در روز قیامت اجدادشان، شفیع آنان خواهد شد. چنانكه بت پرستان، بت ها را شفیع خود مى پنداشتند. برخى از آنان قربانى كردن را كفّاره ى گناهان دانسته و اگر پول نداشتند، یك جفت كبوتر را سر مى بریدند. گروهى از آنان به همراه مرده، طلا و زیورآلات دفن مى كردند تا مرده به عنوان جریمه ى گناهانش بپردازد.
غافل از آنكه قیامت بر خلاف دنیاست، كه برخى با پول و پارتى و یا حمایت گرفتن از قدرت ها، بر مشكلاتشان پیروز مى شوند.
در روز قیامت، تمام سبب ها قطع؛ «تقطّعت بهم الأسباب» [318] و نسبت ها محو؛ «فلا أنساب بینهم» [319] و زبان عذرخواهى بسته مى شود؛ «فلا یؤذن لهم فیعتذرون» [320] مال و فرزند كارآیى ندارند؛ «لا ینفع مالٌ و لا بنون» [321] و خویشاوندى نیز ثمرى ندارد؛ «لن تنفعكم أرحامكم» [322] قدرت ها پوچ مى شوند؛ «هلك عنّى سلطانیه» [323] و شفاعت بدون اذن خداوند پذیرفته نمى شود؛ «و لا یشفعون الاّ لمن ارتضى» [324] و فدیه پذیرفته نمى شود. «لایؤخذ منكم فدیه» [325]
بحثى درباره شفاعت
شفاعت از كلمه «شفع» به معناى جفت است، یعنى افرادى كه مایه اى از ایمان و تقوى و عمل داشته و در آن روز كمبودى دارند، لطفى به آن مایه ها اضافه مى شود و در اثر جفت وهمراه شدن با لطف اولیاى الهى، از قهر خداوند نجات مى یابند. بنابراین شفاعت، تنها شامل كسانى مى شود كه تلاشگرند، ولى در راه مانده اند و نیاز به قدرتى دارند كه در كنار آنان باشد.
حدود سى آیه از قرآن مربوط به شفاعت است كه به چند دسته تقسیم مى شوند:
- آیاتى كه شفاعت را نفى مى كنند، مانند: «یومٌ لا بیعٌ فیه ولا خلّةٌ ولا شفاعةٌ» [326]، روزى كه معامله و دوستى و شفاعت در آن نیست.
- آیاتى كه شفاعت را مخصوص خداوند مى دانند، مانند: «مالكم من دونه من ولّى ولا شفیع» [327] ، غیر از او هیچ یاور و شفاعت كننده اى نیست.
- آیاتى كه از شفاعت دیگران با اذن خداوند یاد مى كنند، مانند: «من ذا الذّى یشفع عنده الاّ باذنه» [328] ، چه كسى در نزد او (خداوند) شفاعت مى كند مگر به اذنش؟
- آیاتى كه شرایط شفاعت شوندگان را بیان مى كنند، مانند:
الف: شفاعت براى كسى است كه مورد رضایت خدا باشد. «ولا یشفعون الا لمن ارتضى» [329]
ب: براى ظالمان، دوستدار و شفیعى نیست. «ما للظّالمین
**********
پیام ها:
- ترس از حضور در دادگاه الهى، بدون وجود هرگونه وكیل یا شفیعى، زمینه ى تقویت تقواى الهى است. «واتّقوا یوماً»
- در برابر عقاید خرافى وباطل، با قاطعیّت برخورد كنید. «لایقبل، لا یؤخذ»
**********
#روابطعمومی_اموررسانه
#کانون_بانوان_ایران_مقتدر
https://eitaa.com/joinchat/652738793C8ca71a82d8
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨خبری در راه است.
اندکی صبر از گردنه عبور می کنیم
و فتح الفتوح اقتصادی در راه است.
#روابطعمومی_اموررسانه
#کانون_بانوان_ایران_مقتدر
https://eitaa.com/joinchat/652738793C8ca71a82d8
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ارسالی..
مدح خوانی دانش آموز عزیز امیرحسین زارع به لهجه یزدی 👏
📺در برنامه معلی🌹
#روابطعمومی_اموررسانه
#کانون_بانوان_ایران_مقتدر
https://eitaa.com/joinchat/652738793C8ca71a82d8
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💖رمان_لبخند_بهشتی💖
نویسنده: میم بانو
قسمت_صد_سی_ام
بخش_دوم
امیدوارم جواب همه ی سوال هایت را گرفته باشی .
اما ........
سجاد پسر بسیار خوب و پاکیست ، به خوبی و پاکی تو .
برایتان زندگی زیبا و خوش را از حضرت مهدی میخواهم .
داخل جعبه ۲ انگشتر است ، روزی عروسیتان من نیستم ، این هدیه من به شماست .
انگشتر ها متبرک به ضریح امام رضا هستند و از مشهد برایتان خریدم .
انگشتر کوچک از جنس طلاست و برای تو ، انگشتر بزرگ هم برای سجاد و از جنس نقره است .
و اما در آخر
تو یکی از مهم ترین شخصیت های زندگی من بودی .
از این که داشتمت خوشحالم و امیدوارم بهترین ها نصیبت شود .
یا علی
دوست داردت : شهریار 》
نامه را میبندم و میزنم زیر گریه .
صدای هق هقم در کل اتاق میپیچد .
نگاه اشک آلودم را به داخل جعبه میدوزم .
۲ انگشتر زیبای فیروزه داخل جعبه خود نمایی میکنند .
انگشتر کوچک را بر میدارم ، انگشتری با رکابی نازک و نگینی فیروزه و بسیار زیبا که دور تا دورش نگین زده شده است .
انگشتر را میبوسم و به سینه ام میفشارم .
شهریار از قبل میدانسته که شهید میشود ، چون خودش گفته عروسیمان نیست .
یاد روزی می افتم که اولین بار نماز خواندن شهریار را دیدم ، چقدر دلش میخواست مثل شهدا باشد ، حالا خودش هم در جمع شهداست و در جایگاه و مرتبه آنها .
با باز شدن در سر بلند میکنم .
قبل از اینکه شخصی که وارد اتاق شده را ببینم صدای مادرم در گوشم میپیچد
_چی شد مادر ؟
انگشتر ها را بلند میکنم و نشانش میدهم .
به سختی میان گریه ام میگویم
+شهریار برای من و سجاد ....... کادوی عروسی داده
و بعد گریه ام شدت میگیرد .
مادرم با قدم هایی بلند جلو می آید و انگشتر ها را از دستم میگیرد .
مدام قطره های اشکش را از گوشه چشمش پاک میکند و تمام سعی اش را میکند که خودش را کنترل کند نشیند کنار من زار زار گریه کند
زیر لب میگویم
+متبرک به ضریح امام رضاست .
با شنیدن حرفم مادرم هر دو انشگتر را محکم میبوسد .
کنارم مینشیند و آرام در آغوش میکشدم .
با صدایی بغض آلود میگوید
+برا من و باباتم یه جعبه داده .
هنوز بازش نکردم . میترسم نتونم طاقت بیارم و از حال برم
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#روابطعمومی_اموررسانه
#کانون_بانوان_ایران_مقتدر
https://eitaa.com/joinchat/652738793C8ca71a82d8
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💖رمان_لبخند_بهشتی💖
نویسنده: میم بانو
قسمت صد سی ام
بخش سوم
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
چند روز بعد مادرم بلاخره راضی شد جعبه را باز کند .
نامه اش را نداد من بخوانم اما محتوای جعبه را نشانم داد .
داخل جعبه جانمازی کوچک بود که به گفته مادرم ، پدرم شب تولد شهریار به او هدیه داده اما گفته بود کسی متوجه نشود ، پدرم از شهریار خواسته بود از جانماز خوب مراقبت کند چون یادگار پدرش است ، به همین دلیل شهریار جانماز را بر گردانده تا این یادگار حفظ شود .
حالا درست ۳ ماه از شهادت شهریار میگذرد .
۳ ماهی که هر روز سراغ مرقد شهریار رفتم و به او سر زدم و با او درد دل کردم . ۳ ماهی که در آن چیز های جالب و عجیبی دیدم .
نمونه اش چادری شدن بهاره و تحول بزرگ عمو محسن بود .
حتی پول ارث پدرم و عمو محمود را هم که ۱۱ سال قبل بالا کشیده بود پس داد و عذر خواهی کرد .
عمو محسن خانه را هم فروخت و خمس پولش را پرداخت کرد و بعد خانه ای ساده تر خرید .
وضعیت طبق میل و خواسته و آرزوی شهریار شده بود ، اما صد حیف که نوش دارو بعد از مرگ سهراب است .
به قول شاعر میگفت : همساییمان از گرسنگی مرد در عذایش گوسفند ها کشتند .
♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡♡
با کشيده شدن کتاب از زیر دستم به خودم می آیم .
سر بلند میکنم و نگاهم را به سجاد میدوزم ، اخم تصنعی
+داشتم میخوندنم
متعجب ابرو بالا می اندازد
_یک ساعته دارم صدات میکنم
کتاب را میبندد و نگاهی به جلدش می اندازد
_خسته نشدی انقدر دیوان شهریار خوندی ؟
فک کنم همشو حفظ شدی
سری به نشانه نفی تکان میدهم
+نه خسته نشدم ، هروقت دلم برای شهریار تنگ میشه میخونم .
وقتی داشت میرفت گفت هروقت دلت برام تنگ شد بخون .
لبخند میزند و کتاب را روی پایم میگزارد .
_میخوام پیاده شم برم یه چیزی بخرم ، تو چیزی نمیخوای
ادای آدم ها متفکر را در می آورم
+هر چی چیز ترش گیرت اومد بگیر
لب میگزد تا جلوی خنده اش را بگیرد
_فشارت میوفته ، خاله بهم گفته برات نخرم
🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#روابطعمومی_اموررسانه
#کانون_بانوان_ایران_مقتدر
https://eitaa.com/joinchat/652738793C8ca71a82d8
✨ فیلسوفِ ایرانشهرِ ایرانستیز مُرد
🔹 سیدجواد طباطبایی، فیلسوف و نویسنده شب گذشته در سن ۷۷ سالگی، در بیمارستانی در لسآنجلس آمریکا درگذشت.
✨طباطبایی از حامیان دولت روحانی بود که در سال ۹۶ جایزه سال فارابی(!) را از روحانی دریافت کرد. آخرین توهمات خودش در مورد اغتشاشات مهر ۱۴۰۱ هم این بود که «انقلاب ملی» داره رخ میده.
🔹 البته دخترش آرین طباطبایی، عضو ایرانیتبار تیم مذاکره کننده هستهای آمریکا در وین و همکار ریچارد نفیو طراح تحریم های ایران بود!
🔹سیدجواد طباطبایی، بنیانگذار فرقه انحرافی ایرانشهری (ضد اقوام ایرانی) بود.
✨اندیشه طباطبایی ضدیت با اقوام ایرانی و طرفدار نابودی زبان و فرهنگ های مختلف اقوام ایرانی ؛ همچنین نظریات مختلفی در خصوص ضرورت برقراری نظام سلطنتی در ایران، مخالفت با ولایت فقیه، مخالفت با جمهوری و همچنین مخالفت با دین اسلام ارائه داده بود.
✨نجس تر از ایرانشهری اصلاح طلب در افکار سیاسی در تاریخ بعد انقلاب ندیدم.
#روابطعمومی_اموررسانه
#کانون_بانوان_ایران_مقتدر
https://eitaa.com/joinchat/652738793C8ca71a82d8
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 به بهانه مرگ سید جواد طباطبایی (صاحب نظریه مرگ اسلام) بیشتر با او و شبکهی حامی او آشنا شوید
#روابطعمومی_اموررسانه
#کانون_بانوان_ایران_مقتدر
https://eitaa.com/joinchat/652738793C8ca71a82d8
فصل ۲۱
«بازم بدم کاکا؟ چه مي خواهي، بگو من برايت بیاورم کاکا...» «گــوش بده بهنام! من چیزي نمي خواهم. فقط برو يك جاي امن بمان. دنبا ما نیا.» «کاکا، تــو را به خدا بگذار پیش تان بمانم. من دوســت دارم کنار تو باشــم. صالح فرياد زد: «حرف گوش کن، اگر داريوش بفهمد اينجا آمده اي، اين بار به زور هم شــده مي فرستدت اهواز، مي فهمي؟» يكي بلند گفت: «صالي، فكري براي تك تیراندازهاي عراقي بكن. اگر جايشان را پیدا نكنیم، همه قتل عام مي شويم.» بهنام گفت: «من مي روم شناسايي!»صالح به بهنام براق شد. «تا اينجا هم آمدي، زيادي است؛ برگرد مسجد. همین که گفتم.» صالح برگشت به يكي حرفي بزند که بهنام، فرز از سنگر بیرون پريد و دويد طرف عراقي ها. هرچه صالح موسوي و ديگران صدايش زدند، اثري نكرد.
🌹داستان شهید بهنام محمدی 🌹
#روابطعمومی_اموررسانه
#کانون_بانوان_ایران_مقتدر
https://eitaa.com/joinchat/652738793C8ca71a82d8