eitaa logo
"کانال کمیته بانوان ج. رزما
311 دنبال‌کننده
3.2هزار عکس
2.7هزار ویدیو
42 فایل
اهداف ۱- رعایت بهداشت اخلاق اجتماعی و ادبیات وحدت آفرین حماسی. ۲- همدلی ویکپارچگی ملی در برابر دشمنان بیگانه . ۳- بالابردن آستانه تحمل ملی ، در شرایط متشنج. ۴- توجه اکید به حفظ امنیت ملی وحفظ آرامش اجتماعی در برابر دشمنان.
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸🌸🌸🌸🌸 رمان لبخند بهشتی نویسنده: میم بانو قسمت پنجاه سوم سجاد با زوی شهروز را میگیرد تا اورا همراه خود ببرد . شهروز در آخرین لحظه نگاه غضبناکی به من میکند و با صدایی دورگه میگوید _مطمئن باش تقاص تک تک کاراتو ازت میگیرم . سجاد زیر لب ( لا اله الا الهی ) میگوید و همراه شهروز دور میشود . این دومین بار بور که شهروز را انقدر عصبانی میدیدم . شهروز آدمی نبود که بی گدار به آب بزند ، همیشه قبل از اینکه حرفی را بزند خودش را برای جواب های طرف مقابل آماده میکرد . بخاطر همین ویژگی اش بود که در بدترین شرایط فقط خونسرد نگاهت میکرد . هم خونسرد بودنش ترسناک است و هم عصبانیتش وحشتناک است . نمیدانم با وجود ترسی که از شهروز دارم چرا انقدر در برابرش با جسارت رفتار میکنم . سرم را تکان میدهم و سعی میکنم دیگر به شهروز فکر نکنم . سرم را که به سمت مخالف برمیگردانم سوگل را میبینم که بهت زده به من خیره شده است ‌. انگار زبانش بند آمده . لبخند کوچکی میزنم و خطاب به سوگل میگویم _من با شهروز دعوام شده تو چرا ترسیدی ؟ سوگل به خودش می آید و لبش را به زور به لبخند میکشد . انگار هول کرده است _نه نترسیدم فقط انتظار همچین اتفاقی رو نداشتم . سعی میکند بحث را عوض کند _پات بهتره ؟ آنقدر ذهنم درگیر شد که به کلی پایم را فراموش کردم +آره دردش یکم آروم شده . با شنیدن صدای پایی سر برمیگردانم . سجاد را میبینم اما خبری از شهروز نیست . چشم میچرخانم که متوجه میشوم شهروز دارد از تپه بالا میرود . سجاد نگاه پر مفهومی به من میکند . انگار حس من را درک میکند . بلاخره او هم مار گزیده است و چند باری کنایه های تلخ شهروز را تحمل کرده است . رو به سوگل میگوید _من بهت گفتم شهریار رو بیار چرا شهروز رو آوردی ؟ سوگل خجالت زده سر به زیر می اندازد +شهریار رفته بود وسایل رو از ماشین بیاره نبود سجاد یک تای ابدویش را بالا میدهد _اولن شهریار نه و آقا شهریار . دومن باید با من مشورت میکردی . ولی حالا کاریه که شده عیب نداره . سوگل بیش از قبل خجالت میکشد . خون به گونه هایش میدود و سرخ میشود . چشم هایش را از سجاد میدزدد که مبادا چشم هایش راز عشقش را فاش کنند . سجاد دوباره موبایلش را از جیبش بیرون میکشد و از ما دور میشود . 🌿🌸🌿 《گر تو گرفتارم کنی ، من با گرفتاری خوشم ور خوار چون خارم کنی ، ای گل بدان خواری خوشم》 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 ╭━━⊰🇮🇷°🇮🇷°🇮🇷°🇮🇷⊱━━━━━╮ @kanonbanovaniranmoghtader ╰━━⊰🇮🇷°🇮🇷°🇮🇷°🇮🇷⊱━━━━━╯
🌸🌸🌸🌸🌸🌸 رمان‌لبخند‌بهشتی نویسنده: میم بانو قسمت پنجاه دوم دوباره صدای پای شهروز باعث میشود سرم را بر گردانم . شهروز با قدم هایی آهسته به سمت من در حال حرکت است . با استرس از سوگل میپرسم +شهروز برای چی اومده ؟ _اومده پاتو معاینه کنه میخواهم دلیلش را از سوگل بپرسم که یاد حرف های شهریار می افتم . گفته بود شهروز لیسانس پرستاری دارد . سریع دستم را رو به شهروز دراز میکنم و محکم میگویم +جلو نیا . شهروز ابروهایش را در هم میکشد و با تعجب میگوید _چرا ؟ برای چند لحظه می ایستد و در فکر فرو میرود و تازه میفهمد دلیل حرفم چیست . لبخند مرموزی گوشه ی لبش جا خوش میکند و سریع تر از قبل به سمتم می آید . این بار بلند تر و قاطع تر میگویم +گفتم جلو نیا . بدون توجه به حرفم به راهش ادامه میدهد . این بار با صدای که بیشتر به جیغ شباهت دارد میگویم +خوب گوش کن ببین چی دارم میگم . دستت بهم بخوره جیغ میزنم . شده پامو قطع میکنم ولی نمیزارم تو بهش دست بزنی . شهروز پوزخندی میزند و با کنایه میگوید _چون تعصب داری این ها رو میگی ؟ با خشم میگویم +نه چون ذات کثیف تو رو میشناسم . میترسم یه بلایی سرم بیاری چون از من بدت میاد . اگر هم بلایی سرم نیاری پس فردا منتشو سرم میزاری . سجاد و سوگل بهت شده نگاهشان بین من و شهروز در چرخش است . شهروز اخم غلیظی میکند . پا تند میکند و به سمت من می آید . برای یک لحظه از شدت ترس بدنم شل میشود . قبل از اینکه شهروز به من برسد سجاد سریع جلویش می ایستد ، دست هایش را روی شانه ی شهروز میگزارد و آرام به عقب هدایتش میکند . اما انگار شهروز نمیخواهد کوتاه بیاید ، دست سجاد را پس میزند . شهروز میخواهد حرفی بزند که سجاد زیر گوسشش چیزی زمزمه میکند . نمیدانم چه گفت اما هر چه که ببود آتش شهروز را خاموش کرد . سجاد بازوی شهروز را میگیرد تا او را همراه خود ببرد . 🌸🌿🌸 《ای ساربان آهسته ران کارام جانم میرود وان دل که با خود داشتم با دلستانم میرود》 سعدی 🌸🌸🌸🌸🌸🌸 ╭━━⊰🇮🇷°🇮🇷°🇮🇷°🇮🇷⊱━━━━━╮ @kanonbanovaniranmoghtader ╰━━⊰🇮🇷°🇮🇷°🇮🇷°🇮🇷⊱━━━━━╯
🌿🌹🌿 مجموعه پدران شعار «زن، زندگی، آزادی» را بشناسید. ╭━━⊰🇮🇷°🇮🇷°🇮🇷°🇮🇷⊱━━━━━╮ @kanonbanovaniranmoghtader ╰━━⊰🇮🇷°🇮🇷°🇮🇷°🇮🇷⊱━━━━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
صبح‌است‌وآه‌دوروبرم‌راگرفتہ‌است باران‌اشڪ‌چشم‌ترم‌راگرفتہ‌است ارباب‌جان‌سلام‌ببین‌دورےازشما آتش‌حوالےجگرم‌راگرفتہ‌است ...💔 💚🌤 =صَــــدَقِہ جاریِہ ╭━━⊰🇮🇷°🇮🇷°🇮🇷°🇮🇷⊱━━━━━╮ @kanonbanovaniranmoghtader ╰━━⊰🇮🇷°🇮🇷°🇮🇷°🇮🇷⊱━━━━━╯
13.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📌 ارادت و علاقه رهبر انقلاب به مردم 🔹 حالا چه مردم بدانند چه ندانند، من تک تک مردم رو دوست می دارم. یعنی همه رو دوست می دارم و برای همه دعا میکنم. ◇ امام خمینی«ره»: مثل آقای خامنه ای پیدا نمی کنید... ╭━━⊰🇮🇷°🇮🇷°🇮🇷°🇮🇷⊱━━━━━╮ @kanonbanovaniranmoghtader ╰━━⊰🇮🇷°🇮🇷°🇮🇷°🇮🇷⊱━━━━━╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا