🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗#گام_های_عاشقی💗
قسمت88
خدا حافظی کردیم و از اتاق اومدیم بیرون
از دانشگاه زدیم بیرون سوار ماشین شدیمو راهی خونه شدیم
خیلی خوشحال بودم
اینقدر خوشحال که رفتم توی اتاق و مشغول فکر کردن به اینکه چه طور استقبال شهید بریم که در خور مقام و شخصیتش باشه
اینقدر فکر کردم که زمان از دستم در رفت و هوا تاریک شد با شنیدن صدای اذان بلند شدمو رفتم وضو گرفتم و برگشتم توی اتاق
سجاده مو پهن کردم نمازمو خوندم بعد نماز زیارت عاشورا خوندم
نشستم کنار سجاده مشغول ذکر گفتن شدم که یه دفعه یادم اومد که چیکار کنیم
بلند شدمو رفتم سمت گوشیم شماره هاشمی رو گرفتم
که جواب نداد
گوشیمو گذاشتم کنار و سجادمو جمع کردم رفتم از اتاق بیرون امیر و سارا روی مبل نشسته بودن
- چه طورین مرغ عشقا
سارا: اه نپوسیدی توی اتاق
- نخیر
سارا: حالا این همه تو اتاق بودی هیچی به فکرت رسید
- اره
سارا: چی ؟
- بعدا بهت میگم ،الان فعلا گشنمه
همین لحظه در خونه باز شد و بابا وارد اتاق شد
رفتم نزدیکش
- سلام بابا جون ،خسته نباشی
بابا انگار عصبانی بود آروم جواب سلاممو داد و از کنارم رد شد
رفتم سمت آشپز خونه
- مامان گشنمه غذا آماده نشد؟
مامان: چرا آماده است! ظرفا رو بزار رو میز
- ساراااا،دل بکن از شوهر جان ،بیا میزو آماده کن
مامان: من به تو میگم تو به سارا میگی؟
- عع مامان خسته ام اذیت نکن...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#روابطعمومی_اموررسانه
#کانون_بانوان_ایران_مقتدر
https://eitaa.com/joinchat/652738793C8ca71a82d8
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗#گام_های_عاشقی💗
قسمت89
دور میز نشسته بودیم و مشغول غذا خوردن شدیم
بابا: آیه تو کسیو میخوای؟
غذا پرید تو گلوم ،امیرم محکم میزد به پشتم که با دست بهش اشاره کردم کافیه
یه لیوان آب خوردم و چیزی نگفتم
بابا: نشنیدی چی گفتم
مامان: احمد آقا ،بزار بعدأ صحبت کنیم
بابا: بعدأ،تو میدونی وقتی پسر حاجی اومده میگه دخترت یکی و میخواست واسه چی گفتین من بیا خواستگاریش ،دلم میخواست زمین دهن باز کنه برم داخل
- بابا جان پسر حاج مصطفی بد متوجه شده
بابا: خوب تو چی گفتی بهش شاید من متوجه بشم
- بابا جان من اصلا نمیخوام ازدواج کنم ،نه با این پسر نه با هیچ کس دیگه ای
بابا: مگه دسته خودته ،آبروی چندین چند ساله مو به خاطر یه حرف احمقانه تو به باد رفت
مامان: احمد آقا ،حالا که طوری نشده ،اومدن خواستگاری جواب منفی شنیدن آسمون که به زمین نیومده
بابا نگاهی به من کرد
بابا: آیه از الان اولین خواستگاری که اومد داخل این خونه مورد تایید من بود باهاش ازدواج میکنی
- اما بابا...
بابا: کافیه دیگه چیزی نمیخوام بشنوم
بغض داشت خفم میکرد،بلند شدمو رفتم سمت اتاقم درو بستمو روی تختم دراز کشیدم و شروع کردم به گریه کردن صدای زنگ گوشیمو شنیدم
نگاه کردم هاشمی بود
اصلا نمیتونستم تو این شرایط باهاش صحبت کنم گوشیمو خاموش کردم و پرت کردم روی میز صبح زود بیدار شدمو دست و صورتمو شستم و لباسامو پوشیدم بدون اینکه سمت آشپز خونه برم از خونه زدم بیرون رفتم سمت دانشگاه
کلاسم نزدیک ظهر شروع میشد ولی به خاطر تدارک مراسم باید زودتر میرفتم تا کارا رو شروع کنیم بعد از مدتی که به دانشگاه رسیدم اول تو محوطه نگاه کردم دیدم ماشین هاشمی نیست متوجه شدم هنوز نیومده رفتم یه گوشه نشستم و مشغول کتاب خوندن شدم...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#روابطعمومی_اموررسانه
#کانون_بانوان_ایران_مقتدر
https://eitaa.com/joinchat/652738793C8ca71a82d8
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️تصاویر کمتر دیده شده از لحظات نفسگیر در عملیات رمضان
🔹در تیر ماه ۱۳۶۱ و حضور فرماندهان ارشد جنگ در خط مقدم
و مجروحیت و شهادت رزمنده بیسیمچی...
🔹عظمت را نگاه کنید ...
یک آه نگفت!
#روابطعمومی_اموررسانه
#کانون_بانوان_ایران_مقتدر
https://eitaa.com/joinchat/652738793C8ca71a82d8
#کتاب_گویای « #نیمه_پنهان_ماه » روایتگر بخشی از داستان زندگی سردار #شهیدمحمودکاوه است.
شهیدی که دارای فضایل روحی و اخلاقی ویژهای بود و انجام کار خالصانه و بیریا را سرلوحه زندگی خود قرار داده بود؛ عموماً کم سخن میگفت و بیشتر عمل میکرد. شنیدن این کتاب را به شما پیشنهاد میکنیم.
#اللهمعجللولیکالفرج
#روابطعمومی_اموررسانه
#کانون_بانوان_ایران_مقتدر
https://eitaa.com/joinchat/652738793C8ca71a82d8
🍃💎🍃
❣#سلام_امام_زمانم❣
💎 السَّلامُ عَلَيْكَ أَيُّهَا الْوَلِيُّ النَّاصِحُ...
🍃سلام بر تو ای مولایی که یک لحظه ما را فراموش نمیکنی و دستان مهربانت همیشه پشت و پناه ماست
#روابطعمومی_اموررسانه
#کانون_بانوان_ایران_مقتدر
https://eitaa.com/joinchat/652738793C8ca71a82d8
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔆دستورالعمل استاد فاطمی نیا برای شب های قدر
#عاشقان_امام_زمان
#روابطعمومی_اموررسانه
#کانون_بانوان_ایران_مقتدر
https://eitaa.com/joinchat/652738793C8ca71a82d8
🌹 اعمـال شب قـدر
#اعمال_مشترکه
🔸 غسل
🔸 دو رکعت نماز در هر رکعت بعد از حمد هفت مرتبه سوره توحید و بعد از نماز هفتاد مرتبه استغفر الله و اتوب الیه.
🔸 قرار دادن قرآن بر سر
🔸 ده مرتبه ۱۴ معصوم (ع) را واسطه قرار دادن.
🔸 زیارت امام حسین علیه السلام
🔸 احیا داشتن این شبها
🔸 صد رکعت نماز
🔸 دعای جوشن کبیر
♦️ بسیار صلوات فرستادن بر محمد و آل محمد (ص)
♦️ "اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ
و عجل فرجهم "
📚 مفاتیح الجنان، اعمال شب های قدر
#روابطعمومی_اموررسانه
#کانون_بانوان_ایران_مقتدر
https://eitaa.com/joinchat/652738793C8ca71a82d8
Tahdir joze18.mp3
4.16M
📖 تلاوت تحدیر (تندخوانی)
🌺 #جزء_18 #قرآن_کریم
📥توسط استاد معتز آقایی
⏲ «در 34 دقیقه یک جزء تلاوت کنید»
📩 به دوستان خود هدیه دهید.
#روابطعمومی_اموررسانه
#کانون_بانوان_ایران_مقتدر
https://eitaa.com/joinchat/652738793C8ca71a82d8
»»» آیه ی روز :
**********
يُخْرِجُ الْحَيَّ مِنَ الْمَيِّتِ وَيُخْرِجُ الْمَيِّتَ مِنَ الْحَيِّ وَيُحْيِي الْأَرْضَ بَعْدَ مَوْتِهَا وَكَذَلِكَ تُخْرَجُونَ
روم-19
او زنده را از مرده بیرون میآورد، و مرده را از زنده، و زمین را پس از مردنش حیات میبخشد، و به همین گونه روز قیامت (از گورها) بیرون آورده میشوید!
**********
نکته ها:
براى خارج شدن مرده از زنده و زنده از مرده، مصادیق و نمونه هاى زیادى در تفاسیر بیان شده است، از جمله: ایجاد انسان از نطفه و ایجاد نطفه از انسان. فرزند مؤمن از والدین كافر و بالعكس، كه همه ى اینها نشانه ى قدرت مطلقه ى خداوند در جهان و توانایى او در برپایى قیامت و حشر موجودات است.
**********
پیام ها:
- در معاد شك نكنید، زیرا كار خداوند میراندن و برانگیختن است. (با ارائه ى نمونه ها، ابهامات و تردیدها را از بین ببرید.) «یحى الارض... كذلك تُخرجون»
**********
#روابطعمومی_اموررسانه
#کانون_بانوان_ایران_مقتدر
https://eitaa.com/joinchat/652738793C8ca71a82d8
نماز توبه روزهای یکشنبه☝🏻
التماس دعای فرج 🌸
🍃اَللّھُمَّ؏َـجِّللِوَلیِّڪَالفَࢪَج🍃
#روابطعمومی_اموررسانه
#کانون_بانوان_ایران_مقتدر
https://eitaa.com/joinchat/652738793C8ca71a82d8
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗#گام_های_عاشقی💗
قسمت90
یه دفعه دیدم یکی جلوم ایستاده سرمو بالا کردم دیدم هاشمیه بلند شدم
- سلام
هاشمی: سلام صبح بخیر ،شرمنده دیشب تماس گرفتین جایی بودم نمیتونستم جوابتونو بدم ،وقتی هم که من تماس گرفتم شما جواب ندادین
- تو شرایطی نبودم که بتونم صحبت کنم
هاشمی یه لبخندی زد : من فکر کردم دارین تلافی میکنین
با حرفش لبخندی زدمو گفتم : من یه ایده به ذهنم رسید
هاشمی: خوبه ،اگه میشه بریم دفتر بسیج صحبت کنیم
- باشه
وارد دفتر شدیم هاشمی در و باز گذاشت و رفت پشت میز نشست
منم رفتم روی صندلی روبه روی میزش نشستم
هاشمی : بفرمایید میشنوم
- به نظر من یه گوشه از حیاط و مثل دوره جنگ درست کنیم
دور تا دورو یه سنگر درست کنیم
در کل دلم میخواد طوری باشه که حال و هوای جبهه و جنگ داشته باشه ودعوت نامه هم از طرف شهید واسه کل بچه های دانشگاه درست کنیم
هاشمی: خیلی خوبه ،ولی چون زمان کمه مجبوریم از همین امروز شروع کنیم ،به چند نفر از بچه ها هم میسپرم که بیان کمک
- خیلی خوبه
هاشمی: فقط یه چیزی
- بفرمایید
هاشمی: زحمت دعوت نامه ها با شما
-چشم
هاشمی: خیلی ممنون
از اتاق که بیرون اومدم رفتم سمت اتاق بسیج خودمون پشت سیستم نشستم شروع کردم به نوشتن دعوت نامه...
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#روابطعمومی_اموررسانه
#کانون_بانوان_ایران_مقتدر
https://eitaa.com/joinchat/652738793C8ca71a82d8
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
💗#گام_های_عاشقی💗
قسمت91
در اتاق باز شد و سارا وارد اتاق شد
سارا: معلوم هست کجایی ،چرا گوشیت خاموشه
- دیشب گوشیم خاموش شد ،یادم رفت روشنش کنم ،حالا مگه چی شده؟
سارا: امیر و نمیشناسی ،وقتی دید صبح تو اتاقت نبودی صد بار شماره تو گرفت ،اگه بدونی چه جوری منو رسوند دانشگاه
- زنگ بزن بهش بگو حالم خوبه
سارا: خودت زنگ بزن ،میدونم زنگ بزنم جوابمو نمیده اینقدر که عصبانیه !
- باشه
یه پرینت از نوشته ام گرفتم به سمتش گرفتم
- بیا ببر به هاشمی نشون بده بپرس این متن خوبه یا نه
سارا: من حوصله ندارم خودت برو
- وااا ،میگم زنگ بزن به امیر میگی نه ،،میگم این نامه رو ببره نشون هاشمی بده میگی نه ،،معلوم هست فازت چیه امروز
سارا: ای خداااا دیونه شدم از دست تو ،بده ببرم
- به سلامت
گوشیمو از کیفم بیرون آوردم و شروع کردم به پیام دادن به امیر
- سلام امیر جان ،شرمندم گوشیم خاموش بود ،دانشگام ،لطفا زنگ نزن فعلا حوصله صحبت کردن ندارم
بعد پیامو براش فرستادم
به ثانیه نکشید که پیام داد
امیر: خدا رو شکر زنده ای ،گفتم حتما رفتی فرار مغزها بشی ،باشه شب صحبت میکنیم ،تلافی امروزم سرت در میارم از پیامش خندم گرفت در اتاق باز شد و سارا وارد اتاق شد
سارا: بفرما ،گفتن خوبه همینو به تعداد بچه ها پرینت بگیرین
نوشته رو ازش گرفتم دیدم زیر نامه نوشته « مثل همیشه عالی »
لبخند زدمو شروع کردم به پرینت گرفتن نامه
کارمون تا نزدیکای ظهر طول کشید
یه دفعه یادمون اومد کلاس شروع شده
نامه ها رو روی میز گذاشتیم و تن تن از پله ها رفتیم بالا
در اتاق و باز کردیم ،نیم ساعت دیر کرده بودیم
هاشمی که نفس زدن هامونو که دید چیزی نگفت و با دست اشاره کرد وارد کلاس بشیم
سارا آروم گفت:آیه شانس آوردیم به خاطر کار هاشمی دیر کردیم وگرنه عمرأ اگه اجازه میداد وارد کلاس بشیم
- یعنی تو اگه حرف نزنی دیگران فکر میکنن لالی؟
سارا: بی ادب شدیااا
لبخندی زدمو چیزی نگفتم....
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
#روابطعمومی_اموررسانه
#کانون_بانوان_ایران_مقتدر
https://eitaa.com/joinchat/652738793C8ca71a82d8