eitaa logo
کوچه شهدا✔️
94هزار دنبال‌کننده
3.8هزار عکس
2.5هزار ویدیو
6 فایل
🔷 امام خامنه ای: ‌‌امروزه زنده نگه داشتن یاد و خاطره شهدا کمتر ازشهادت نیست✔️ شهید زندگی کنی شهید میمیری🌹 اَللّهُمَّ ارْزُقْنا تَوْفِیقَ الشَّهادَةِ فِی سَبِیلِکَ خادم الشهدا 👇 @mahmode110 تبلیغات،تبادل👇 @tabligh810
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹آزمون مهم تر شاید همین کار شهادت رو روزیش کرده... ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
کوچه شهدا✔️
🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق 🕌 قسمت ۱۸ دستان سعد سُست شده بود،.. همه بدنش میلرزید.. و دیگر #رجزی برای
🕌رمـــــان 🕌 قسمت ۱۹ فقط تماشایم میکرد... با دستی که از درد و ضعف میلرزید به گردنم کوبیدم.. و میترسیدم کسی صدایم را بشنود که در گلو جیغ زدم _خنجرش همینجا بود، میخواست منو بکشه! این ولید🔥 کیه که ما رو به این آدمکُش معرفی کرده؟ لبهایش از سفید شده و به سختی تکان میخورد _ولید از ترکیه با من تماس میگرفت.گفت این خونه امنه... و نذاشتم حرفش تمام شود و با همه دردی که نفسم را برده بود، ناله زدم _امن؟!...؟؟؟ امشب اگه تو اون خونه خوابیده بودیم سرم رو گوش تا گوش بریده بود! پیشانی اش را با هر دو دستش گرفت و نمیدانست با اینهمه چه کند که صدایش درهم شکست _ولید به من گفت نیروها تو درعا جمع شدن، باید بیایم اینجا! گفت یه تعداد وهابی هم از اردن و عراق برای کمک وارد درعا شدن، اما فکر نمیکردم انقدر احمق باشن که دوست و دشمن رو از هم تشخیص ندن! خیره به چشمانی که عاشقش بودم، مانده و باورم نمیشد اینهمه را از من کرده باشد که دلم بیشتر به درد آمد و اشکم طعم شکایت گرفت _این قرارمون نبود سعد! ما میخواستیم تو مبارزه مردم سوریه باشیم، اما تو الان میخوای با این آدمکش ها کار کنی!!! پنجه دستانش را از روی پیشانی تا میان موهای مشکی اش فرو برد و انگار فراموشش شده بود این دختر مجروحی که مقابلش مثل جنازه افتاده، روزی عشقش بوده که توبیخم کرد _تو واقعاً نمیفهمی یا خودتو زدی به نفهمی؟ اون بچه بازیهایی که تو بهش میگی مبارزه، به هیچ جا نمیرسه! اگه میخوای این دیکتاتورها بشی باید ! از همین وحشی های وهابی استفاده کنیم تا بشار اسد سرنگون بشه! و نمیدید در همین اولین قدم... ادامه دارد.... 🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
ننگ و نفرین و خواری ابدی برای دشمنان دون صفت و اهریمنی منش که ظالمانه با این اسلام و انقلاب و رهبر و امت در قعر شقاوت در ستیز است. حرف چندانی ندارم، صرفا توصیه ی من اینست که سرلوحه همه ی امورتان، پیروی از امام امت باشد که پیروی از ائمه و پیامبر و خداست و پشت سر او لحظه ای از مبارزه و استقامت دست برندارید. ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
🌷 برخی از آدم ها هستند که کارهایشان را با ساعت تنظیم می کنند. بعضی ها هم هستند که ساعت آن ها، وقت نماز است! یعنی همه ی کارهایشان با وقت نماز تنظیم می شود. علی آقا این گونه بود. نماز اول وقت، اصول زندگی علی را تنظیم می کرد. ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷 سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀 ... ✋💔 یه سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️ به نیابت از اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن 📿 ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔰اگر در جستجوی امام زمان علیه السلام هستی او را در میان سربازانش جسجو کن 🎙 ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
کوچه شهدا✔️
🕌رمـــــان #دمشق_شهرعشق 🕌 قسمت ۱۹ فقط تماشایم میکرد... با دستی که از درد و ضعف میلرزید به گردنم ک
🕌رمـــــان 🕌 قسمت ۲۰ نمیدید در همین اولین قدم نزدیک بود عشقش قربانی شود.. و به هر قیمتی تنها را میخواست که دیگر از چشمانش . درد از شانه تا ستون فقراتم میدوید، بدنم از گرسنگی ضعف میرفت..و دلم میخواست فقط به خانه برگردم.. که دوباره صورت روشن آن جوان از میان پرده پیدا شد. مشخص بود تمام راه را دویده که پیشانی سفیدش از قطرات عرق پر شده و نبض نفسهایش به تندی میزد... با یک دست پرده را کنار گرفت تا زنی جوان وارد شود.. و خودش همچنان اطراف را میپائید مبادا کسی سر برسد... زن پیراهنی سرمه‌ای پوشیده و شالی سفید به سرش بود،کیفش را کنارم روی زمین نشاند و با مهربانی شروع کرد _من سمیه هستم، زنداداش مصطفی. اومدم شما رو ببرم خونه مون. سپس زیپ کیفش را باز کرد و با شیطنتی شیرین به رویم خندید _یه دست لباس شبیه لباس خودم براتون اوردم که مثل من بشید! من و سعد هنوز گیج موقعیت بودیم، جوان پرده را تا من باشم و او میدید توان تکان خوردن ندارم که خودش شالم را از سرم باز کرد و با _✨بسم الله.. شال سفیدی به سرم پیچید. دستم را گرفت تا بلندم کند..و هنوز روی پایم نایستاده، چشمم سیاهی رفت و سعد از پشت کمرم را گرفت تا زمین نخورم... از درد و حالت تهوع لحظه ای نمیتوانستم سر پا بمانم و زن بیچاره هر لحظه با صلوات و ذکر یاالله پیراهن سرمه‌ای رنگی مثل پیراهن خودش تنم کرد تا هر دو هم شویم. از پرده که بیرون رفتیم، مصطفی جلو افتاد... ادامه دارد.... 🌹نام نویسنده؛ خانم فاطمه ولی نژاد ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
من که نتوانستم در طول عمرم، از این اقیانوس بیکران الهی یعنی جهاد فی سبیل الله بهره ببرم، ولی همواره در تلاشم تا خود را با چاکری مجاهدان مخلص، خاک پای آن ها سازم. ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
12.37M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 شهید حاج قاسم سلیمانی: ما قطعاً همان طوری که در بیت‌المقدس و در صحنه‌ی هشت سال دفاع مقدس پیروز شدیم، امروز هم پیروز خواهیم شد. ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
🌷 عباس از این‌که کاری کند که مورد تقدیر مردم قرار بگیرد، سخت ابا داشت. وی در یادداشت روز هشتم تیر ۱۳۶۰ می‌نویسد: «دلم نمی‌خواهد از سختی‌ها با مهناز حرفی بزنم. دلم می‌خواهد وقتی خانه می‌روم جز شادی و خنده چیزی با خود نبرم نه کسل باشم، نه بی‌حوصله و خواب‌آلود تا دل مهناز هم شاد بشود. اما چه کنم؟ نسبت‌به همه‌چیز حساسیت پیدا کرده‌ام. معده‌ام درد می‌کند. این اسهال و استفراغ خونی هم که دیگر کهنه‌شده. دکتر می‌گوید فقط ضعف اعصاب است. چطور می‌توانم عصبی نشوم ؟! آن روز وقتی بلوارِ نزدیکِ پایگاهِ هواییِ شیراز را به نام من کردند، غرور و شادی را در چشم‌های مهناز دیدم. خانواده خودم هم خوشحال بودند. حواله زمین را که دادند دستم، من فقط به‌خاطر دل مهناز گرفتم و به‌خاطر او و مردم که این‌همه محبت دارند و خوبند پشت تریبون رفتم. ولی همین‌که پایم به خانه رسید، دیگر طاقت نیاوردم. حواله زمین را پاره کردم، ریختم زمین. یعنی فکر می‌کنند ما پرواز می‌کنیم و می‌جنگیم تا شجاعت‌های ما را ببینند و به ما حواله خانه و زمین بدهند! کاش این سفر یک‌ماهه کمی حالم را بهتر کند. سفریِ ما در راه است و من می‌فهمم مهناز چقدر به یک شوهر خوب و خوش‌اخلاق احتیاج دارد. باید با زبان خوش قانعش کنم که انتقال به تهران، یعنی مرگ من. چون پشت میزنشینی و دستور دادن برای من مثل مردن است. ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
🌷 سالگرد ازدواجمان بود. فکر نمی‌کردم که یادش باشد. داشت توی زیرزمین خانه کار می‌کرد. مغرب شد. با همان لباس خاکی و گچی رفت بیرون و با دسته گل و شیرینی برگشت. گفتم: تو این‌طوری با این سر و وضع رفتی شیرینی‌فروشی؟ گفت: آره مگه چه اشکالی داره؟ سالگرد ازدواجمونه؛ نباید شیرینی و گل می‌گرفتم؟ گفتم: وقتای دیگه اگه خط اتوی لباست می‌شکست، حاضر نبودی بری بیرون! گفت: آره، اما اگه می‌خواستم لباس عوض کنم، شیرینی‌فروشی تعطیل می‌شد. ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯
39.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌹*جبهه آمدن نوعی خودسازی است* *این میدان، بهترین میدان عمل برای شناخت فرد، خودش و جامعه‌اش است* ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @kooche_shohadaa ╰┅─────────┅╯