#برشی_از_خاطرات 📜
ساعت ۱۱ صبح بود که برای دو هفته به مرخصی رفت، هواپیماهای دشمن به پادگان حمله کردند و سه بار در ساعتهای ۱۲، ۱ و ۲ بعداز ظهر، محوطه پادگان را به شدت بمباران کردند. با بچه های لشگر در حال جمع آوری پیکر شهدا بودیم که دیدیم یک نفر مجروحی را بر دوش گرفته و به طرف آمبولانس می آید. اول باور نکردم، پرسیدم: مگر نرفتی مرخصی؟ گفت: سه نفر دیگر در گودال مجروح شده اند برویم بیاریمشان. بعدا معلوم شد که وقتی از بمباران آگاه شده به همراه آمبولانس به پادگان بازگشته است.
#شهید_عبدالحمید_اکرمی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
عنایت شهید محمد مسرور _1.mp3
9.69M
💥#روایتگری_شهدا💥
📌عنایتی عجیب😳 از شهید مدافع حرم محمد مسرور نسبت به خانمی که روز تشییع پیکر شهید، درخواستی از او داشت و برآورده شد😭
🎙راوی شیخ سعید آزاده
هدیه محضر #امام_زمان صلوات 🤲
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
کوچه شهدا✔️
✨📚✨﷽✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨ 📚✨ ✨ صلوات و سلام خداوند بر ارواح طیبه ی شهیدان 📖روایت «#
✨📚✨﷽✨📚✨
📚✨📚✨
✨📚✨
📚✨
✨
صلوات و سلام خداوند بر ارواح طیبه ی شهیدان
📖روایت «#دردانه_کرمان»
🔸خاطراتی از سردار شهید حسین بادپا
🔹فصل: دوم
🔸صفحه: ۷۵
🔻قسمت: ۴۳
آخرین پرواز بابا، نیمه شب بود.
ما خواب بودیم.
بابا این اواخر خیلی تغییر کرده بود.
می دانستم شهید می شود.
از زمانی که رفت سوریه، پیش خودم تصور می کردم: بابا وقتی شهید شد، چه عکس العملی باید نشان بدهم.
روزی، ازصبح دل شوره ی عجیبی داشتم.
مامان، هر صبح زود می رفت بیرون، دنبال کارهاش.
نزدیک های ظهر آمد خانه.
چشم هاش قرمز و خودش به هم ریخته بود.
بدون این که جواب سلامم را بدهد، وسایلش را انداخت زمین، و زد زیر گریه.
هاج و واج، وسط اتاق ایستاده بودم.
می دانستم که دل شوره ام بی علت نیست.
توان پاهام از دست رفته بود.
زانوهام شل شده بود.
برای لحظاتی فقط به مامانم نگاه می کردم.
گفتم«مامان، چی شده ؟!»
داد زد «فاطمه، می کن بابات شهید شده…
فاطمه، بی بابا شدی!
فاطمه، یتیم شدی…»
دنیا روی سرم خراب شده بود.
اشک هام مجال هیچ حرفی رابهم نمی داد.
فقط کلمات مامانم، تو ذهنم مرور می شد: شهید؛یتیم؛ بی بابا…
تلفن خانه زنگ زد.
سردار سلیمانی بود.
مامان، گوشی را برداشت.
با گریه پرسید «حاج آقا، چه خبر از حسین؟!»
سردار سلیمانی گفت: حاج خانم، آخرین خبری که ما داریم، مجروح شده و دست اون هاست…
ده روز طول کشید تا خبر قطعی شهادتش را دادند.
از حرف های آقای شیرازی فهمیدم داعشی ها قصد مبادله با پیکر بابا را دارند.
به ایشان گفتم «حاج آقا، من وقتی حضور بابام رو الآن کنارم حس می کنم، فرقی نمی کنه که اینجا باشه یا سوریه»
پیش خودم گفتم: زمانی که دل تنگش می شم، دلم می گیره، می رم جایی که بابام دل تنگی هاش رو می برد؛ سر قبر شهید یوسف الهی.
من هم همون جا درد دل می کنم.
به آقای شیرازی گفتم: اصلاً ما راضی نیستیم برای برگردوندن پیکر بابا، کوچک ترین مبادله ای بشود.
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
یکی از روزهایی که نزدیک عملیات سرنوشت ساز حلب بود حاج قاسم رزمندگان را جمع کرده بود و برایشان صحبت میکرد. به آنها میگفت ، سعی کنید روی پای خودتان باشید. تلاش کنید خَلَف صالحی برای پیشینیانتان باشید و...
در اثنای صحبت های حاج قاسم یکی از برادران مدافع حرم که ظاهراً حاج قاسم را نمی شناخت از انتهای جمعیت بلند شد و فریاد زد ،
حاج آقا ! ، تو که این قدر ما را موعظه میکنی خودت گروه چندی؟!
ما همه مات مانده بودیم. از شدت تعجب و ناراحتی زبانمان بند آمده بود. تا آمدیم خودمان را جمع و جور کنیم و حرفی بزنیم دیدیم حاج قاسم شروع کرد به جواب دادن ،
من گروه صفر هستم ، گریه می کرد و می گفت ،
من هنوز لیاقت پیدا نکردم...
#شهید_حاج_قاسم_سلیمانی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
💢بخشی از سخنرانی تاریخی جاویدالاثر احمد متوسلیان در ۲۸ خرداد ۱۳۶۱ در پادگان زبدانی سوریه:
🔹با اسرائیل وارد جنگ خواهیم شد و عملیاتمان را علیه آنها شروع خواهیم کرد. هرکس با ماست؛ بسمالله! هرکس با ما نیست، خداحافظ! ما با ایمانمان مىجنگیم؛ بگذار بوقهاى تبلیغاتى رسانههاى صهیونیستى و سران اسرائیل به ما بگویند شما براى خودکشى آمدهاید. ما ثابت مىکنیم که خون ما باعث خواهد شد که سرزمینهاى مقدس اسلامى از دست امپریالیزم آمریکا و این رژیم غاصب و فاسد صهیونیستى آزاد بشود.
🔹تا در اقصى نقاط جهان گوینده "لااله الا الله” هست، همان جا نیز مرز اسلامى ماست. ما این هنرنمایىهاى فرسوده و نقاشىهاى از بین رفته در طول تاریخ بر روى صفحات لجنمالى شدهاى را که به نام مرزهاى جغرافیایى در بین ممالک اسلامى علم کردهاند، هرگز قبول نداریم.
🔹اسرائیل را به سقوط مىکشانیم. روزى را نزدیک خواهیم کرد که اسرائیل چنان بترسد و در فکر این باشد که مبادا از لوله سلاحمان، به جاى گلوله، پاسدار بیرون بیاید. باشد که ما شبانگاهان بر سرشان بریزیم؛ همچون عقابان تیزپروازى که شب و روز برایشان معنا ندارد و باشد آنجایى به هم برسیم که با گرفتن هزاران اسیر از صهیونیستها به جهانیان ثابت کنیم که ما به اتکا به سلاح ایمانمان مىجنگیم...
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
بهش گفتن؛ خوش حالت ابراهیم !هم ورزشکاری و هم خوش چهره ،هر وقت از خیابون رد میشی دخترا نگاهت میکنن .
از فرداش به جای لباس ورزشی با لباس گشاد و سر تراشیده اومد بیرون که دیگه کسی نگاهش نکنه ...!
#شهید_ابراهیم_هادی
#سالروز_ولادت
#شهادت
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
هدایت شده از خیریه جهادی حضرت زینب سلام الله علیها
9.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
پدر بیمار و زمین گیری که دو تا بچه داره تو این وضعیت زندگی میکنه 😔
ان شالله به لطف خدا و کمک شما عزیزان هم قراره حموم و دستشویی براشون درست کنیم و خونه رو گاز کشی و برق کشی کنیم ✅
در این پویش مارو کمک کنید ولو به بیست هزار تومان 🌹
شماره کارت بنام خیریه جهادی حضرت زینب(س)👇
6273817010138661
خیریه جهادی حضرت مادر 👇
5892107046105584
حاج آقا محمودی مسول خیریه👇
@mahmode110
09130125204
#پویش_صد_دوازدهم
#کانال_خیریه_جهادی_حضرت_زینب_س
👇👇
https://eitaa.com/joinchat/2894332609C5ed809a508
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
شهید ابراهیم هادی میگفت :
طــوری زنــدگی و رفـــاقت ڪن
که احترامت رو داشته باشند.👌
بــی دلیل از ڪسی چیزی نخواه
عــــزّت نفـس داشته بـــــاش!🙂
#شهید_ابراهیم_هادی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
کوچه شهدا✔️
✨📚✨﷽✨📚✨ 📚✨📚✨ ✨📚✨ 📚✨ ✨ صلوات و سلام خداوند بر ارواح طیبه ی شهیدان 📖روایت «#در
✨📚✨﷽✨📚✨
📚✨📚✨
✨📚✨
📚✨
✨
صلوات و سلام خداوند برارواح طیبه ی شهیدان
📖روایت «#دردانه_کرمان»
🔸خاطراتی از سردارشهید حسین بادپا
🔹فصل :دوم
🔸صفحه: ۷۷-۷۶
🔻قسمت: ۴۴
بابا، رشته ی تجربی درس خوانده بود.
یک روز بهم گفت《سن و سال تو که بودم. دوست داشتم خلبان بشم.
قسمت نبود و نشد.
فاطمه، بابا، دوست دارم تو پزشکی قبول شی.》
گفتم《بابا، مگه فراموش کرده ای؟من رشته ام ریاضیه!》.
گفت《بابا، این که تو الآن رشته ی ریاضی می خونی، در آینده مهندس می شی؛
ولی اگه پزشک بشی، درسته سختی داره؛ ولی آینده، راضی تری.》.
بعد از شهادت بابا تصمیم خودم را گرفتم.
می بایست بابا را به آرزوش می رساندم.
برام سخت بود که تغییر رشته بدهم؛ولی نهایت تلاش خودم را می بایست می کردم.
در کنکور تجربی شرکت کردم.
مشهد بودیم.
هنوز نتایج را نداده بودند.
دوستم زنگ زد. گفت《نتایج رو تو سایت زده اند.
برو ببین قبول شده ای یا نه.》.
مامانم با بقیه نشسته بود توی صحن.
مامان را صدا کردم.
گفتم《مامان، من می رم ضریح، برمی گردم.》.
رفتم سمت ضریح. بین راه، فقط به بابا فکر می کردم.
توی افکارم، با بابا حرف می زدم. وقتی رسیدم رو به روی ضریح، گفتم《امام رضا، نمی دونم نتیجه ام چی می شه. فقط می خوام نتیجه ام طوری بشه که هم شما دوست داشته باشید، هم بابام.》.
وقتی آمدم بیرون، دل توی دلم نبود. اضطراب داشتم. رفتم توی سایت، نتیجه ام را گرفتم. پزشکی قبول شده بودم. حس عجیبی بود.
هم خوشحال بودم و هم ناراحت. قبولی من، آغوش بابام را کم داشت.
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
پیامی ڪه برای پدر و مادرم دارم این است که اگر خداوند من را قبول کرد و فوز عظیم شهادت را نصیبم کرد هیچ نگرانی نداشته باشند و خیلی هم خوشحال و خونسرد باشند ڪه چنین کسی در خانواده آنها بوده و چنین لیاقتی را پیدا کرده که در راه اسلام و امام شهید شود برای من طلب آمرزش کنید.
#شهید_عبدالحمید_اکرمی
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭐️ صدای تیر و خمپاره در میدان جنگ را بشنوید؛ و آرامش #حاج_قاسم را هم، هنگام مناجات ببینید...
💫 فیلم منتشرنشده از لحظات اقامه نماز
#مرد_میدان
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯
💢 #خاطره_ناب_از_حاج_قاسم
🔹🔸زدیم بغل. وقت نماز بود. گفتم: «حاجی قبول باشه.»
گفت: «خدا قبول کنه انشاءاللّه.»
نگاهم کرد. گفت: «ابراهیم!»
نگاهش کردم.
ــ نمازی خوندم که در طول عمرم توی جبهه هم نخوندم.
ــ حاجآقا شما همه نمازهاتون قبوله.
♦️قصهاش فرق میکرد. رفته بود کاخ کرملین. قرار داشت با پوتین. تا رئیسجمهور روسیه برسد وقت اذان شد. حاجی هم بلند شد. اذان و اقامهاش را گفت. صدایش پیچید توی سالن. بعد هم ایستاد به نماز. همه نگاهش میکردند. میگفت در طول عمرش همچین لذتی از نماز نبرده بوده.
پایان نماز پیشانیاش را گذاشت روی مهر. به خدای خودش گفت: «خدایا این بود کرامت تو، یه روزی توی کاخ کرملین برای نابودی اسلام نقشه میکشیدند، حالا منِ قاسم سلیمانی اومدم اینجا نماز خوندم.»
✍راوی: ابراهیم شهریاری | منبع: سلیمانی عزیز، انتشارات حماسه
یاران، صفحه ۱۰۹
┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄
"کوچه شهدا"💫
╭┅─────────┅╮
@kooche_shohadaa
╰┅─────────┅╯