eitaa logo
ڪوچہ‌ احساس
7.5هزار دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
1.9هزار ویدیو
18 فایل
لینک کانال تبلیغات http://eitaa.com/joinchat/826408980C73a9f48ae6
مشاهده در ایتا
دانلود
مرد گرفتاري پيش امام حسن(ع) آمد. امام(ع) فوري آماده شد و براي حل مشکل، با آن مرد راهي شد. بين راه به امام حسين(ع) رسيدند که نماز مي خواند. امام حسن(ع) فرمودند: چه طور از برادرم غفلت کردي و پيش او نرفتي؟ مرد پاسخ داد: مي خواستم بروم اما شنيدم معتکف شده است، براي همين مزاحمشان نشدم. امام حسن(ع) فرمودند: اگر توفيق پيدا مي کرد نياز تو را برآورده کند، برايش بهتر از يک ماه اعتکاف بود. 📕داستان راستان
🦠دیابتی های عزیز! ⚠️اگر نمی‌توانید قندخونتان را کنترل کنید تک تک عوارض دیابت❌ در کمین شماست⚠️ دیگه راجع به درمان دیابت و قندخون نمیتونی به کسی اعتماد کنی؟ «هستم تا اخرش فقط اراده کن درمانت با من 👌✅» لینک کانال 🔻🔻🔻 https://eitaa.com/joinchat/164823547C900f791e4d فرم ویزیت 👇👇👇👇 https://formafzar.com/form/6ryuo
هدایت شده از تبلیغات ملکه زیبایی
🔴 ملاقات مرگبار مرد و زنی برای خوردن ناهار به یک رستوران رفتند.زن بخاطر هوای گرم پنج نوشیدنی یخی سفارش داد زن چهار تا از نوشیدنی رو خودش خورد نوشیدنی پنجم را هم کمی بعد مرد خورد مرد حالش بد شد و از دنیا رفت. به گفته ی پزشکان هر پنج نوشیدنی سمی بودند. 🔴چطور زن زنده مانده بود ولی مرد از دنیا رفته بود؟ مشاهده جواب مشاهده جواب
✨﷽✨ ✅ حکایتی از آیت‌الله بروجردی که دل‌ها را تکان می‌دهد آیت‌الله بروجردی در اواخر عمر خود، با وجود خدمات بسیار، از خالی بودن دست خود در پیشگاه خدا ابراز نگرانی می‌کنند. حکایتی تأمل‌برانگیز از آیت‌الله بروجردی (رضوان الله علیه) پرده از دغدغه‌ای عمیق در دل یک عالم بزرگ برمی‌دارد. ایشان با وجود خدمات فراوان، همواره نگران خلوص اعمال خود بوده‌اند و در احوالات ایشان آمده است: مرحوم آقای زاهدی که هم مباحثه‌ی حضرت امام و آیت‌الله‌ سید احمد زنجانی بودند و این‌ چند نفر با هم رفیق بودند، می‌بینند مرحوم آقای بروجردی کنار کرسی زمستان نشسته‌اند و مغموم هستند. خدمت‌ ایشان عرض می‌کنند: چرا؟ ایشان می‌فرمایند که اواخر عمر من است و دستم خالی است و چیزی ندارم. این‌ آقایان عرض می‌کنند: آقا! شما این‌همه خدمات در ایران و خارج از ایران انجام دادید. ایشان می‌فرمایند «وَأخْلِصِ الْعَمَلَ، فَإِنَّ النّاقِدَ بَصیرٌ بَصیرٌ»؛ آن کسی که بناست این اعمال را بپذیرد و ناقد این اعمال هست بصیر و دقیق است. ناقد همان است که فلزات را بررسی و عیارش را مشخص می‌کند که چقدر ناخالصی دارد. در روایات ‌هست‌ که‌ گاهی‌ اعمال انسان ‌تا آسمان هفتم می‌رود، ولی ملائکه‌ای که در آنجا هستند، آن‌ها را به‌ سبب ناخالصی که دارد، بر می‌گردانند. البته این‌ها مراتب عالیه‌ هست و دشواری کار نباید ما را مأیوس کند.
هدایت شده از تبلیغات ملکه زیبایی
آموزش صفر تا صد ده مدل کیک کافی شاپی پرطرفدار 😍😋 کیک نسکافه کیک شکلاتی کیک نارگیل چیز کیک شب یلدا کیک تیرامیسو کیک بستنی کیک گردویی کیک هویج و... زود عضو شو تا پاک نشده 🏃‍♂👇🔥 https://eitaa.com/joinchat/4016243498Cd4c3afd57d فوت کوزه گری آشپزی حرفه ای فقط اینجا 👆
🌕 به‌دوش گرفتن بار سنگین نیازمندان، دلت را سبک می‌کند در یک شب سرد زمستانی، تاجر ثروتمندی به زیارت امام رضا (علیه‌السلام) مشرف شد. هر روز به حرم می‌آمد اما دریغ از یک قطره اشک. دل سنگین بود و هیچ حالی نداشت.  با خودش فکر کرد که دیگر فایده‌ای ندارد. به همین خاطر، برای برگشت بلیط هواپیما گرفت. هنوز تا پرواز، چند ساعتی وقت داشت. در کوچه‌ای راه می‌رفت که دید پیرمردی بار سنگینی روی چرخ‌دستی‌اش گذاشته و آن را به سختی می‌برد. تاجر کمکش کرد و هم‌زمان به او گفت: مگر مجبوری این بار سنگین را حرکت بدهی؟ پیرمرد گفت:ای آقا! دست روی دلم نگذار، دختر دم‌بختی دارم که برای جهیزیه‌اش مانده‌ام. همسرم گفته تا پول جهیزیه را تهیه نکرده‌ام به خانه برنگردم. من مجبورم بارهای سنگین را جابه‌جا کنم تا پول بیشتری در بیاورم. تاجر ثروتمند، همراه پیرمرد رفت و بارش را در مقصد خالی کرد و بعد هم به خانه او رفت. وقتی به خانه پیرمرد رسید، فهمید که زندگی سختی دارند. یک چک به اندازه تمام پول جهیزیه و مقداری هم برای سرمایه به پیرمرد داد.  وقتی از آن خانه بیرون می‌آمد، خانواده پیرمرد با گریه او را بدرقه می‌کردند. پیرمرد گفت: من چیزی ندارم که برای تشکر به شما بدهم. فقط دعا می‌کنم که عاقبت‌به‌خیر شوید و از امام رضا (علیه‌السلام) هدیه‌ای دریافت کنید. تاجر برای زیارت وداع به حرم مطهر برگشت تا بعد از آخرین سلام، به فرودگاه برود. وقتی وارد حرم شد، چشم‌هایش مثل چشمه جوشید و طعم زیارت با حال خوش و با معرفت را چشید.
واقعآ از رنگ و بوی فرار میکنید ؟! اگه بدونید چطور مثلِ معجزه میتونه رو از سردی و گرمی دراره و کنه ، میگرنی رو خاموش ، رو محکم و ، رو پوچ و رو برفی کنه و ... صد درمانِ دیگه که هر کسی براتون لو نمیده 👌 طرز استفادش برای هر مشکل رو اینجا گذاشتم بفرمایید👇 https://eitaa.com/joinchat/2381251316C9cd70fb204
هدایت شده از تبلیغات ملکه زیبایی
معجزه ی پــــیچیدن زَر وَرَق به پـــا 😱😳 کافیه سه شب این جوری که میگم انجامش بدی تا فول بشی و تمام و سموم بدنت رو دفع کنی 🤯 🛑 قبلش باید حتما ....... ادامه 👇👇 https://eitaa.com/joinchat/2381251316C9cd70fb204 ❌هشدار جدی❌ لطفا در استفاده از این زیاده روی نشود 🥲
مهم نیست چه خواهد شد هرگز نگران آینده یا گذشته نباش فقط کافیست هر روز با خدا و برای خدا زندگی کنی برای رسیدن به هر منظوری نهایت تلاش خود را بکن اما نگران چیزی نشو فقط برای خدا کار کن و به آنچه روی می دهد اهمیتی نده هنگامی که حقیقتا خدا را بشناسی دیگر غصه هیچ چیزی را نمی خوری دلت قرص باشه چون خدا هست خدایا شکرت☘
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
اگه مبل نو خریدی😃😃 یا نه مبلات قدیمی و نمیتونی عوض کنی🤕 پیشنهاد من کاور های مبله میتونی مستقیم از تولیدی وبدون واسطه خرید کنی کلی تنوع مدل دارن🤩🤩 ✅️آسان کاور::نصب آسان و شستشوی راحت ❌️زود فالو کن تا از تخفیفات جا نمونی❌️ 👇👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3361079660Cfab4644398
هدایت شده از تبلیغات ملکه زیبایی
من خودم کاور مبلمو از اینجا خریدم مشاورشون کمکت می کنه بهترین وانتخاب کنی وسایز مبلت برات میدوزن 👇👇👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3361079660Cfab4644398
📚خاطره یک دختر دانش آموز خانم معلم همیشه پالتواش را شبیه زنهای درباری روی شانه اش می انداخت. آنروز مادرِ دخترک را خواست. خانم معلم به مادر گفت: متأسفانه باید بگم که دخترتون نیاز به داروهای آرام بخش داره. چون دخترتون بیش فعاله و مشکل حاد تمرکز داره. اصلا چیزی یاد نمیگیره. ترس به قلب مادر زد و چشمانش در غم خیس خورد. انگار داشت چنگ می زد به گلوی خودش، اما حرف خانم معلم را قبول کرد. وقتی همه چیز همانطور شد که معلم خواسته بود، دخترک گفت: خجالت می کشم جلوی بچه ها دارو بخورم. خانم معلم پیشنهاد داد، وقت بیکاری که دختر باید دارو مصرف کند، به بهانه آوردن قهوهء خانم معلم، به دفترش برود و قرصش را بخورد. دختر خوشحال قبول کرد. مدتها گذشت و سرمای زمستان، تن زرد پاییز را برفی کرد. خانم معلم دوباره مادرش را خواست. اینبار تا جا داشت از دخترک و هوش سرشارش تعریف کرد. در راه برگشت به خانه، مادر خیلی بالاتر از ابرها سیر می کرد. لبخندزنان به دخترش گفت: چقدر خوبه که نمره هات عالی شده، چطور تونستی تا این حد تغییر کنی؟! دختر خندید: مامان من همه چیز رو مدیون خانم معلمم هستم. چطور؟ هرروز که براش قهوه می آوردم، قرص رو تو فنجون قهوه اش مینداختم. اینجوری رفتار خانم معلم خیلی آروم شد و تونست خوب به ما درس بده. خیلی وقتها، تقصیر را گردن دیگران نیندازیم... این ماهستیم که نیاز به تغییر داریم....!!!