eitaa logo
ڪوچہ‌ احساس
7.4هزار دنبال‌کننده
6.1هزار عکس
2هزار ویدیو
18 فایل
لینک کانال تبلیغات http://eitaa.com/joinchat/826408980C73a9f48ae6
مشاهده در ایتا
دانلود
*✿࿐ྀུ༅✿﷽ 🕋 ﷽✿ ‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌࿐ྀུ༅✿* *‌∞✨🌹∞* *شروع صبح و تعجیل در فرج امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) باصلوات برمحمدﷺوآل محمدﷺ* ۝ *إِنَّ اللَّهَ وَمَلائِكَتَهُ يُصَلُّونَ عَلَى النَّبِيِّ يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا صَلُّواعَلَيْهِ وَسَلِّمُوا تَسْلِيمًا*۝ *اللَّهُمَّ صّلِ وسَلّمْ و بَارِک عَلۓِ نَبِيْنَا مُحَمَّدٍ وَآلِ مُحَمَّدٍ ﷺ*
*✿࿐ྀུ༅✿﷽ 🕋 ﷽✿ ‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌࿐ྀུ༅✿* *اگر روز را با نام خدا* *و مهربانی و گذشت آغاز کنی* *و بگذرانی قطعأ برنده‌ای* *رضایت خدا یعنی همه چیز* *به نام نامت و با توکل به اسم الله* *می‌گشائیم دفتر بهمن ماه را* *🍃بِسْـمِ ٱللهِ ٱلْرَّحْمٰـنِ الْرَّحیـمْ🍃*     *🌸 الهـی بـه امیـد تــو 🌸*
✅رسول اڪرم صلی‌الله‌علیه‌واله فرمودند: ◉اگر مے خواهید از حیث‌ایمان از همه بالاتر باشید باید حسن‌خلق داشته باشید. تمرین ڪنید. ⏎تمرین حُسن‌خلق ڪنید⇛ ⏎بجاۍ اینڪه اخم‌ڪنید لبخندبزنید⇛ ⏎بجاۍ اینڪه تڪبرڪنید تواضع‌ڪنید⇛ راهش‌تمرین‌ڪردن‌است. ☚تمرین مهربانۍبڪنید. ☚از ڪلامت شروع ڪن. ☚در عمل تمرین ڪن. ☚جلوۍ غضبت را بگیر. ☚با مردم با محبت صحبت ڪن. یک صلوات بفرست جلوۍغضبت را بگیر، همه درگیریها بخاطر غضب بیجاست. ⟦اگر مےخواهید حسن‌خلق داشته‌باشید سیره رسول‌اڪرم را بخوانید، یادبگیرید و در زندگیتان‌پیاده‌ڪنید.⟧
✍ پيامبر خدا صلى الله عليه و آله: دلها نيز، همچون مس، زنگار مى بندد، پس آنها را با استغفار صيقل دهيد
🔘 داستان کوتاه "بسیار سفر باید تا پخته شود خامی ... بدانیم که برای موفق شدن تنها باسواد بودن کافی نیست!! باید اطلاعات و تجربه کافی کسب کرد..."👌 چوپانی را فرزندی بود زیرک و کاردان... این پسر به‌ پدر در (احصاء) شمارش و آمارگیری از گوسفندان کمک می‌کرد‌. هر غروب پسر گوسفندان را می‌شمرد و چند و چون کار را به پدر گزارش می‌داد تا پدر از نتیجه کارش با خبر شود. تا اینکه پسر بزرگ شد و به دنبال کسب مدرک راهی شهر شد... بعد از چند سال تلاش و کوشش و جد و جهد بالاخره پسر باسواد شد و به خدمت پدر بازگشت. پدر در کمال مسرت روزی از او خواست تا باز در شمارش گوسفندان به او کمک کند؛ فرزند هم با تمام اشتیاق قبول کرد. گوسفندان وارد آغل شدند، اما گویی کار پسر به انجام نرسیده بود، چون معلوم بود که هنوز نتوانسته آنها را بشمرد.!! به همین دلیل از پدر خواهش کرد که بار دیگر گوسفندان را برگرداند و از نو وارد آغل کند؛ ولی مثل این که پسر نتوانست برای بار دوم و... بار... هم موفق شود و نصفِ شب شد.! پدر که تا آن موقع حوصله کرده و چیزی نگفته بود از کوره در رفت و با عصبانیت از پسرش پرسید: قبلاً بار اول گوسفندان را دقیق می شمردی و آمارش را به من تحویل می دادی، اما الان تا نصفِ شب هم از عهده این کار بر نیامده‌ای؟! علت چیست؟! پسر گفت: قبلاً که با سواد نبودم و ضرب و تقسیم و توان نمی‌دانستم کله گوسفندان را می‌شمردم... اما الان با سواد شده‌ام، پای گوسفندان را می‌شمرم و تقسیم بر ۴ می‌کنم ولی نمی‌دانم چرا جور در نمی‌آید...!! 👈 نتیجه! گاهی انسان به علت داشتن "یک سری اطلاعات سطحی" فکر می‌کند که با این اطلاعات باید تمام سوالات را جواب دهد یا آنها را به گونه‌ای پیچیده و در هم کند!! اما دوستان عزیز همیشه به یاد داشته باشیم که؛ هر سوال جواب آسانی دارد و نیازی نیست آن را "عجیب و غریب‌تر" کنیم.! چون شما بارها "تجربه" کرده‌اید که جواب سوالات بعد از حل آنها چه‌قدر آسان بوده است..." * پس یادمان باشد؛ "علم و سواد" قدمی است رو به جلو، نه پیچیده کردن دانسته‌های قبلی!*
❤️ شکایت شراب فروش در روزگارانی نه چندان دور، سرمایه داری در نزدیکی مسجد  ، رستورانی ساخت که در آن موسیقی و رقص نیز برقرار بود و برای مشتریان مشروب هم سرو می شد. ملای مسجد هر روز در پایان موعظه دعا می کرد تا خداوند صاحب رستوران را به قهر و غضب خود گرفتار کند و بلای آسمانی بر این رستوران نازل گردد. یک ماه از فعالیت رستوران نگذشته بود که رعد و برق و توفان شدیدی پیش آمد و رستوران به خاکستر تبدیل گردید. ملای مسجد روز بعد با غرور و افتخار نخست حمد خدا را به جا آورد و بعد خراب شدن آن خانه فساد را به مردم تبریک گفت و اضافه کرد: اگر مومن از ته دل از خداوند چیزی بخواهد، از درگاه خدا ناامید نمی شود. اما خوشحالی مومنان و ملای مسجد دیری نپایید. صاحب رستوران به محکمه شکایت برد و از ملای مسجد خسارت خواست! بدیهی است که ملا و مومنان چنین ادعایی را نپذیرفتند. قاضی دو طرف را به محکمه خواست و بعد از این که سخنان دوجانب دعوا را شنید، گلویی صاف کرد و گفت : راستش نمی دانم چه بگویم؟ سخن هر دو را شنیدم . یک سو ملا و مومنانی هستند که به تاثیر دعا و ثنا ایمان ندارند! و سوی دیگر مرد شراب فروشی است که به تاثیر دعا ایمان دارد! ‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌
✨﷽✨ ✅ حکایتی از آیت‌الله بروجردی که دل‌ها را تکان می‌دهد آیت‌الله بروجردی در اواخر عمر خود، با وجود خدمات بسیار، از خالی بودن دست خود در پیشگاه خدا ابراز نگرانی می‌کنند. حکایتی تأمل‌برانگیز از آیت‌الله بروجردی (رضوان الله علیه) پرده از دغدغه‌ای عمیق در دل یک عالم بزرگ برمی‌دارد. ایشان با وجود خدمات فراوان، همواره نگران خلوص اعمال خود بوده‌اند و در احوالات ایشان آمده است: مرحوم آقای زاهدی که هم مباحثه‌ی حضرت امام و آیت‌الله‌ سید احمد زنجانی بودند و این‌ چند نفر با هم رفیق بودند، می‌بینند مرحوم آقای بروجردی کنار کرسی زمستان نشسته‌اند و مغموم هستند. خدمت‌ ایشان عرض می‌کنند: چرا؟ ایشان می‌فرمایند که اواخر عمر من است و دستم خالی است و چیزی ندارم. این‌ آقایان عرض می‌کنند: آقا! شما این‌همه خدمات در ایران و خارج از ایران انجام دادید. ایشان می‌فرمایند «وَأخْلِصِ الْعَمَلَ، فَإِنَّ النّاقِدَ بَصیرٌ بَصیرٌ»؛ آن کسی که بناست این اعمال را بپذیرد و ناقد این اعمال هست بصیر و دقیق است. ناقد همان است که فلزات را بررسی و عیارش را مشخص می‌کند که چقدر ناخالصی دارد. در روایات ‌هست‌ که‌ گاهی‌ اعمال انسان ‌تا آسمان هفتم می‌رود، ولی ملائکه‌ای که در آنجا هستند، آن‌ها را به‌ سبب ناخالصی که دارد، بر می‌گردانند. البته این‌ها مراتب عالیه‌ هست و دشواری کار نباید ما را مأیوس کند.
مرد گرفتاري پيش امام حسن(ع) آمد. امام(ع) فوري آماده شد و براي حل مشکل، با آن مرد راهي شد. بين راه به امام حسين(ع) رسيدند که نماز مي خواند. امام حسن(ع) فرمودند: چه طور از برادرم غفلت کردي و پيش او نرفتي؟ مرد پاسخ داد: مي خواستم بروم اما شنيدم معتکف شده است، براي همين مزاحمشان نشدم. امام حسن(ع) فرمودند: اگر توفيق پيدا مي کرد نياز تو را برآورده کند، برايش بهتر از يک ماه اعتکاف بود. 📕داستان راستان
✨﷽✨ ✅ حکایتی از آیت‌الله بروجردی که دل‌ها را تکان می‌دهد آیت‌الله بروجردی در اواخر عمر خود، با وجود خدمات بسیار، از خالی بودن دست خود در پیشگاه خدا ابراز نگرانی می‌کنند. حکایتی تأمل‌برانگیز از آیت‌الله بروجردی (رضوان الله علیه) پرده از دغدغه‌ای عمیق در دل یک عالم بزرگ برمی‌دارد. ایشان با وجود خدمات فراوان، همواره نگران خلوص اعمال خود بوده‌اند و در احوالات ایشان آمده است: مرحوم آقای زاهدی که هم مباحثه‌ی حضرت امام و آیت‌الله‌ سید احمد زنجانی بودند و این‌ چند نفر با هم رفیق بودند، می‌بینند مرحوم آقای بروجردی کنار کرسی زمستان نشسته‌اند و مغموم هستند. خدمت‌ ایشان عرض می‌کنند: چرا؟ ایشان می‌فرمایند که اواخر عمر من است و دستم خالی است و چیزی ندارم. این‌ آقایان عرض می‌کنند: آقا! شما این‌همه خدمات در ایران و خارج از ایران انجام دادید. ایشان می‌فرمایند «وَأخْلِصِ الْعَمَلَ، فَإِنَّ النّاقِدَ بَصیرٌ بَصیرٌ»؛ آن کسی که بناست این اعمال را بپذیرد و ناقد این اعمال هست بصیر و دقیق است. ناقد همان است که فلزات را بررسی و عیارش را مشخص می‌کند که چقدر ناخالصی دارد. در روایات ‌هست‌ که‌ گاهی‌ اعمال انسان ‌تا آسمان هفتم می‌رود، ولی ملائکه‌ای که در آنجا هستند، آن‌ها را به‌ سبب ناخالصی که دارد، بر می‌گردانند. البته این‌ها مراتب عالیه‌ هست و دشواری کار نباید ما را مأیوس کند.
🌕 به‌دوش گرفتن بار سنگین نیازمندان، دلت را سبک می‌کند در یک شب سرد زمستانی، تاجر ثروتمندی به زیارت امام رضا (علیه‌السلام) مشرف شد. هر روز به حرم می‌آمد اما دریغ از یک قطره اشک. دل سنگین بود و هیچ حالی نداشت.  با خودش فکر کرد که دیگر فایده‌ای ندارد. به همین خاطر، برای برگشت بلیط هواپیما گرفت. هنوز تا پرواز، چند ساعتی وقت داشت. در کوچه‌ای راه می‌رفت که دید پیرمردی بار سنگینی روی چرخ‌دستی‌اش گذاشته و آن را به سختی می‌برد. تاجر کمکش کرد و هم‌زمان به او گفت: مگر مجبوری این بار سنگین را حرکت بدهی؟ پیرمرد گفت:ای آقا! دست روی دلم نگذار، دختر دم‌بختی دارم که برای جهیزیه‌اش مانده‌ام. همسرم گفته تا پول جهیزیه را تهیه نکرده‌ام به خانه برنگردم. من مجبورم بارهای سنگین را جابه‌جا کنم تا پول بیشتری در بیاورم. تاجر ثروتمند، همراه پیرمرد رفت و بارش را در مقصد خالی کرد و بعد هم به خانه او رفت. وقتی به خانه پیرمرد رسید، فهمید که زندگی سختی دارند. یک چک به اندازه تمام پول جهیزیه و مقداری هم برای سرمایه به پیرمرد داد.  وقتی از آن خانه بیرون می‌آمد، خانواده پیرمرد با گریه او را بدرقه می‌کردند. پیرمرد گفت: من چیزی ندارم که برای تشکر به شما بدهم. فقط دعا می‌کنم که عاقبت‌به‌خیر شوید و از امام رضا (علیه‌السلام) هدیه‌ای دریافت کنید. تاجر برای زیارت وداع به حرم مطهر برگشت تا بعد از آخرین سلام، به فرودگاه برود. وقتی وارد حرم شد، چشم‌هایش مثل چشمه جوشید و طعم زیارت با حال خوش و با معرفت را چشید.
مهم نیست چه خواهد شد هرگز نگران آینده یا گذشته نباش فقط کافیست هر روز با خدا و برای خدا زندگی کنی برای رسیدن به هر منظوری نهایت تلاش خود را بکن اما نگران چیزی نشو فقط برای خدا کار کن و به آنچه روی می دهد اهمیتی نده هنگامی که حقیقتا خدا را بشناسی دیگر غصه هیچ چیزی را نمی خوری دلت قرص باشه چون خدا هست خدایا شکرت☘
📚خاطره یک دختر دانش آموز خانم معلم همیشه پالتواش را شبیه زنهای درباری روی شانه اش می انداخت. آنروز مادرِ دخترک را خواست. خانم معلم به مادر گفت: متأسفانه باید بگم که دخترتون نیاز به داروهای آرام بخش داره. چون دخترتون بیش فعاله و مشکل حاد تمرکز داره. اصلا چیزی یاد نمیگیره. ترس به قلب مادر زد و چشمانش در غم خیس خورد. انگار داشت چنگ می زد به گلوی خودش، اما حرف خانم معلم را قبول کرد. وقتی همه چیز همانطور شد که معلم خواسته بود، دخترک گفت: خجالت می کشم جلوی بچه ها دارو بخورم. خانم معلم پیشنهاد داد، وقت بیکاری که دختر باید دارو مصرف کند، به بهانه آوردن قهوهء خانم معلم، به دفترش برود و قرصش را بخورد. دختر خوشحال قبول کرد. مدتها گذشت و سرمای زمستان، تن زرد پاییز را برفی کرد. خانم معلم دوباره مادرش را خواست. اینبار تا جا داشت از دخترک و هوش سرشارش تعریف کرد. در راه برگشت به خانه، مادر خیلی بالاتر از ابرها سیر می کرد. لبخندزنان به دخترش گفت: چقدر خوبه که نمره هات عالی شده، چطور تونستی تا این حد تغییر کنی؟! دختر خندید: مامان من همه چیز رو مدیون خانم معلمم هستم. چطور؟ هرروز که براش قهوه می آوردم، قرص رو تو فنجون قهوه اش مینداختم. اینجوری رفتار خانم معلم خیلی آروم شد و تونست خوب به ما درس بده. خیلی وقتها، تقصیر را گردن دیگران نیندازیم... این ماهستیم که نیاز به تغییر داریم....!!!