D1738195T17190981(Web).mp3
7.13M
بود و بود و بود، یکی نبود. یکی هم بود که اسمش «نوروز» بود، صداش میکردن «عمو نوروز». خونهی عمو نوروز نه روی زمین بود و نه توی آسمون. نه دور بود و نه نزدیک. کجا بود؟ توی دل آدمها، نوک یه کوه خیلی بلند... .
#قصه_های_دوست_داشتنی
🎧از همین سری بشنوید🔻
🔹https://b2n.ir/t36962
#قصه_صوتی
#قصه_شب
😍تولید محتوای پاک برای کودکان تخصص ماست👇
🔸@koodak_iranseda
🔸@koodak_iranseda
D1738198T11016769(Web).mp3
3.39M
یکی بود، یکی نبود. در روستای بسیار دوری پسری به نام «حسن کچل» زندگی میکرد. حسن کچل هم باهوش بود، هم خوشقلب. اون که خیلی فقیر بود، با مادر پیرش زندگی میکرد. یه روز مادرش به حسن گفت: ... .
#قصه_های_دوست_داشتنی
🎧از همین سری بشنوید🔻
🔹https://b2n.ir/t36962
#قصه_صوتی
#قصه_شب
😍تولید محتوای پاک برای کودکان تخصص ماست👇
🔸@koodak_iranseda
🔸@koodak_iranseda
D1738468T13722168(Web).mp3
2.31M
ن کتاب ماجراهای جالب خواهر و برادریه به نامهای «ندا» و «نوید». بهتون پیشنهاد میکنم این ماجراها رو ببینید و بشنوید.
#قصه_های_بوی_گل_آفتاب
🎧از همین سری بشنوید🔻
🔹https://b2n.ir/t36962
#قصه_صوتی
#قصه_شب
😍تولید محتوای پاک برای کودکان تخصص ماست👇
🔸@koodak_iranseda
🔸@koodak_iranseda
D1737047T17418156(Web).mp3
3.45M
در باغی سرسبز فلفلِ سبزی بود که به «آقا فلفلی» معروف شده بود. فلفلی زبان تند و تیزی داشت و باعث رنجش دیگران می شد. حیوانات و گیاهان جنگل مدام از دست او ناراحت می شدند، تا اینکه روزی پیازچه به او تذکر داد؛ اما این بار هم فلفلی همانند قبل...
#قصه_های_دوست_داشتنی
🎧از همین سری بشنوید🔻
🔹https://b2n.ir/t36962
#قصه_صوتی
#قصه_شب
😍تولید محتوای پاک برای کودکان تخصص ماست👇
🔸@koodak_iranseda
🔸@koodak_iranseda
D1737096T14704472(Web).mp3
3.25M
ک روز خروس تک و تنها بود. او قدم زنان به صحرا رفت.
بهار بود و خروس خوشحال. خروس شروع کرد به آواز خواندن.
روباه صدای خروس را شنید و هوس گوشت خروس کرد.
روباه زود به سمت خروس آمد تا او را گول بزند. اما خروس زود پر زد و رفت بالای درخت
#قصه_های_دوست_داشتنی
🎧از همین سری بشنوید🔻
🔹https://b2n.ir/t36962
#قصه_صوتی
#قصه_شب
😍تولید محتوای پاک برای کودکان تخصص ماست👇
🔸@koodak_iranseda
🔸@koodak_iranseda
D1737047T17418156(Web).mp3
3.45M
در باغی سرسبز فلفلِ سبزی بود که به «آقا فلفلی» معروف شده بود. فلفلی زبان تند و تیزی داشت و باعث رنجش دیگران می شد. حیوانات و گیاهان جنگل مدام از دست او ناراحت می شدند، تا اینکه روزی پیازچه به او تذکر داد؛ اما این بار هم فلفلی همانند قبل...
#قصه_های_مادر_بزرگ
🎧از همین سری بشنوید🔻
🔹https://b2n.ir/t36962
#قصه_صوتی
#قصه_شب
😍تولید محتوای پاک برای کودکان تخصص ماست👇
🔸@koodak_iranseda
🔸@koodak_iranseda