eitaa logo
کودکانه
46.6هزار دنبال‌کننده
6.4هزار عکس
4.6هزار ویدیو
324 فایل
🔹تبادل و تبلیغ ⬅️ کانون تبلیغاتی قاصدک @ghaasedak 🔴تبادل نظر
مشاهده در ایتا
دانلود
تصویر به کودک نشان دهید و بگید اختلاف ها پیدا کند 😍مناسب برای ۵ سال به بالا این فعالیت به کودک شما کمک می کند تا تمرکز و فکر کند و یاد بگیرد که جزئیات را متوجه شود. در ابتدا دو تصویر یکسان به نظر می رسند ، اما اگر به سختی نگاه کنید تفاوت های کوچکی را مشاهده خواهید کرد. در مورد تصاویر با هم صحبت کنید و اگر کودک شما به کمی کمک نیاز دارد نکاتی را بیان کنید. ✨ 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀 کنید عربی شهادت امیرالمومنین امام علی علیه السلام با حضور شیعه 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
@childrin1کانال دُردونه.mp3
1.91M
👼🏻🌜 " الاغ شکمو" 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
‍ (https://attach.fahares.com/P2hYeUGDid5gZdGWQyqG1g==) ‍ 🌛⭐️ لالا بکن کوچولو ⭐️🌛 لالا لالا گل من قربون روی ماهت ماه اومده همین جا تا بکنه نگاهت ستاره های زیبا دور و برش نشستن انگار که آسمون رو برات ستاره بستن لالا لالا عزیزم چشمات چه قدر سیاهه به رنگ شب می مونه چه پاک وبی گناهه الهی که همیشه قشنگی رو ببینی شکوفه های شادی از آسمون بچینی نی نی خوب و نازم خاموش شدن چراغ ها دیگه همه رسیدن به خونشون کلاغ ها خورشید خانم خوابیده شب شده باز دوباره کوچه دیگه مثل روز سرو صدا نداره تو لونه ی پرنده یه جوجه بی قراره تاکه بیاد مامانش ستاره می شماره درخت باغچمون هم خوابش گرفته انگار ببین که سایه ی اون افتاده روی دیوار ⭐️ 🌛⭐️ ⭐️🌛⭐️ 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
🌈ان شـاءالله 🌼امروز بـهتریـن روز 🌈زندگیتون باشـه 🌼حـال خوب خوب 🌈دلخـوشی فــراوان 🌼و نگاه مهربان خـدا نصیبتون 🌈روزتـون زیبـا و پـر از مـوفـقـیت . 🌼 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
‍ 🐈🍃حرف زشت🍃🐈 بچه های عزیزم سلام، می دونستید احترام گذاشتن به هم خیلی کار خوبیه؟ و فقط این مهم نیست که به انسان ها احترام بگذاریم ما به حیوانات هم باید احترام بگذاریم، این داستان زیبا را از دست ندهید... طاهره، خواهر کوچولوی طاها، توی حیاط سه چرخه سواری می کرد. ناگهان گربه ای از روی دیوار توی حیاط پرید. طاهره ترسید و جیغ کشید. طاها صدای طاهره را شنید و به حیاط رفت. او داد زد و به گربه گفت: گربه ... گربه گم شو... گربه برو... از داد و فریاد طاها گربه بیچاره ترسید و فرار کرد. مادر که صدای طاها را شنید به او گفت: پسرم. گربه ها خیلی ترسو هستند. لازم نبود این قدر داد و فریاد کنی. لازم نبود به او فحش بدهی و حرف زشت بزنی. طاها جان گفت: مامان جان! من که به یک آدم فحش ندادم. به یک گربه فحش دادم. مادر گفت: تو حتی به حیوانات هم نباید حرف زشت بزنی. یک روز حضرت عیسی از راهی می گذشت به حیوانی رسید. به آن حیوان گفت: برو کنار. برو به سلامت. به حیوان هم کنار رفت. دوستان حضرت عیسی گفتند: چرا با این حیوان این همه محترمانه حرف زدید؟ حضرت عیسی گفتند: چون من باید مهربان باشم. حتی با حیوانات. من دوست ندارم زبانم به فحش دادن عادت کند. پسرم! کسی که به حیوانات فحش می دهد. کم کم عادت می کند و به آدم ها نیز راحت فحش می دهند. امام علی در مورد ادب می فرمایند: شرافتی سودمندتر از ادب نیست. 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
♧بازی تطبیق سایه ♧ سایه ها رو پیدا ڪن . گروه سنی 4 تا 6 سال 💚 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
تصاویر👌🏻👌🏻 .🍃بازی پیدا کردن تفاوت‌ ها در نقاشی از مجموعه بازی‌های فکری است که باعث افزایش دقت و تمرکز و تقویت هوش کودکان می‌شود. بازی اختلاف تصاویر یکی از راه های خوب برای سرگرم کردن کودکان و افزایش دقت بچه هاست. این بازی به بچه ها کمک می کند به جزئیات توجه کنند و کودکانی که در دوره مهد کودک و پیش دبستانی از این برگه ها استفاده می کنند، در دوره دبستان معمولا در درس املای فارسی موفقیت بیشتری دارند. .🍂این کاربرگ ها مناسب ۵ تا ۷ سال هست .(باید توجه داشته باشیم که استعدادها و توانایی های بچه ها متفاوت هست) 🌼 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
🖤 توصیه هایی برای آشنایی کودکان با شب قدر 🤍برای کودکتان قصه حضرت زهرا (س) را تعریف کنید همان گونه که می‌دانید حضرت زهرا (س) در شب قدر بیدار می‌ماندند و خانواده‌شان را نیز به شب بیداری تشویق می‌کردند. ایشان بچه‌ها را در طول روز می‌خواباندند تا برای شب زنده داری مشکلی نداشته باشند. می‌توانید برای کودکتان درباره حضرت زهرا (س) صحبت کنید و از شیوه آن حضرت برای بیدار نگه داشتن بچه‌ها استفاده کنید. شنیدن این قصه‌ها علاوه بر اینکه باعث می‌شود کودکتان به بزرگی شب قدر پی ببرد، بلکه او را با حضرت زهرا (س) و زندگی ایشان نیز آشنا می‌کند. 🤍 🖤🤍 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
خرگوش بکشیم 🎨🎉👌🏽🌞🌜🎈🖍 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
قصه_های_خوب_برای_بچه_های_خوب_5_ق.pdf
5.87M
قصه های خوب برای بچه های خوب جلد 5 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
✨کلُوا وَ اشرَبُوا وَ لَاتُسرِفُوا (سوره اعراف ۳۱) 🌟بخورید و بیاشامید ولی اسراف نکنید.🌟 چون رسد به تو نعمت شُکر آن به جای آور تا دهد خدای خوب نعمتی فراوان تر اسراف زیانبار نابودی نعمت هاست با مصرف خوب وشُکر زندگی عجب زیباست ♥️ 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
20.14M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
انیمیشن مزرعه حیوانات 🐒🦁🐮🐶 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
2.mp3
3.75M
👼🏻🌜 مزرعه پنبه 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
3.mp3
1.2M
" ماه و مهتاب" 👆👆👆 🌝 🌙🌝 🌝🌙🌝 🌙🌝🌙🌝 🌝🌙🌝🌙🌝 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
🌸ســـلام 💜صبحتــون 🌸پرازعــطر خـدا 💜روز دو شنـبه تــون 🌸مـعطر بـه بـوی مـهربـانـی 💜الهی سهم امروز شما از زندگی 🌸فراونی نعمت اتفاقات لذت بخش 💜و سعـادت و مـوفـقـیـت بـاشـه ... 🌸اردیبهشت ماهتون عالی 💜 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
⭐️🦎 عکس یادگاری خانم مارمولک 🦎⭐️ در خانه ای قدیمی، سارا کوچولو و پدر و مادر و مادربزرگش زندگی می کردند. در آن خانه به جز آن ها، خانم مارمولکی هم زندگی می کرد. افراد خانه نمی دانستند که در انباری گوشه اتاقشان یک مارمولک است؛ ولی خانم مارمولک از همه چیز آن خانه با خبر بود. خانم مارمولک وقتی کسی متوجه نبود. از زیر در بیرون می آمد. توی خانه می گشت تا سوسکی یا غذای دیگری برای خوردن پیدا کند. یک روز خانه خیلی شلوغ بود. سر و صدا بود و رفت و آمد. آن روز جشن تولد سارا بود. خانه پر از مهمان بود. روی میز پر از میوه و شیرینی بود. خانم مارمولک از زیر در همه چیز را نگاه می کرد. کیک را آوردند و رویش هشت تا شمع گذاشتند. در این موقع مادر ساراکوچولو دوربینی آورد و شروع کرد به عکس گرفتن. سارا کیک می پرید. شمع فوت می کرد. کنار دوست هایش می ایستاد و مادرش تند و تند از او عکس می گرفت. خانم مارمولک از این کار خیلی خوشش آمد. او گفت: چه جالب! کاشکی از من هم عکس می گرفتند!» خانم مارمولک قبلاً هم دیده بود که مادر سارا از او عکس می گرفت. بعد هم عکس ها را می آورد و به همه نشان می داد. بعضی از عکس ها را هم به دیوار آویزان کرده بود. خانم مارمولک گفت: «کاشکی من هم یک عکس داشتم و آن را گوشه انباری آویزان می کردم!» هر چه مادر سارا بیشتر عکس می گرفت. خانم مارمولک بیشتر دلش می خواست که از او هم عکس بگیرند. دیگر به فکر شیرینی های روی میز و سوسک های توی انباری نبود. فقط به عکس گرفتن فکر می کرد. دلش می خواست مثل سارا کوچولو این طرف و آن طرف بایستد و از او عکس بگیرند. او آهی کشید و باز گفت: «کاشکی می شد بروم و به سارا کوچولو بگویم. حیف که از من می ترسد و فرار می کند؛ و گرنه کنار هم می نشستیم و عکس می گرفتیم! اصلاً کاشکی می شد برای من هم جشن تولد بگیرند!» خانم مارمولک گوشه ای نشسته بود و در این فکر و خیال ها بود تا بالاخره جش تولد تمام شد و همه رفتند. آن شب گذشت. فردا شب شد. همه دور سفره نشسته بودند و داشتند شام می خوردند. مادر سارا گفت: «راستی... فیلم دوربین تمام نشده. هنوز چند تا عکس مانده. بیایید امشب عکس ها را تمام کنیم تا فردا ببرم ظاهر کنم.» مادر سارا رفت و دوربین را آورد. بقیه مشغول شام خوردن شدند و مادر عکس گرفت. چند تا عکس هم از مادربزرگ گرفت. در این موقع سارا گفت: «مامان، می روم جلوی در انباری می ایستم و یک عکس از من بگیر!»مادر خندید و گفت: «چرا جلوی در انباری؟ خیلی خب، برو» سارا گفت: «همه جا عکس انداخته ایم. جز آنجا!» سارا رفت و جلوی در انباری ایستاد. در این موقع خانم مارمولک هم به سرعت از زیر در بیرون خزید و دوید کنار سارا روی دیوار. مادر سارا متوجه مارمولک نشد و از آن ها عکس گرفت. خانم مارمولک از خوشحالی دمش را تند و تند تکان می داد. او ذوق می کرد و می گفت: «آخ جون، عکس گرفتم! بالاخره من هم عکس گرفتم!»فردا ظهر مادر سارا عکس ها را از عکاسی آورد. آنها را جلوی مادربزرگ گذاشت و گفت: «بی بی، ببین عکس ها چقدر قشنگ شده! خودم فقط دو سه تایشان را دیدم.» بعد کنار مادربزرگ نشست و با هم شروع کردند به دیدن عکس ها ناگهان مادر سارا فریاد زد: «وای... این مارمولک اینجا چه کار می کند؟! کنار سارا! چطور ندیده بودمش!» بی بی عکس را از دست مادر سارا گرفت. عینکش را جا به جا کرد. با دقت نگاه کرد و گفت: «راست می گویی ننه... چه مارمولک قبراقی!» مادر سارا و بی بی همه عکس ها را نگاه کردند. بعد هم آن ها را همان جا روی زمین گذاشتند و به آشپزخانه رفتند. خانم مارمولک همه چیز را دیده بود. او دوید و به سرعت به طرف عکس ها رفت. با سر و دمش عکس ها را این طرف و آن طرف کرد. بالاخره عکس خودش را پیدا کرد و گفت: «وای... چه عکسی! چقدر خوب افتادم! چه قد و قواره ای! چه سری! چه دمی!»او مدتی محو تماشای عکسش بود. بعد هم آن را به دهانش گرفت و کشان کشان از زیر در به انباری برد. آن را در گوشه ای تاریک و پشت مقداری اسباب و اثاثیه، جلوی دیوار گذاشت و گفت: «حالا من هم روی دیوار اتاقم، یک عکس از خودم دارم.» خانم مارمولک هیچ وقت آن قدر خوشحال نبود. از آن به بعد هر وقت عکس خودش را می دید، ذوق می کرد. مادر سارا و سارا و بی بی هیچ وقت نفهمیدند که عکس سارا و مارمولک چه شد. هر قدر هم این طرف و آن طرف گشتند. پیدایش نکردند. سارا کوچولو آن شب گفت: «حیف شد! کاشکی عکس خودم را با مارمولک می دیدم! کاشکی یک عکس دیگر گم می شد!» و خانم مارمولک از زیر در ریز ریز می خندید. 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
قصه_های_خوب_برای_بچه_های_خوب_6_ق.pdf
3.68M
قصه های خوب برای بچه های خوب جلد 6 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
تصویر به کودک نشان دهید و بگید اختلاف ها پیدا کند 😍مناسب برای ۵ سال به بالا این فعالیت به کودک شما کمک می کند تا تمرکز و فکر کند و یاد بگیرد که جزئیات را متوجه شود. در ابتدا دو تصویر یکسان به نظر می رسند ، اما اگر به سختی نگاه کنید تفاوت های کوچکی را مشاهده خواهید کرد. در مورد تصاویر با هم صحبت کنید و اگر کودک شما به کمی کمک نیاز دارد نکاتی را بیان کنید. ✨ 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👧👦👶 شعر چراغ راهنما و آموزش مفاهیم رنگ های آن 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
کوچولوها گاهی غذا و میوه نمی خورند، تزیین زیبای غذا میتونه بچه ها رو تشویق به مصرف بهتر و بیشتر مواد غذایی سالم کنه و باعث رشد بهتر بچه ها بشه 🌼 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
1.mp3
733K
⭐️🌙🌙⭐️ گل مادر 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
ســـ🌸ـــلام یک سلام گرم از ته دل به شما که عشق تو دلاتونه مهربونی تو چشاتونه و خنده رو لباتونه ســـ🌸ـــلام صبح سه شنبه تون بخیر 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻
چی هست؟ چی نیست؟ ✍🏻سوسن طاقدیس 🎨یگانه قاسمی یک روز شِکرپاش افتاد توی آب دریا. یک ماهی او را دید. اوّل ترسید. بعد شِکرهایش را دید. از خودش پرسید: «این‌ها چه هستند؟ چی نیستند؟ چه‌قدر قشنگ‌اند! چه برقی می‌زنند! یعنی چه مزه‌ای دارند؟» شِکرپاش را تکان داد. درِ شِکرپاش بسته بود. ماهی به زور باله‌اش را کرد لای در. یک دانه شِکر درآورد؛ ولی تا آمد ببیند که چیست، شِکر توی آب حل شد و تمام شد. ماهی به زور یکی دیگر درآورد؛ ولی تا آمد بو کند، حل شد و تمام شد. ماهی خواست یکی دیگر بیرون بیاورد؛ ولی دید این دیگر آخری است. دلش نیامد. آن را توی شِکرپاش نگه داشت تا هر روز صبح نگاهش کند و ببیند چه‌قدر قشنگ است، چه‌قدر برق می‌زند، چه‌قدر سفید است و به این فکر کند که چه مزه‌ای دارد. 👶🏻 @Koodakane1 👧🏻