eitaa logo
❤️ مادرانه 👩‍👧‍👦 کودکانه ❤️
3.3هزار دنبال‌کننده
5.6هزار عکس
3.2هزار ویدیو
60 فایل
به بهترین کانال کودکانه مذهبی خوش اومدی 😍🌴 #تبلیغ_داریم ارتباط با مدیر کانال و #تبلیغات: @SarbazeEemam لینک کانال مادرانه 👩‍👧‍👦کودکانه https://eitaa.com/joinchat/1616969830Cf1d49058f4
مشاهده در ایتا
دانلود
🌤 🌸🍃سلام صبح پنجشنبه‌ی پاییزی‌تون عالی و بی‌نظیر ... ان شاءالله امروز برای تک تک شما عزیزان همون روزی بشه که آرزوشـو دارید پر از خیر و برکت پر از دلخوشی پر از موفقیت و و سرشار از محبت خدا در زندگی... روزتون زیبا و در پناه خـدا... 🌸🍃 کانال ❤️مادرانه 👩‍👧‍👧کودکانه❤️ https://eitaa.com/joinchat/1616969830Cf1d49058f4
. چند نفر تو پی وی درخواست داشتن عکس تم جشن قرآن گل پسرمونو بفرستیم تا ببینید حاصل 🏃 بدو بدو های 🏃 این چند روووووز چطور شد 😉🌷 روزتون با این صحنه ی سبز و خوشگل بخیررررر 🤤👇 ..
#جشن_قرآن💚 بنظرتون چطور شدههههه 😄 خودم که خیلی دوسش داشتمممم 😍 #مادرانه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
و این صحنه ی آرامشبخشششششش قرآنی 📖 پ ن : یک جووووری صلوات فرستادن ماشاءالله حس کردم گوشم از جا کندهههه شد 😂 تاج سرشونم که میدونین دیگه حاصل دسترنج خودمههه قشنگه شده❓😁 ..
و در انتها چاقووووو بدست رفتم برای . . . کیک برش زدن 😁 از حق نگذریم برش زدن کیک چقدر سختههههههههه اخه اولین بارم بود 😂🙈 ..
❤️ مادرانه 👩‍👧‍👦 کودکانه ❤️
.. حالا خالق این کیک خوشمل و خوشمزه بنظرتون بود ❓نچ مامان یکی از بچه های کلاسمون زحمت درست کردنش رو کشیدن..😍👏🏻 لابد الان میگی : اووووه چه سلیقه و حوصله ای بخرج دادن 🥲 باید بگم بلههههه با 4 تا فرزند پسر که کوچیکه 1 سالشه بایدم بخرج میدادن اینجوری واسه علاقه ت تلاااااش کن 💪 میدونم سخته ... ولی غیرممکن نیست بنده نمونه بارز موفقیت رو در وجود ارزشمند این بانو و مادر هنرمند پیدا کردمممم 😍👌 ..
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مامانی میای غذا بخوریم نه نه نه که نمیام ورژن جدید 😍👌 کانال ❤️مادرانه 👩‍👧‍👧کودکانه❤️ https://eitaa.com/joinchat/1616969830Cf1d49058f4
#تکلیف #حاشیه_دفتر_مشق مشخمو کشیدم 😁 از ایده های کانالمون استفاده میکنماااا چطوووره؟؟😍 سعی میکنم نقاشیا باعث #اسراف نباشه پ ن : این چند روز مشق نداشتن خودم بهش سر مشق دادم 😈😏 چون این هفته بخاطر مشغله هام نشد درست حسابی لوحه هارو باهاش کار کنم❌ خاب برم نماز.. 📿 که اول وقتش یه چیز دیگسسسست😉 #مادرانه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
امشب داستان دوستی خرگوش هارو براشون تعریف کردم 😃 جالب بود..👌 با اینکه چهار تا داستان تو یک کتاب بود اما با قیمت مناسبی تهیه ش کردم ✌️ شبایی که داستان نداشته باشم داستان صوتی رو براشون میذارم تا الان داستان شهید محسن حججی رو کامل گوش کردن..😍 فردا گل پسرمون چون تعطیله امشب رو به هر کلکی قصد داشت دیر بخوابه و به هدفشم رسید..😅 الهی همه بچه ها امشب خوابای خوب خوب ببینن😴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
❤️ مادرانه 👩‍👧‍👦 کودکانه ❤️
#قصه_ننه_علی #پارت15 فصل دوم : آن دو چشم آبی! با اخلاق رجب کنار آمده بودم. وقتی از گذشته‌ی تلخی ک
فصل سوم : شمشیر ذوالفقار وحشت‌زده چشمانم را محکم بستم و روی هم فشار دادم. در تمام عمرم چنین نوری ندیده بودم. نور شمشیر ذوالفقار همه‌جا را گرفته بود. از خواب پریدم. تمام لباس‌های تنم خیس عرق بود، آبی به دست و صورتم زدم و به خانه دایی رفتم. زن دایی مرا با آن حال که دید، هُرّی دلش ریخت. پای برهنه به طرفم دوید و گفت: «زهرا! مامان چیزیش شده؟! رجب خوبه؟! چرا حرف نمی‌زنی؟!» زبان در دهان چرخاندم و خوابم را برایش تعریف کردم. نفس راحتی کشید. خندید و گفت: «خیر ببینی دختر! داشتم سکته می‌کردم. خواب دیدی، حالا چرا مثل بید داری می‌لرزی؟!» - نمی‌دونم زن دایی! شاید من اشتباهی کردم که خواب دیدم! شاید باز رجب از من دلگیر شده. - بیا بریم تو. چرا رنگ و روت زرد شده دختر؟! ناهار خوردی یا نه؟! با بی‌حالی جوابش را دادم: «نه زن دایی! گلاب به روت، از صبح چند بار بالا آوردم.» خنده به صورتش نشست و گفت: «به‌به! مبارکه زهرا جان! از حال و روزت معلومه بارداری! پس چرا نمیای تو؟!» از شنیدن این خبر خشکم زد. روایت زندگی زهرا همایونی؛ مادر شهیدان کانال ❤️مادرانه 👩‍👧‍👧کودکانه❤️ https://eitaa.com/joinchat/1616969830Cf1d49058f4 «»
فصل سوم : شمشیر ذوالفقار آرام در حیاط قدم برداشتم تا به اتاق رسیدم. از بوی غذا عُق می‌زدم! به اصرار زن دایی چند قاشق خوردم و برگشتم خانه. مریم، زن داداشم، مشغول پهن کردن لباس بود. چشمش که به من افتاد، گفت: «کجا بودی زهرا؟! سید خانوم اومده بود کارت داشت!» سید خانم همسایه دیوار به دیوار خانه‌ی مادرم بود. دست و صورتم را شستم. برگ درختان از سوز سرمای پاییز زرد شده بود؛ اما من از درون گُر گرفته بودم. با جوراب رفتم داخل آب و لب حوض نشستم. مریم دستم را گرفت، گفت: «چقدر تنت داغه! حالت خوبه؟! سرما نخوری؟!» گفتم: «خوبم. سید خانوم چی‌کار داشت؟» بلند شد و به طرف لباس‌ها‌ی داخل تشت رفت و گفت: «خواب دیده یه آقایی با اسب سفید اومده طرف تو و یه بچه گذاشته بغلت. بعدش گفته: این پسر شماست دخترم، اسمشم امیره. زهرا! نکنه خبریه؟!» رفتم توی فکر. یاد خواب دیشبم و حرف زن دایی افتادم، گفتم: «خیر باشه ان‌شاءالله! نمی‌دونم، شاید.» صبح زود همراه رجب رفتم دکتر و بارداری‌ام را تأیید کرد. خواب سید خانم را برای رجب تعریف کردم؛ خیلی خوش‌حال شد. برادر تنی نداشت و تنها بزرگ شده بود؛ برای همین هم عاشق پسر بود. خدا می‌داند بعد از شنیدن این خواب‌ها در خیال خودش چه نقشه‌هایی برای پسرش کشید! روایت زندگی زهرا همایونی؛ مادر شهیدان کانال ❤️مادرانه 👩‍👧‍👧کودکانه❤️ https://eitaa.com/joinchat/1616969830Cf1d49058f4 «»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
#صحیفه_سجادیه #دعای_امام_سجاد_برای_فرزندانش وَ أَصِحَّ لِی أَبْدَانَهُمْ وَ أَدْیَانَهُمْ وَ أَخْلَاقَهُمْ: بدن‌ها و دینشان و اخلاقشان را برایم به ‌سلامت دار». خواندن این دعا فوایدی مانند داشتن فرزند سالم، صالح، شایسته، خیرخواه، طول عمر فرزندان، برخورداری فرزندان از نعمت‌های اخروی و معنوی، یاری خواستن از خدا در تربیت فرزندان و مهربانی به آنها و در امان ماندن فرزندان از وسوسه شیطان را برای والدین بهمراه دارد. پس باهم تلاوت میکنیم👆🏻😍 به امید #عاقبت_بخیری دنیوی و اخروی فرزندانمان...🌱 کانال ❤️مادرانه 👩‍👧‍👧کودکانه❤️ https://eitaa.com/joinchat/1616969830Cf1d49058f4