eitaa logo
کودک خلّاق (بازی، کاردستی...)
91.5هزار دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
1.8هزار ویدیو
20 فایل
کپی مطالب فقط برای مربیان مهد و والدین مجاز است. 📚 کتابفروشی ما: @child_book 🔴 رزرو تبلیغات: @t_madaranee ⬅️ ادمین ارسالی اعضاء: @Admin_koodakemaa
مشاهده در ایتا
دانلود
عنکبوت 🆔 @koodakemaa 〰〰〰〰〰〰〰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📚 مجموعه ۳ جلدی مشکات آموزش قرآن آموزش ۲۰ سوره‌ی کوتاه از جز سی، آموزش مفاهیم دینی و اخلاقی شعرهای جدید و جذاب و خوش وزن تمرینات تلفیقی قرآنی با سایر موضوعات، داستان‌های کودکانه و هر آنچه لازم است که آموزش قرآن برای کودکان شیرین و دلچسب شود. ◽️ نویسنده: هادی حائری/فاطمه احمدی ▫️تصویرگر: هادی اسدی ▫️ناشر: نغمات ◽️ قطع: ۲۲ × ۲۹ سانتیمتر ▫️نوع جلد: نرم ▫️وزن: 📒 تعداد صفحات هر جلد: ۷۲ ✅ مناسب سنین ۴ تا ۷ سال 📸 نمونه صفحات جلد اول مشکات👇 https://eitaa.com/tasavir2/8723 📸 نمونه صفحات جلد دوم مشکات👇 https://eitaa.com/tasavir2/8729 📸 نمونه صفحات جلد سوم مشکات👇 https://eitaa.com/tasavir2/8734 🔴 قیمت پشت : 180.000 ت 🟢 از چاپ قبلی این کتاب تعداد محدودی با قیمت ۱۲۰ هزار تومان موجود است. ادمین ثبت سفارش۱: @clerk2 ادمین ثبت سفارش۲: @book_20 📚 کتاب سرای رضوان 👇 ➡️ @child_book 🛍 فروشگاه فرهنگی رضوان👇 ➡️ @rezvanshop2
کودک خلّاق (بازی، کاردستی...)
📚 مجموعه ۳ جلدی مشکات آموزش قرآن آموزش ۲۰ سوره‌ی کوتاه از جز سی، آموزش مفاهیم دینی و اخلاق
👆👆 عزیزانی که دنبال کتاب آموزشی مفاهیم قرآن برای کودکان خردسال هستید این مجووعه عالیه👏👏 کافیه نمونه صفحات هر جلد را که در همین بنر معرفی کردیم ملاحظه کنید تا به کیفیت عالی محتوای این کتاب پی ببرید.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
مورچه و ملخ روزی روزگاری یک مورچه و یک ملخ در یک علفزار زندگی می‌کردن. مورچه تمام روز سخت کار می کرد و دونه‌های گندم رو از مزرعه کشاورز که از خونه‌اش خیلی فاصله داشت، جمع می کرد. اون هر روز صبح، به محض اینکه زمین به اندازه کافی نرم می‌شد، با عجله می‌رفت و دونه‌های گندم رو روی سرش میذاشت و با تلاش خیلی زیاد اونا رو به خونه‌اش می‌برد. دونه‌های گندم رو با احتیاط در انبارش می‌گذاشت و دوباره با عجله به مزرعه برمی‌گشت تا یه دونه‌ی گندم دیگه برداره. تموم روز بدون توقف و استراحت کار می‌کرد، از مزرعه به این طرف و اون طرف می‌دوید، دونه‌های گندم رو جمع می‌کرد و با دقت توی انبارش ذخیره می‌کرد.
ملخ به اون نگاه می کرد و می خندید و می‌گفت: چرا اینقدر زحمت می کشی، مورچه عزیز؟ بیا، یکم استراحت کن، به صدای آواز خوندن من گوش کن. الان تابستونه و روزها بلند و آفتابی هستن. چرا آفتاب به این قشنگی رو هدر میدی و کار میکنی؟
مورچه حرفای ملخ رو نادیده میگرفت و سرش رو پایین مینداخت و دوباره به کارش ادامه میداد. این باعث میشد که ملخ بیشتر اون رو مسخره کنه. اون داد میزدد: چه مورچه کوچولوی نادونی هستی! بیا، بیا و با من بازی کن! کار رو فراموش کن! از تابستون لذت ببر! کمی زندگی کن! و بعد از اون سوی چمنزار می‌پرید و با شادی آواز می‌خوند و بازی میکرد.
تابستون رفت و پاییز اومد و بعد در یک چشم به هم زدن زمستون از راه رسید. خورشید به سختی دیده می شد و روزها کوتاه و خاکستری و شب‌ها طولانی و تاریک بود. هوا سرد شد و برف شروع به باریدن کرد. ملخ دیگه حوصله آواز خوندن نداشت. سردش شده بود و گرسنه بود. اون نه جایی برای پناه گرفتن داشت و نه چیزی برای خوردن. علفزار و مزرعه کشاورز پوشیده از برف بود و هیچ غذایی برای خوردن وجود نداشت. اون با ناله گفت: اوه چیکار کنم؟ کجا برم؟ ناگهان به یاد مورچه افتاد. ملخ با خوشحالی گفت: خودشه! من میرم پیش مورچه! اون غذا و سرپناه داره و به من کمک می‌کنه! پس به خونه مورچه رفت و در خانه مورچه رو زد و با خوشحالی گفت: سلام مورچه! من اومدم که کنار شومینه تو بشینم و برات آواز بخونم تا تو برام غذا بیاری! مورچه به ملخ نگاه کرد و گفت: تموم تابستون من داشتم کار میکردم و تا داشتی منو مسخره میکردی و بهم میخندیدی. اون موقع باید به زمستون فکر می‌کردی! جای دیگه‌ای برای آواز خوندن پیدا کن، ملخ! توی خونه‌ی من هیچ غذایی برای تو پیدا نمیشه! و بعد در روی ملخ بست! 🆔 @koodakemaa 〰〰〰〰〰〰〰
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
20.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎊🎈🎊🎈🎊🎈🎊🎈🎊🎈🎊 ❤️ (س) ❤️ 👏👏 🎥 مولودی زیبا محمدحسین طاهری @stiker2