#نکات_کاربردی_تربیتی
💢 كودكی كه نادیده گرفته میشه، بعداز مدتی كشف ميكنه كه اگه دیگران را آزار بده، اونوقت مورد توجه قرار ميگيره
💢علت بسیاری از رفتارهای منفی بچه ها، بی توجهی والدین به رفتارهای مثبت اونهاست!
#مجله_کودک_من👇
https://eitaa.com/koodakman
ما شیشه عطریم بگویید به سنگ
ما رود مدامیم بگویید به تیغ
میلاد عرفان پور
#غزه 🇯🇴
#طوفان_الاقصی 🇯🇴
#مجله_کودک_من👇
https://eitaa.com/koodakman
#شعر
بچه ها امروز من
کردهام یک کار سخت
چیدهام با دست خود
یک گلابی از درخت
اولش دیدم که او
واقعاً بد جایی است
قد من کوتاه و او
شاخه بالایی است
هرچه گفتم آن درخت
شاخهاش را خم نکرد
یک تکان از جا نخورد
زحمتم را کم نکرد
تا پدر از دور دید
آمد و پیشم نشست
او مرا مثل لودر
برد بالا با دو دست
آن گلابی چیده شد
با همین فناوری
خوردم و گفتم پدر
بهترین بالابری
✨ناصر کشاورز✨
#مجله_کودک_من👇
https://eitaa.com/koodakman
#کاردستی
یه سیب زمینی نیم پخت رو بدید دست بچه ها و ازشون بخوایید یه جوجه تیغی بهتون تحویل بدن 👌👌
#مجله_کودک_من👇
https://eitaa.com/koodakman
#نکات_کاربردی_تربیتی
کارهای نه چندان بد بچه ها را نبینید. این قدر اصرار نکنید که اشتباه بچه ها را ببینید. اجازه بدید که اشتباه کنند. مگر خود ما اشتباه نمی کنیم؟
ولی شما به بچه هایتان اجازه ی اشتباه بدهید، حتی بارها . کودک سهل انگاری می کند کمی تأمل کنیم ، سریع نیش نزنیم. ما دائماً نگران این هستیم.
مشکل از این جا شروع می شود که ما میخواهیم یک موجود بی عیب و نقص تربیت کنیم مگر ما عیب و نقص نداریم ؟
#مجله_کودک_من👇
https://eitaa.com/joinchat/1041956889C1850b9f34a
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#کلیپ طنز
باز هم بچه رو با پدرش تنها گذاشتید !!😂😂
#مجله_کودک_من👇
https://eitaa.com/joinchat/1041956889C1850b9f34a
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨میلاد بانوی صبر مبارک باد ✨
#مجله_کودک_من👇
https://eitaa.com/joinchat/1041956889C1850b9f34a
ایده های قشنگ برای طراحی #کلاژ حیوانات با برگ های پاییزی
🍁🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂
#مجله_کودک_من👇
https://eitaa.com/koodakman
#قصه_متن
قصهی مهتاب و ستاره
مهتاب کوچولو دخترکوچولوی نازیه که در یک خانه ی کوچک با مامان وباباش زندگی میکند. او آسمان را خیلی دوست دارد.شبها قبل ازخواب به ستاره های آسمان نگاه می کند و با آنها حرف می زند. اودختر خیلی مرتب و منظمی است و کارهایش را خوب انجام می دهد.مامان و باباش خیلی دوستش دارند و از او راضی هستند .
🌙⭐️🌙⭐️🌙⭐️🌙⭐️🌙⭐️
شبها که مهتاب کوچولو به رختخوابش می رود تا بخوابد، همین که چشمهایش را می بندد، فرشته ی مهربان از پنجره وارد اتاقش می شود وکارهای خوب مهتاب را می شمارد و به تعداد کارهای خوبی که مهتاب در آن روز انجام داده ،برایش از آسمان ستاره می چیند و می گذارد روی سقف اتاق.سقف اتاق مهتاب به خاطر کارهای خوبش، پر از ستاره های کوچولوشده است. اگر روزی اشتباه کند وحواسش هم نباشد، فوری معذرت خواهی میکند.
یک روز که مهتاب رفته بود کودکستان ،دوستش ستاره،خیلی دیر آمد.مهتاب ازاو پرسید:«ستاره چرا دیر اومدی؟ »ستاره گفت:« آخه مامانم مریض بود نتونست منو به موقع بیاره .» مهتاب متوجه شد که لباس ستاره اتو ندارد و موهایش هم به هم ریخته است.مهتاب نگاهی به سرتاپای ستاره انداخت و به او گفت:«ستاره خیلی خنده دار شدی لباسات ، موهات… وای چقدر امروز خنده دار شدی!» بعد هم به ستاره خندید.
💫✨💫✨💫✨💫✨💫✨
ستاره خیلی ناراحت شد اما به روی خودش نیاورد و چیزی نگفت.آن روزوقتی مهتاب به خانه رفت ،ناهارش را خورد و در کارها به مامان کمک کرد، تمام کارهایش را هم خوب انجام داد تا شب .آن شب موقع خواب چشمهایش را که بست، منتظر فرشته ماند اما هرچه صبر کرد فرشته نیامد.دوباره چشمهایش را بست اما فرشته مهربان نیامد که نیامد. مهتاب با خودش فکر کرد؛ گفت خوب من امروز صبح که از خواب بیدار شدم رفتم دست وصورتم رو شستم ،به مامان و بابا سلام کردم. صبحانه رو کامل خوردم،مامان لباس تنم کرد.وسایلمو برداشتم رفتم کودکستان،برگشتم خونه تلویزیون دیدم، تمرینهامو انجام دادم خوراکی خوردم با دوستم بازی کردم بعد از شام هم که مسواک زدم… او هرچه فکرکرد، نفهمید چه کار کرده که فرشته مهربان به سراغش نیامده.
مهتاب آنقدر با خودش فکر کرد که خوابش برد.صبح که از خواب بیدار شد دید هیج ستاره ای روی سقف اتاقش نیست. خیلی ناراحت شد.می خواست گریه کند که مامانش آمد و گفت: مهتاب جان سلام چرا نمیای دست وصورتت رو بشوری؟ مهتاب چیزی نگفت.سلام کرد و رفت کارهایش را انجام داد و با مامان رفتند کودکستان .ستاره هم آمده بود .
مهتاب تا ستاره را دید گفت: ستاره مامانت خوب شده دیگه؟ ستاره گفت:«آره ببین امروز مرتب شدم لباسم موهام …. دیروز آخه مامانم مریض بود،نتونست منو آماده کنه،منم یه خرده نامرتب اومدم.» مهتاب یک دفعه چیزی یادش آمد؛ به ستاره گفت: تو دیروز ناراحت شدی؟ستاره گفت:« آره ناراحت شدم .»مهتاب همان جا از ستاره معذرت خواهی کرد و صورت اورا بوسید و فهمید که به خاطر چی فرشته مهربان نیامده بود.چون از این که مهتاب،دوستش را مسخره کرده بود؛ناراحت شده بود.
🌙⭐️🌙⭐️🌙⭐️🌙⭐️🌙⭐️
ساعتها گذشت و شب از راه رسید. مهتاب بی صبرانه منتظر وقت خواب بود. وقتی خوابید و چشمهایش را بست،فرشته مهربان آمد و سقف اتاق را پر از ستاره های نورانی کرد
#مجله_کودک_من👇
https://eitaa.com/koodakman