eitaa logo
کودک یار مهدوی مُحکمات
2.2هزار دنبال‌کننده
1.5هزار عکس
414 ویدیو
5 فایل
🔹آشنا کردن کودکان با مفهوم مهدویت، و هرگونه پشتیبانی محتوایی تربیتی مهدوی این کانال زیر مجموعه موسسه مهدوی محکمات فعالیت می کند. 🌐پایگاه اینترنتی: www.mohkamatmahd.ir ☎دفتر مرکزی: +98 21 2842 6318 روابط عمومی: @admin313_canal
مشاهده در ایتا
دانلود
کودک یار مهدوی مُحکمات
📖#رمان_مهدوی 👱‍♂#محمد_مهدی 📌#قسمت_سیزدهم 💠هادی به رئیس بانک گفت: همین الان پیامک اومد که... رئیس پ
📖 👱‍♂ 📌 🔰وقتی وارد خونه شد، همسرش بعد سلام و احوال پرسی فورا سوال کرد چی شد هادی جان؟ ثبت نام کردی برای وام؟ 💠هادی: آره، اسم نوشتم، قراره تا آخر هفته هم پولش جور بشه و بره حساب یه نفر دیگه 🔰نرگس خانم از تعجب چشم هاش گرد شده بود و گفت یعنی چی؟ حساب یه نفر دیگه چیه؟حساب کدوم نفر؟ 💠هادی خندید و گفت: ای بابا، خانم جان شما که در بند مال دنیا نبودی، مگه ما ندار هستیم؟ خداروشکر استخدام هستم و درآمد خودمون رو هم داریم، این وام نشد یه وام دیگه، خدا بزرگه، تو کار دیگران رو راه بنداز خدا خودش جبران میکنه به قول معروف: تو نیکی می کن و در دجله انداز / که ایزد در بیابانت دهد باز 🔰نرگس خانم: نه، منظورم مال دنیا و این حرفها نیست، خب وام رو به کی دادی و به چه نیتی؟ اون هم تو این شرایط که برای بچه مون باید وسیله می گرفتیم و... 💠هادی: اتفاقا منم دادم به کسی که میخواد برای بچه خودش وسیله بگیره، اما بچه اون با بچه ما فرق داره، بچه اون کسی رو جز پدرش نداره و این پدر باید جهزیه دخترش رو تامین کنه اما بچه ما، دو تا پدربزرگ و دوتا مادربزرگ داره، اونها قطعا برای خرید وسایل نوه خودشون دست بکار میشن...نترس...دادم به یه پدر شهیدی که دنبال وام بود برای جهزیه دخترش...مطمئن باش خدا جبران میکنه 👈اون شب نشنیدی که حاج آقا عسکری روایتی رو می خوند که امام معصوم فرمودند: شیعیان ما را هنگام مراقبت از نماز اول وقت و کمک به برادران دینی خود، آزمایش کنید. حالا منم به یه برادر دینی کمک کردم، مگه بعد شنیدن اون حدیث امام صادق(علیه السّلام) قول ندادیم هردومون، که اول خودمون خادم مولا بشیم و بعدش رو با تربیت مهدوی بزرگ کنیم؟ خب خادم و سرباز امام زمان بودن که فقط به دعای عهد و ندبه خوندن نیست، دست دیگران رو هم باید گرفت، تو اجتماع هم باید به داد مردم رسید 🔰نرگس خانم که اولش کمی ناراحت بود، با حرفهای هادی آروم شد، خودش زن بود و عروسی کرده بود و می دونست تهیه جهزیه یک دختر، چقدر مهم تر از سیسمونی نوزاد هست یه لبخند مهربانانه به آقا هادی زد و گفت پاشو دست و صورتت رو بشور و بیا نهار بخوریم قهرمان من!!! انشالله این عملت هم قبول باشه که صد در صد هست 💠اون شب تو مسجد، پدر شهید اومد پیش آقا هادی، تا خواست حرفی بزنه هادی اشاره کرد یواش پدرجان، یواش...کسی نباید متوجه این موضوع بشه، اینجوری همه میان بانک و از من انتظار وام دارن، منم دستم بسته هست و نمی تونم برای همه وام جور کنم دوست هم ندارم کسی بدونه برای شما کاری کردم، انشالله تا آخر هفته وام شما جور میشه، فقط تو نمازها و دعاهات به پسر شهیدت بگو برای ما هم دعا کنه... ✍️احسان عبادی ✨کودکیار مهدوی محکمات:👇 🆔@koodakyaremahdavi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کودک یار مهدوی مُحکمات
#معرفی_اسامی‌والقاب_حضرت_مهدی 1⃣اولین نام: #مهدی بچه های نازنین یکی از اسامی امام زمان عزیز ما #مه
2⃣دومین نام: سلام بچه ها☺️🌻 چطوره احوالتون⁉️ بچه ها یکی از نام های امام زمان ما، احمد هست💚 احمد یعنی کسی که مورد ستایش خدای مهربونه😍یعنی خدا خیلی خیلی ایشون و اخلاق و رفتارشون رو دوست داره.👌 سلام حضرت احمد🌸 هم نــام پیغمبــــری💚 مثل رســــول خــدا⭐️ از همـه عالم سَـــری🌎 اخلاق خوب شماست☺️ مثـــل نبـــــی خـــدا🌷 خدای مهــربان هــم✨ ستوده است شما را♥️ منبع: آفتابگردون 💜کودکیارمهدوی محکمات(تخصصی ترین کانال مهدی باوری درکودکان) 🆔https://eitaa.com/joinchat/1945305120C076ae4f3ce
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🌸سلامِ من به بچه های شیعه 🍃که دنبالِ حقیقتن همیشه 🌸می خوام بِگم یه قِصّه من بَراتون 🍃عوضْ بِشه یِکم حال و هواتون 🌸یه شهری بود به اسمِ شهرِ نَجْران 🍃مسیحی بودن همه، نَه مسلمان 🌸یه روز پیامبرِ خدا مُحَمَّد 🍃یه نامه داد بَراشون از محبت 🌸دعوت بِشَن به دینِ خوبِ اسلام 🍃به دینِ مهر و دینِ عشق و اِکرام 🌸ولی قبول نکردن و با اصرار 🍃اسلام و دینِ ما رو کردن انکار 🌸خدا بِگفت به حضرتِ محمد 🍃مُباهِلِه بِکُن با اون جماعت 🌸یعنی که مردمانِ شهرِ نجران 🍃بیان و با پیامبر و عزیزان 🌸دُعا کُنن خدا عذاب کُنه اون 🍃کسی رو که نبوده حق باهاشون 🌸روزِ مُباهِلِه رسید و نجران 🍃دیدن پیامبر اومده چه خندان 🌸دستِ امام حسن رو تویِ دستاش 🍃امام حسین رو هم آورده همراش 🌸حضرتِ زهرا و علی رو هم با 🍃خودش آورده بود به همراه 🌸مسیحی ها وقتی دیدن که احمد 🍃رسیدْ با خانواده اش به مقصد 🌸 ترسیدن و گفتن با هم که حتما 🍃حق با پیامبرِ خداست و قطعا 🌸باید به هر چه او بِگُفت کُنیم گوش 🍃این روز رو هرگز نکنیم فراموش 🍇کودکیار مهدوی محکمات (تخصصی ترین کانال مهدی باوری درکودکان):👇 🆔 https://eitaa.com/joinchat/1945305120C076ae4f3ce
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📺انیمیشن آشنایی کودکان با عید مباهله ✨کودکیار مهدوی محکمات:👇 🆔@koodakyaremahdavi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📖قصه سوره انسان ✨امام حسن و امام حسین علیهم السلام در کودکی بیمار🤒 شدند، ✨پیامبر صلی الله و علیه و آله و سلم به عیادت آنها رفت و به امام علی علیه السلام فرمود: علی جان برای آنها نذری کن📿 تا خدا به آنها سلامتی بده. امام علی و حضرت فاطمه برای سلامتی آنها نذر کردند که سه روز روزه بگیرند☺️ بیماری بچه ها خوب شد...روز اول هنگام افطار، فقیری پشت در آمد و کمک خواست، امام علی و همه اهل خانه غذایشان🍞 را به فقیر بخشیدند. روز دوم هنگام افطار یتیم و روز سوم اسیری پشت در آمدند و هربار امام علی و حضرت فاطمه و فرزندانشان با اینکه گرسنه بودند غذایشان🍎🥖 را به آنها بخشیدند و خودشان فقط با آب💦 افطار کردند. 👌بچه ها جون امروز یعنی روز ۲۵ ماه ذی الحجه ⭐️خدای مهربان سوره انسان را نازل کرد و فرشته خوب خدا در این روز این سوره را که در مورد فداکاری اهل بیت بود برای پیامبر خواند و فرشته ها به دستور خدای مهربان برای اهل بیتِ پیامبر غذای آسمانی آوردند.😍 🌻آیات ۸ و ۹ سوره انسان🌻 {وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَىٰ حُبِّهِ مِسْكِينًا وَيَتِيمًا وَأَسِيرًا*إِنَّمَا نُطْعِمُكُمْ لِوَجْهِ اللَّهِ لَا نُرِيدُ مِنْكُمْ جَزَآءً وَلَا شُكُورًا} ✨وغذا را در عین دوست داشتنش به مسکین و یتیم و اسیر انفاق می کنند. و می گویند ما شما را فقط برای خشنودی خدا اطعام می کنیم و انتظار هیچ پاداش و سپاسی از شما نداریم✨ 🌸کودکیار مهدوی محکمات:👇 🆔@koodakyaremahdavi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کودک یار مهدوی مُحکمات
#داستان #چهارشنبه_های_امام_رضایی 📖آقای خورشید مهربان #قسمت_اول اسم من فاطمه است، اسم شهرمان هم مَ
📖آقای خورشید مهربان چند روز پیش که خواهرم👼 تازه به دنیا آمده بود، خیلی گرسنه بودیم آخر ابرها☁️ با شهر ما قهر کرده بودند و دیگر برایمان باران💧 نمی آوردند. سبزه ها و گلها 🥀یکی یکی می مردند و خشکسالی همه جا را گرفته بود. خواهرم توی گهواره گریه😢 می کرد. برادر بزرگترم رفته بود برایمان غذا🍎پیدا کند. بابا هم تازه از سرِ زمین برگشته بود و با هیچ کس حرف نمیرد. دلم خالی خالی بود. عروسکم را بغل کرده بودم و به شکمم فشار میدادم. اسم عروسکم حليمه است. حليمه میگفت: تحمل کن فاطمه جان بابا الان برایت غذا می آورد اما حليمه الکی میگفت، بابا فقط سر سجاده نشسته بود و گریه می کرد😞 تا حالا گریه اش را ندیده بودم صورتش خیس خیس بود. توی دلم اسمش را گذاشتم بابااشکی😢 مامان با دستمال، صورتِ بابااشکی را پاک کرد. مامان هم داشت گریه می کرد. توی دلم صدایش زدم مامان اشکی. مامان اشکی آرام به بابا اشکی گفت: بچه ها خیلی گرسنه اند. یک روز است که غذا نخورده اند، می ترسم مریض بشوند. خودم هم ديگر شير ندارم که به این بچه بدهم.😔 بابااشکی سرش را پایین انداخت و گفت: چند ماه است باران🌧 نیامده، زمین ها خشک خشک شده! گندم ها🌾 سبز نمی شوند و حتی یک مشت گندم هم نداریم تا نان بپزیم. خدا کند قحطی تمام شود! خدا کند باران بیاید!🤲 💜کودکیارمهدوی محکمات 🆔@koodakyaremahdavi
کودک یار مهدوی مُحکمات
#انیمیشن_نیکو_و_نیکان 🌸قسمت دوم: نیکان عجله داره 👌نیکو و نیکان خواهر و برادر هستند. آنها یک خواهر
30.79M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🌸قسمت سوم: خشم گنده نیکو😡 👌نیکو و نیکان خواهر و برادر هستند. آن‌ها یک خواهر کوچک هم دارند که اسمش نیکی است. یک روز وقتی نیکو سر کلاس نشسته بود، دوستش گُلی از راه رسید. گُلی می‌خواست کیفش را روی میز بگذارد که بند کیفش محکم خورد توی صورت نیکو. لپ‌های نیکو از عصبانیت قرمز شد و یک خشم گنده توی دلش مثل بادکنک باد شد؛ همان موقع بود که... 🌱برگرفته از کتاب یکصد و پنجاه درس زندگی حضرت آیت الله مکارم شیرازی مدظله العالی 🔸کودکیار مهدوی محکمات:👇 🆔@koodakyaremahdavi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
نام زیبای حسین❤️ بوی اسفند وگلاب توی شهر می‌پیچد همه‌جا رنگ عزا🏴 به خودش می‌گیرد در خیابان‌ها باز دسته‌دسته هیئت سفره‌های نذری🥘 چای و کیک و شربت روی لب‌های همه ذکر و تسبیح و دعاست🤲 نام زیبای حسین وسط پرچم‌هاست ✨آزاده عبدلی 👌بچه ها جون فرارسیدن ماه محرم، ایام عزاداری شهادت امام حسین علیه السلام و یاران وفادارشون🥀 بر امام زمانمون و همه شما تسلیت باد😭 ▪️کودکیار مهدوی محکمات (تخصصی ترین کانال مهدی باوری درکودکان):👇 🆔 https://eitaa.com/joinchat/1945305120C076ae4f3ce
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📺یارکوچک علیه السلام 🍃این قسمت: هر خانه یک پرچم🏴 ☑️کودکیار مهدوی محکمات(تخصصی ترین کانال مهدی باوری درکودکان):👇 🆔 https://eitaa.com/joinchat/1945305120C076ae4f3ce
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
📌قسمت اول زمانی که که دوازده هزار نامه✉️ از طرف کوفیان به دست امام حسین رسید، ایشون تصمیم گرفت به نامه‌های اون‌ها پاسخ بده. به خاطر همین، نماینده‌ای از طرف خودش برای بررسی اوضاع به کوفه فرستاد. مسلم‌بن‌عقیل، عموزاده و شوهرخواهر خودش کسی بودکه به عنوان نماینده به کوفه فرستاده شد. اون موقع حاکم یزید بود! یزید به همه گفته بود باید باهاش بیعت کنن و دست دوستی بدن🤝 توی شهر کوفه آدم‌هایی زندگی می‌کردن که اصلا دوست نداشتن هر چی یزید👿 می‌گه گوش کنن؛ آخه یزید اصلا انسان درست و خوبی نبود. اونا دوست داشتن با امام حسین بیعت کنن🤝 چون می‌دونستن ایشون انسان پاک و شریفه😇 پس، آدمای شهر کوفه دور هم جمع شدن و تصمیم گرفتن برای امام حسین نامه✉️ بنویسن و ازش بخوان که بیان و با ایشون بیعت کنن.🤝 این خبر به گوش بزرگان شهر رسید و اون‌ها هم اومدن و نامه✉️ رو امضا کردن. این‌طور شد که مردم کوفه نامه نوشتن✉️ و برای امام حسین فرستادن تا ایشون بیاد و اونا رو از دست یزید نجات بده و خودش حاکم بشه.😊 وقتی اون همه نامه✉️ به دست امام حسین رسید، امام تصمیم گرفتند اول کسی رو برای بررسی اوضاع بفرستن. امام حسین هم برای این کار، نیاز به یک فرد مطمئن و هم شجاع داشت، و اون کسی نبود جز مسلم‌بن‌عقیل!😌 مسلم جوونی قوی، شجاع، مؤمن و البته پسرعموی امام حسین بود.💚 امام حسین برای مردم کوفه نامه✉️ نوشت و توی اون نامه گفته بود: من برادر، پسرعمو و مطمئن‌ترین فرد خانواده‌ام رو، به سوی شما می‌فرستم. او برای من خواهد نوشت که نظر شما چیه. اگر می‌خواین با من دوستی کنین، با مسلم بیعت کنین🤝 نامه✉️ رو به دست مسلم سپرد و او را روانه کوفه کرد. خلاصه…چند روز و چند شب مسلم توی راه بود تا اینکه به کوفه رسید. تو کوفه مسلم همون کاری رو کرد که امام حسین گفته بود. رفت به خونه‌ی یکی از آدم‌های مهمِ کوفه که با خانواده پیامبر دوست بود😊 مردم به اون خونه می‌اومدن تا مسلم رو ببینن و نامه‌ی✉️ امام حسین رو بشنون. مسلم براشون نامه رو می‌خوند و می‌گفت که اگر امام حسین بیاد، چه کار می‌کنه. مردم هم گوش می‌دادن و خیلی‌هاشون با مسلم دست می‌دادن 🤝و می‌گفتن ما می‌خوایم امام حسین، حاکم و راهنمای ما باشه. هر روز تعداد بیعت‌کنندگان بیشتر و بیشتر می‌شد، تا حدی که تعدادشون به چند هزار نفر رسیده بود😇 مسلم هم که دید این همه آدم با امام حسین بیعت کردند، نامه‌ای نوشت✉️ که حقیقت داره که کوفیان دلشون با ایشونه و آماده حمایت و بیعت از ایشون هستند.😊 ☑️کودکیار مهدوی محکمات:👇 🆔@koodakyaremahdavi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎞نماهنگ بسیار زیبا ویژه محرم نِعمَ الاَمیر 🏴هدیه به ساحت مقدس حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام و شهدای کربلا 🌀کاری از: گروه تواشیح بین المللی تسنیم ☑️کودکیار مهدوی محکمات:👇 🆔@koodakyaremahdavi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
▪️شعر کودکانه زبان حال حضرت رقیه اتل متل خرابه! اینجا یه بچه خوابه! هم بدنش کبوده!😔 هم جگرش کبابه...! اتل متل اسیری! سیلی و سربه زیری! کی تا حالا شنیده؟! سه سالگی و پیری...؟!😳 اتل متل سه ساله! این همه آه و ناله!😫 این دختر از ضعیفی! هنوز یه پا نهاله...! اتل متل بیابون! کویر و دشت و هامون!🥀 بس که پیاده رفتیم! تاول زده پاهامون...! اتل متل بهونه! بابا چه مهربونه!❤️ وقتی دلم می گیره! برام قرآن می خونه...!📖 اتل متل گل یاس! مهر و وفا و احساس!🌸 دلم گرفته امشب! به یاد عمو عباس...! اتل متل یتیمی! خدا، چقدر کریمی! دادی بهم تو غربت! یه عمه‌ی صمیمی...!☺️ اتل متل شب و تب! سینه ز غم لبالب! دلم می سوزه خیلی!😢 به حال عمه زینب...! اتل متل چه خوب شد! بالاخره غروب شد!🌕 قسمت عمه امروز! توهین و سنگ و چوب شد...! اتل متل سه روزه! عمه گرفته روزه! عمه چقدر غریبه؟!😞 خیلی دلم می سوزه...! اتل متل خبردار! تو چنگ دشمن انگار!👹 مثل یه شیر زخمی! عمه شده گرفتار...! اتل متل خدایا! تو این همه بلایا!🔥 عمه مظلومه ام! چیا کشید خدایا! چهل شبه می پرسم تو واقعاً کجایی؟ مادر به من نمی گه😐 خودت بگو بابایی مادر می گه همیشه تو رفته‌ ای در سفر اگر سفر رفته‌ ای ولی چرا بی خبر؟ خودت می گفتی به من عزیز من، دخترم☺️ تنها نمی رم سفر تو را با خود، می برم فکر می کنم نرفتی نهایی در این سفر گمون کنم پیش توست داداش علی اصغر💜 پدر دیشب دیدمت میون صد ستاره✨ با ذوالجناح اومدی تو کربلا دوباره گفتی با اسبت، منو🐎 پیش خودت می بری یه پیراهن، روسری برای من می خری روسری ام را بابا از رو سرم کشیدند نامحرمای شامی👿 موی سرم را دیدند حرفای دیگه‌ ای هست نمی گم امّا امشب🌙 چون نمی خوام بشنوه اونا رو عمّه زینب یه بار دیگه بابا به دیدن من بیا تاریکه این خرابه با شمع روشن بیا🕯 ☑️کودکیار مهدوی محکمات:👇 🆔@koodakyaremahdav
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🦋داستان بخشش امام حسین علیه السلام و پشیمانی جناب حُر کاروانِ امام حسین علیه السلام در حرکت بود. یزید که مردِ بدجنسی👺بود، یکی از فرماندهای شجاعش به نام *حر* رو فرستاد تا جلوی امام حسین علیه السلام رو بگیره😬 ولی امامِ مهربون ما به جای جنگ و دعوا به خودشون و اسب هاشون آب داد☺️ روز عاشورا رسید. امام حسین علیه السلام فریاد زد: آیا کسی هست که مرا یاری کند؟ اشک از چشمان حر جاری شد😢 چون حر خانواده ی امام حسین رو میشناخت. میدونست مادرش✨حضرت زهرا سلام الله علیهاست و پدرش💫حضرت علی علیه السلام به خودش گفت: یعنی با خانواده ی پیامبر بجنگم ؟ من باید اون چیزی که موردِ رضایِ خدا هست رو انتخاب کنم و از یزیدِ بدجنس فاصله بگیرم. نه نمیشه دیگه تو سپاهش بمونم👌 از سپاه یزید جدا شدو پیش امام حسین علیه السلام رفت و عذر خواهی کرد. گفت که میخواد با امام حسین باشه. کمی بعد وارد میدان جنگ شد. با سپاه یزید جنگید⚔یزیدیان تیر بارونش کردند.‌ اون شهید شد 😭 در آخرین لحظات امام حسین علیه السلام حُر رو تو بغلش گرفت و گفت: تو آزاده‌ای. همانطور که مادرت تو را آزاده نامید🤗 👌بچه هایِ مهربون ما اگر کارِ اشتباهی کردیم و متوجه شدیم خدا و امام زمان اون کار و دوست ندارن❌ باید با تمامِ شجاعت اون کار و ترک کنیم و از هیچ کس نترسیم. مطمئن باشین هر چقدرم اون کار بد باشه وقتی امام زمان علیه السلام ببینن که ما واقعا پشیمونیم و میخوایم اون کار و ترک کنیم با کمال مهربونی و آغوش باز مارو قبول میکنن و میبخشن☺️ ☑️کودکیار مهدوی محکمات:👇 🆔@koodakyaremahdavi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
کودک یار مهدوی مُحکمات
#محرم_مهدوی #داستان_زندگی_مسلم_ابن_عقیل 📌قسمت اول زمانی که که دوازده هزار نامه✉️ از طرف کوفیان به
📌قسمت دوم همه چیز داشت خوب پیش می‌رفت، ولی یزید حاکم کوفه 👑 حاضر نبود به جای خودش امام حسین بیاد و حاکم بشه😏 برای همین ابن‌زیاد رو فرستاد بره کوفه. ابن‌زیاد👿 از طرف یزید مأمور شد که بره کوفه و نذاره امام حسین پاش به کوفه برسه.😔 ابن‌زیاد و پدرش کسانی بودن که هرجا شورش می‌شد و مردم اعتراضی داشتن، ماموران رو می‌فرستادن تا معترضین رو ساکت‌شون کنه🤫 برای همین بود که خیلی‌ها حتی از اسمش هم می‌ترسیدن🤭 ابن‌زیاد به کوفه رسید و اولین کاری که می‌خواست بکنه این بود که مسلم رو پیدا کنه و سرش رو از بدنش جدا کنه.😨 مسلم که می‌دونست دیگه اون خونه امن نیست و همین الانه که ماموران ابن‌زیاد بیان سراغش😣 سریع از اون خونه بیرون رفت و توی خونه‌ی یه نفر دیگه از دوستانِ امام حسین علیه السلام پنهان شد. اسم اون دوستِ امام حسین "هانی" بود؛ پیرمرد مهربونی که عاشق پیامبر و خانواده‌ش بود.😍 ابن‌زیاد👿 هر چی دنبال مسلم گشت، پیداش نکرد، ولی دست رو دست نذاشت و مامورهاشو فرستاد توی شهر تا یکی‌یکی بزرگان شهر رو پیدا کنن و بهشون بگن اگر با مسلم بیعت کنن🤝 و بخوان با امام حسین علیه السلام دوست بشن و به یزید😈 اعتراض کنن، هم اونا رو می‌کشه، هم خانواده‌هاشونو!😦 با این تهدیدها، بزرگان کوفه حسابی ترسیدن و این طوری بود که مردم کوفه موندن وسط یه دوراهی. از یه طرف به مسلم قولِ بیعت داده بودن🤝 و از طرف دیگه از ابن‌زیاد 👿می‌ترسیدند.😦 ابن‌زیاد شروع کرد به تهدید و ترسوندن مردم. 😲به اون‌ها گفت یزید یه سپاه بزرگ فرستاده و به زودی می‌رسه به شهر شما و هرکدوم‌تون رو که طرفدار امام حسین💚 باشین رو می‌کشه.😬 ابن‌زیاد حتی هانی رو هم دستگیر کرد و برد.😦 مسلم وقتی دید اوضاع کوفه بهم ریخته و احتمال هم می‌داد که الان حتما امام حسین نامه✉️ را دیده و همراه زن و بچه و یارانش به سمت کوفه می‌آد😔 تصمیم گرفت همراه مردم کوفه، قیام کنه✊ و ابن‌زیاد👿 رو فراری بده. مسلم به مردم خبر داد که توی مسجد🕌 جمع بشن، تا از اون‌جا برن کاخ ابن‌زیاد 😈و از شهر بندازنش بیرون😊 چهار هزار نفر اومدن به سمت مسجد🕌 و اون‌جا جمع شدن. مسلم براشون حرف زد و گفت حالا که شما برای امام حسین نامه✉️ نوشتین که بیاد، بیاین کمک کنین از شر این ابن‌زیاد ملعون👿 راحت شیم تا وقتی امام می‌یاد، مشکلی نداشته باشه😊 مسلم، رو به قبله ایستاد و شروع کرد به نماز خوندن. اون چهار هزار نفر هم پشت سرش ایستادن که نماز بخون، اما… . ☑️کودکیار مهدوی محکمات:👇 🆔@koodakyaremahdavi
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📻 | قسمت اول 🔸همه مادربزرگ‌های دنیا توی جیب‌هاشون کنار نخودچی کشمش‌ یه عالمه داستان و قصه دارن که هر بار وقتی اون‌ها رو برامون تعریف می‌کنن می‌تونن ساعت‌ها به فکر فرو ببرنمون یا شگفت‌زده‌مون کنن. 🍃عزیز جونِ قصه ما، یه دونه از همین مادربزرگ‌هاست کسی که قراره هر شب از پَرِ شالش برامون قصه بگه. قصه‌های واقعی از ماجراها و روزهایی که نبودیم و آدمهایی که هیچ وقت از نزدیک ندیدیمشون. نویسنده: حامد عسکری ☑️کودکیار مهدوی محکمات:👇 🆔@koodakyaremahdavi