🌿🌿🌿
✨رو به ششگوشهترین قبلهی عالم، هر روز . . .
✨بردن نام حسینابنعلی میچسبد؛
💠السلامعلیالحسین
💠وعلیعلیابنالحسین
💠وعلیاولادالحسین
💠وعلیاصحابالحسین
#روز_و_روزگارتون_حسینی ♥️
╭━━⊰⚜⚜⊱━━╮
دست ادب بر روی سینه می گذاریم
🏴السَّلامُ عَلَيْكَ فِي آناءِ لَيْلِكَ وَأَطْرافِ نَهارِكَ
سلام بر تو در تمام ساعات شب و روز✋🏻
سلام مولاےغريبم
به همراهیتان مشکی میپوشم
به همدردیتان اشک میریزم و عاشورا ميخوانم
به رسم وفا و بندگی
فقط سلامتي و ظهورتان را میخواهم...
و تنها
دعاي فرج شما را ميخوانم
عزاداری ام نذر ظهور شماست💚
أللَّھُـمَ عَجِّلْ لِوَلیِڪْ ألْـفَـرَج وَ فَرَجَنا بِهِ
اَݪٰلّہُـمَّعَجِّلݪِوَلیِّڪَالفَرَج
#محرم
بسم الله الرحمن الرحیم
مرثیه منثور
روز ششم
قاسم ابن الحسن(ع) پس از علی اکبر اذن میدان خواست.
و هو غلام صغير لم يبلغ الحلم
او پسرى كوچك بود كه هنوز به سن بلوغ نرسيده بود.
در نفسالمهموم آمده:
«لما نظر الحسين عليهالسّلام إليه قد برز اعتنقه و جعلا يبكيان...
«چون حسين او را نگريست كه آماده شده به ميدان رود در آغوشش كشيد و گريستند....
از حسين اجازه خواست و به او اجازه نمى داد. آن پسر پياپى دست و پاى او را بوسيد تا به او اجازه داد و به ميدان رفت و اشكش روان بود.»
قاسم به میدان رفت و رجز خواند.
إن تنكروني فأنا ابن الحسن
سبط النبي المصطفى و المؤتمن
هذا حسين كالأسير المرتهن
بين أناس لا سقوا صوب المزن
اگر مرا نمىشناسيد من فرزند حسن(ع) سبط جناب پيغمبرِ پسنديده و مؤتمن (ص) هستم
و این حسین است چون اسیر
در بند ميان گروهى كه هرگز از نزول باران ابر رحمت خدا،سيراب نباشند.
رجزی بود آغشته به نفرین
نوشتهاند قاسم جنگ نمایانی کرد و دشمنان گفتهاند:
خرج إلينا غلام كأنّ وجهه شقّة قمر و في يده السيف....
نوجوانى چون پارۀ ماه به سمت ما آمد و شمشيرى در دست و پيراهن و ردايى بر تن و كفش به پا داشت. خواست با شمشير بر دشمن حمله برد كه بند يكى از كفشهايش پاره شد. نوجوان درنگى كرد تا بند كفش خود را ببندد كه عمر بن سعد بن نفيل ازدى
گفت:
_به خدا سوگند، بر او حمله ور خواهم شد، حميد بن مسلم مى گويد: من به او گفتم: سبحان اللّه، مى خواهى چه كنى؟
افرادى كه از هر سو وى را به محاصره در آوردهاند براى كشتنش كافى هستند.
ابن نفيل در پاسخ، سخن خود را تكرار كرد، وقتى آن نوجوان سرش را برگرداند، با شمشير بر سر او نواخت و از روى اسب با صورت روى زمين افتاد و فرياد زد:
_ يا عمّاه
عمو جان! مرا درياب.
فجلّىالحسين عليه السلام كما يُجلّي الصّقر...
حسين چونان باز شكارى سر رسيد و مانند شير ژيان حمله كرد.
حمید ابن مسلم میگوید:
چون گرد فرو نشست و ديدم حسين بالاى سر قاسم است و او پا به زمين مىكشد و حسين مىگويد:
_از رحمت الهی دور باشند مردمى كه تو را كشتند و دشمن آنها روز قيامت جدّ تو است. به خدا بر عمويت ناگوار است او را بخوانى جوابت ندهد يا جوابت دهد و سودت نبخشد. به خدا در اينجا كشندگان او بسيار و ياوران او كم است.
و او را به سينه گرفت و برد و پاهايش روى زمين مىكشيد حسين سينه بر سينهاش گذاشت.
با خود گفتم: او را چه خواهد كرد؟
او را آورد كنار پسرش على بن الحسين و ديگر كشتگان خانوادهاش گذاشت.
سَیعلَمُ الّذینَ ظَلَموا أَی مَنقَلَبٍ ینقَلِبونَ
https://eitaa.com/kookchaharom1
2348897.mp3
39.85M
#مداحی
🏴روضه حضرت قاسم ابن الحسن علیه السلام شب ششم
▪️حاج مهدی رسولی
༻﷽༺
#سلام_امام_حسینم
هنـوز سوز صدائے غـریب مےآید
صداے قارے #شیبب_الخضیب مےآید
بیا ڪه زینب ڪبرے تو را صدا مےزد
#ســرِ_بریـدهے آقــا تو را صــدا مےزد
#لبیڪ_یاحسین_ع❤️
#صبحم_بہ_نام_شما🍁