eitaa logo
کمیته خادمین شهداء گرمی ، انگوت ، موران
381 دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2.9هزار ویدیو
745 فایل
┄┅═✧☫ کمیته خادمین شهداء شهرستان گرمی ، انگوت، موران ☫✧═┅┄ موسس : #علی_مرادی_کلان تاریخ تأسیس: ۱۳۹۴/۱۱/۳۰ . شناسایی و جذب ،اطلاع رسانی برنامه ها . 👤ارتباط‌با‌ ادمین : @Alimoradikalan 🕊️ 🕊خــ♥️ـادم الشـَـہـیـد🕊
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸🍃‌يکبار به گفتم: داداش، اينهمــه پول از کجا مياري؟! از آموزش و پــرورش ماهي دو هزار تومان حقوق ميگيري، ولــي چند برابرش را براي ديگران خرج ميکني! 🌸🍃نگاهي به صورتم انداخت و گفت: روزي رسان خداست. در اين برنامه ها من فقط وسيله‌ام. من از خدا خواستم هيچوقت جيبم خالي نماند. خدا هم از جایی که فکرش را نميکنم اسباب خير را برايم فراهم ميکند. 🌹 •° 🔹قرارگاه خادم الشهداء شهرستان گرمی/پاتوق جوانان انقلابی @khademine_koolebar_germi
با سلام و عرض خسته نباشید برای سالگرد تولد که در تاریخ ۲ اردیبهشت ۱۴۰۰ هست داریم کمک مالی جمع میکنیم. که اگر خدا بخواد ۳۱۳تا پک ابراهیمی درست کنیم. که شامل:👇👇👇🌺🍃 ۱_کیسه خاکی با عکس و نام شهید هادی ۲_کتاب ۱و۲سلام بر ابراهیم ۳_پیکسل سنجاقی ۴_پیکسل برچسبی ۵_یک دفترچه یاداشت ابراهیم هادی قیمت جمع شده تا الان۱۵۰۰میلیون تومان جهت اطلاعات بیشتر باشمار زیر هماهنگ کنید. ۰۹۱۰۳۴۸۶۰۸۶ آیدی ایتا: @komeil1399 پیام ما رو پخش کنید و در کار فرهنگی ما بانی خیر باشید.🙏🙏🌿🌿
فقیری به مسجد آمده بود و کفش مناسبی نداشت، ابراهیم پیش او می رود و کفشهایش را به آن مرد هدیه می دهد. خودش در گرمای ظهر تابستان، با پای برهنه از مسجد تا خانه می رود. او واقعا مرد خدا بود. ومثل الذین ینفقون أموالهم ابتغاء مرضات الله وتثبیتا من أنفسهم کمثل جنه بربوه أصابها وابل فاتت أکلها ضعفین… و (عمل)کسانی که اموال خود را برای خوشنودی خدا، و پایدار ساختن (فضایل انسانی در) روح خود، انفاق می کنند، همچون باغی است که در نقطه بلندی و بارانهای درشت به آن برسد، و میوه خود را دوچندان دهد…(بقره/۲۶۵) ❤️ 🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸✨🍃🌺🌸 ✦کمیته خادم الشهداء شهرستان گرمی/ پاتوق جوانان انقلابی ✪@khademine_koolebar_germi
؛ تنها برای نیست می تونی زنده باشی و سرباز حضرت زهرا(س) باشی... 🍃 اما یه شرط داره؛ باید فقط برای کار کنی نه ریـــــا... 🌹سالروز شهادتتون گرامی، علمدار کمیل... هادی دلها... مَرد خدا...🌹 🌐 کمیته خادم الشهداء شهرستان گرمی/پاتوق جوانان انقلابی @khademine_koolebar_germi
رفیق مثل ابراهیم هادی 1.mp3
10.33M
🎧 پادکست| رفیق یعنی یکی مثل ابراهیم هادی... 🎤کربلایی سید رضا نریمانی @koolebar_germi
🌴🌴 🌷خدایا تو را گواه می‌گیرم که در طول این مدت از شروع انقلاب تاکنون هر چه کردم برای رضای تو بوده و سعی داشتم همیشه خود را مورد آزمایش و آموزش در مقابل آزمایش‌ها قرار دهم. 🥀امیدوارم این جان ناقابل را در راه اسلام عزیز و پیروزی مستضعفین بر متکبرین بپذیری. 🌷خدایا،‌ ای معبودم و معشوقم و همه کس و کارم، نمی‌دانم در برابر عظمت تو چگونه ستایش کنم 🍁ولی همین قدر می‌دانم که هر کس تو را شناخت، عاشقت شد و هر کس عاشقت شد، دست از همه چیز شسته و به سوی تو می‌شتابد و این را به خوبی در خود احساس کردم و می‌کنم. 🥀خدایا عشق به انقلاب اسلامی و رهبر کبیر انقلاب چنان در وجودم شعله‌ور است که اگر تکه‌تکه‌ام کنند و یا زیر سخت‌ترین شکنجه‌ها قرار گیرم، او را تنها نخواهم گذاشت.. 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🌱 🥀@koolebar_Germi 🌘🍃شبتون شهدایی 🍃🌘
میگفت: اگرانسان‌سرش‌رابه‌سمت‌آسمان‌بالابیاورد وڪارهایش‌رافقط‌برای‌رضای‌خداانجام‌ دهدمطمںٔن‌باش‌زندگیش‌عوض‌می‌شود وتازه‌معنی‌زندگی‌ڪردن‌رامی‌فھمد♥'!:)
همه جمع شده بودند مسابقه حساس والیبال بینِ معلم مدرسه یعنی ابراهیم هادی و منتخب دانش‌آموزان بود ! وسط بازی توپ را نگه داشت ؛ صدایِ اذان می‌آمد با صدای رسا اذان گفت .بچه‌ها صف گرفتند و در حیاط مدرسه نماز جماعت بر پا شد .. - آری از مهم‌ ترین علل ترقیِ ابراهیم ، اقامھ نمازاول‌وقت و جماعت بود🌼 ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @koolebar_germi ╰┅─────────┅╯
ابراهیم توی اتاق دیگه تنها نشسته بود و توی حال خودش بود. وقتی بچه‌ها رفتن اومدم پیش ابراهیم، هنوز متوجه حضور من نشده بود با تعجب دیدم هر چند لحظه یکبار سوزنی را به صورتش و به پشت پلک چشمش میزنه. یکدفعه گفتم: "چیکار می‌کنی داش ابرام ؟!" انگار تازه متوجه حضور من شده باشه از جا پرید و از حال خودش خارج شد. بعد مکثی کرد و گفت: "هیچی، هیچی، چیزی نیست". گفتم: "به جون ابرام ولت نمی‌کنم. باید بگی برا چی سوزن زدی تو صورتت" مکثی کرد و خیلی آرام مثل آدم‌هائی که بغض کرده‌اند گفت: "سزای چشمی که به نامحرم بیفته همینه." ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @koolebar_germi ╰┅─────────┅╯
آقا ابراهیم را دیدم که با عصای زیر بغل در کوچه راه میرفت.چند دفعه ای به آسمان نگاه کرد و سرش را پایین انداخت. رفتم جلو و پرسیدم : آقا ابرام چی شده؟ اول جواب نمیداد. اما با اصرار من گفت هر روز تا این موقع حداقل یکی از بندگان خدا به ما مراجعه میکرد و هر طور شده مشکلش را حل میکردیم. اما امروز از صبح تا حالا کسی به من مراجعه نکرده! میترسم کاری کرده باشم که خدا توفیق خدمت را از من گرفته باشد... ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @koolebar_germi ╰┅─────────┅╯
در ارتفاعات کوره موش چهار اسیر گرفتیم و قرار بود بعد از چند روز تحویل پادگان ابوذر بدیم. یک اتاق آهنی در میان حیاط وجود داشت همه پیشنهاد دادن که اسرا را در آن جا نگهداری کنیم. اما ابراهیم آنها را آورد داخل اتاق هر غذایی که می خوردیم بیشترش را به اسرا می داد و می گفت این ها مهمان ما هستند‌. بعد از چند روز برای آنها لباس تهیه کرد و آنها را راهی حمام کرد. بعد از این که قرار بود اسرا را تحویل دهیم همه ی آنها به ابراهیم نگاه می کردند و گریه می کردند و التماس می کردند کنار ابراهیم بمانند. ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @koolebar_germi ╰┅─────────┅╯
سال ۱۳۵۹ بود. برنامه‌ی بسیج تا نیمه شب ادامه یافت. دو ساعت مانده به اذان صبح، کار بچه‌ها تمام شد. ابراهیم بچه‌ها را جمع کرد. از خاطرات کردستان تعریف می‌کرد. خاطراتش، هم جالب بود هم خنده دار. بچه‌ها را تا اذان بیدار نگه داشت. بچه‌ها بعد از نماز جماعت صبح به خانه‌هایشان رفتند. ابراهیم به مسئول بسیج گفت: اگر این بچه‌ها، همان ساعت می‌رفتند، معلوم نبود برای نماز بیدار می‌شدند یا نه، شما یا کار بسیج را زود تمام کنید یا بچه‌ها را تا اذان صبح نگه دارید که نمازشان قضا نشود. ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @koolebar_germi ╰┅─────────┅╯
🌷"بسم رب شهدا و صدیقین"🌷 سَلٰامْ بر آنانی که اَوَلْ از ســیم خاردار نَـفْسـْ گُذَشْتَنْـ و بَـعْد از سیم خار دار دشْمَنــــْ🥀 ... ✋💔 یه سلام از راه دور به حضرت عشق...❤️ به نیابت از اَلسَّلامُ عَلَی الْحُسَیْنِ وَعَلی عَلِیِّ بْنِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَوْلادِ الْحُسَیْنِ وَعَلی اَصْحابِ الْحُسَیْن 📿 ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ "کوچه شهدا"💫 ╭┅─────────┅╮ @koolebar_germi ╰┅─────────┅╯