‹ 🖇🖤 ›
#صلےاللهعلیڪیااباعبـدالله...
ازهمـانروزڪہمسڪینِسـراۍتوشدم
بہتوسوگنـدڪہنمڪگیـرهعطاۍتوشدم
گرڪسۍسلطنتےیافتبہخـودمۍنازد
منڪنمنازبہعالـمڪہرفیقِتوشدم🧡...
🔹 قرارگاه خادم الشهداء شهرستان گرمی/ پاتوق جوانان انقلابی
@khademine_koolebar_germi
┄┅═══✼🍃🌺🍃✼═══┅┄
اوایل پاییز بود به او گفتم شما زمستان سال گذشته را آنجا بودی و دیدی و ما هم در اخبار دیدیم که هوا بسیار سرد است و مدافعان حرم در شرایط سختی هستند. چیزی نمیگفت و فقط لبخند میزد. گفتم حتماً به ماجرای خوارج که در زمان حضرت علی (ع) برای جنگ با معاویه بهانه سردی و گرمی را میگرفتند فکرمیکنی و گفت خودتان که بهتر میدانید.
چون بهتازگی عقد کرده بود از او خواستم مدتی بماند تا عروسی وی را ترتیب دهیم؛ گفت حالا که همسرم سیده است مسئولیتم بیشتر شده است؛ تا قبل از این فقط شیعه اهل بیت بودم (ع) اما اکنون با این ازدواج فامیلشان شدم و از فامیلهای خود انتظار بیشتری دارند. میگفت نیروهای ایرانی که آنجا میروند تعداد معدودی هستند که به کارهای مستشاری و فرماندهی گماشته میشوند و اکثراً گزارش کارهایشان به عکس و چهره به دست حضرت آقا میرسد و میشناسند اگر در قسمتی که من هستم مشکلی پیش بیاید، نیروهای دشمن پیشروی کنند، سنگر خالی بماند و آنها عبور کنند و آقا از خود بپرسند که این جوان کجا بوده و سرش به لذایذ دنیا گرم بوده است، شما مرا میبخشید؟ کمی بعد باوجود اینکه محروم بود با مدارک و مشخصاتی از کشوری دیگر عازم سوریه شد.
🌺قرارگاه خادم الشهداء شهرستان گرمی/پاتوق جوانان انقلابی🌺
⚡️@khademine_koolebar_germi⚡️
🕊🌷بسم رب الشهدا و الصدیقین🌷🕊
😌هر کسی با یکــ #شهـیــــــــــدی خو گرفت😌
روز محشر آبـــــــــرو از او گرفت...😍💔
#شهدا_منتظرن
#یا_زینب_سلام_الله_علیها
🍃🌹اللهم عجل لولیک الفرج بحق حضرت زینب سلام الله علیها🌹🍃
#کُلُّنٰا_قٰاسِمِ_سُلِیْمٰانی...🌹🍃
#یازهرا...🌹🍃
#لبیک_یــــــــازیــــــــنــــــــبــــــــ..🌹🍃
🌺قرارگاه خادم الشهداء شهرستان گرمی/پاتوق جوانان انقلابی🌺
⚡️@khademine_koolebar_germi⚡️
بیشترین رای شهید احمد پلارک
در اتوبوس از سیداحمد 2 سوال پرسیدم. اول اینکه در تکمیلی عملیات کربلای 5، تو مجروحیت سوختگی نداشتی اما چه شد که سوختی؟ سیداحمد پاسخ داد: «وقتی به عقب برمیگشتم. دقت کردم که پهلو، صورت و بازوهایم مجروح شدهاند. در دل گفتم اگر آتش بگیرم دیگر به قول بچهها، «زهرایی» میشوم. در این فکر بودم که یک خمپاره کنارم به زمین اصابت کرد. خرج آرپیجی شعله گرفت و جرقههای آتش بر روی لباسهایم افتاد. به همین خاطر لباسهایم آتش گرفت.»
سوال دومم در خصوص آن شهید مشهدی بود. آن شب به من قول گرفت که قبل از شهادتش، موضوع را بازگو نکنم. سیداحمد گفت: «در حسینیه مشهد خواب آن شهید را دیدم. من را با خود به دشتی سرسبز برد که آنجا را بهشت مینامید. در آنجا محلی را نشانم داد که جایگاه من بود.»
@khademine_koolebar_germi
کمیته خادمین شهداء گرمی ، انگوت ، موران
🌿 چالش عکس رفیق شهید ✌️ 🍃برای رای دادن باید وارد این لینک بشید EitaaBot.ir/poll/j0tc6 و به عکس
منتظر رای های شما هستیم تا ساعت 8شب
#طنز_جبهه
چفیه یه بسیجی رو از دستش قاپیدن؛
داد میزد : آهــــای ... سفره ، حوله ، لحاف ، زیرانداز ، روانداز ، دستمال ، ماسک ، کلاه ، کمربند ، جانماز ، سایه بون ، کفن ، باند زخم ، تور ماهی گیریم ...
هــــمـــه رو بردن !!!😂
شادی روحشون که دار و ندارشون همون یک #چفیه بود صلوات
@khademine_koolebar_germi
🌿 چالش عکس رفیق شهید ✌️
🍃برای رای دادن باید وارد این لینک بشید
EitaaBot.ir/poll/7dm
و به عکس شهدا رای دهید🌿
🌹 برای شرکت در چالش شهدا تنها کافیست عکس📸 رفیق شهیدتون رو به همراه نام و نام خانوادگی شهید به ایدی@shahid16 ارسال کنید 📲
شهید علی عبدالهی
کد چالش 1⃣0⃣
EitaaBot.ir/poll/7dm
شهید ابراهیم هادی
کد چالش2⃣0⃣
EitaaBot.ir/poll/7dm
شهید روح الله قربانی
کد چالش3⃣0⃣
EitaaBot.ir/poll/7dm
هدایت شده از مرکز خبری شهید رهبر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#خون_نگار_جنگ | #شهیدرهبر
🎥 ۲۱ دی ماه، سالروز شهادت صدای آشنا و خون نگار دفاع مقدس، "شهید جاویدالاثر غلامرضا رهبر" و روز بسیج رسانه بر تمامی خبرنگاران عرصه دفاع مقدس و راهیان نور، به ویژه برادران و خواهرانِ خبرنگار "جهاد رسانه ای شهید رهبر" در سراسر کشور گرامی باد...
🎙| باشگاه خبرنگاران راهیان نور کشور |
➕ به راهیان نور بپیوندید👇
🆔 @Rahianenoor_News
کمیته خادمین شهداء گرمی ، انگوت ، موران
کد چالش1⃣0⃣ شهید محمود رضا بیضایی EitaaBot.ir/poll/j0tc6
بیشترین رای در 20دی1399
شهیدمحمودرضابیضایی
اسفند سال ۱۳۸۸ بود. مثل هر سال در تالار وزارت کشور برای سالگرد شهیدان آقا مهدی و آقا حمید باکری مراسمی برگزار شده بود. تهران بودم آن روزها. محمودرضا زنگ زد و گفت: «میآیی مراسم؟» گفتم: «میآیم. چطور؟» گفت: «حتما بیا. سخنران مراسم حاج قاسم است». مقابل تالار با هم قرار گذاشته بودیم. محمودرضا زودتر از من رسیده بود. من با چند نفر از دوستان رفته بودم. پیدایش کردم و با هم رفتیم و نشستیم طبقه بالا. همه صندلیها پر بود و جا برای نشستن نبود. به زحمت روی لبه یکی از سکوها جایی پیدا کردیم و همان جا نشستیم روی سکو. در طول مراسم با محمودرضا مشغول صحبت بودیم. ولی حاج قاسم که آمد محمودرضا دیگر حرف نمیزد. من گوشی موبایلم را درآوردم و همان جا شروع کردم به ضبط کردن سخنرانی حاج قاسم. محمودرضا تا آخر، همین طور توی سکوت بود و گوش میداد. وقتی حاج قاسم داشت حرفهایش را جمعبندی میکرد، محمودرضا یک مرتبه برگشت گفت: «حاج قاسم فرصت سر خاراندن هم ندارد. این کت و شلواری را که تنش هست میبینی؟ باور کن این را به زور قبول کرده که برای مراسم بپوشد و الا همین قدر هم وقت برای تلف کردن ندارد!»
موقع پایین آمدن از پلهها به محمودرضا گفتم: «نمیشود حاج قاسم را از نزدیک ببینیم؟» گفت: «من خجالت میکشم توی صورت حاج قاسم نگاه کنم؛ بس که چهرهاش خسته است.» پایین که آمدیم، موقع خداحافظی با دیالوگ مشهور سلحشور در فیلم آژانس شیشهای به او گفتم: «این شما، اینم مربیتون!» دلخور شدم که قبول نکرد برویم حاج قاسم را از نزدیک ببینیم. محمودرضا خودش هم همین طور بود؛ همیشه خسته. پرکار بود و به پرکاری اعتقاد داشت. میگفت: «من یک بار در حضور حاج قاسم برای عدهای حرف میزدم. گفتم من این طور فهمیدهام که خداوند شهادت را به کسانی میدهد که پر کار هستند و شهدای ما در جنگ این طور بودهاند. حاج قاسم حرفم را تایید کرد و گفت: بله همین بود».
@khademine_koolebar_germi