هدایت شده از ریحانه
✌🇮🇷 بانوان همیشه در صحنه
" ۹ پیشنهاد برای فعالیت های انتخاباتی بانوان"
قسمت ۴ از ۶
🟢 عمارت مجازی/ آجرت را بالا بینداز
امروزه فضای مجازی هم قد دنیای حقیقی برای خودش عمارتی دست و پا کرده. با کلی اتاق، حیاط خلوت و شلوغ و مهمان خانه. جایی که روزانه آدم ها در مورد مسائل مختلف هزاران مطلب به اشتراک می گذارند. شما هم می توانید یک ملک برای خودتان در این فضا تهیه کنید. سپس با تولید محتوا در موضوعات مرتبط با فضای انتخابات و مشارکت، دیگران را به خانه خود دعوت کرده و پای بحث هایتان بنشانید. از برگزاری جلسات مجازی با کارشناسان و افراد با تجربه تا کارهای دیگر مثل تهیه انواع عکس نوشته، کلیپ، پادکست. با محتوایی مثل اهمیت مشارکت در انتخابات، پاسخ به شبهات، دستاوردها و پیشرفت های کشور در حوزه های مختلف و... .
#انتخابات🇮🇷
#بانوان_میداندار
❣@khamenei_reyhaneh
۴ اسفند ۱۴۰۲
هدایت شده از ریحانه
✌🇮🇷 بانوان همیشه در صحنه
" ۹ پیشنهاد برای فعالیت های انتخاباتی بانوان"
قسمت ۵ از ۶
⚪ بندهای نامریی به اسم خانواده
انس و الفت بین اعضای یک خانواده همیشه آن ها را برای به نتیجه رساندن کارها یک گام جلوتر می برد. این فرصت همدلی را غنیمت بشمارید. دورهمی را به سمت موضوعات انتخاباتی بچرخانید. فقط حواستان باشد فرمان را جوری نپیچید که کلی تلفات روی دستتان بماند.*خلاقیت و همدلی را چاشنی کارتان کنید. می توانید محتوای موردنظرتان را در قالب بازی های خانوادگیٍ، طرح انواع معما، قصه، چالش و... بریزید. سپس سعی کنید دیگران را وارد گود کنید. از تحمیل نظر خود به دیگران بپرهیزید. به طور کلی سعی کنید بیشتر به دنبال ایجاد فضایی جهت گفت و گو و تبادل نظر باشید. این نکته ها را در تمام موارد ذکر شده قبلی هم می توانید مورد توجه قرار دهید.
🔴 کاغذها به خط
شاید گمان کنید. دوران توزیع *محتواهای کاغذی به سررسیده. اما فراموش نکنیم این کاغذها هنوز هم جایگاه خودش را در بین مردم دارد. شما می توانید با تهیه محتواهای کوتاه و جذاب یک عملیات رقم بزنید. این کاغذها می تواند در تجمعات مردمی مثل نمازجمعه و جماعت، راهپیمایی ها، روضه ها و جشن ها و... در بین مردم توزیع شود.
#انتخابات🇮🇷
#بانوان_میداندار
❣@khamenei_reyhaneh
۴ اسفند ۱۴۰۲
هدایت شده از ریحانه
✌🇮🇷 بانوان همیشه در صحنه
" ۹ پیشنهاد برای فعالیت های انتخاباتی بانوان"
قسمت ۶ از ۶
🔻در این یادداشت کوتاه تلاش شد تا ایدههایی برای حرکتی از جنس زنانه و مادرانه در میدان انتخابات ذکر شود. شما هم می توانید این لیست را وسط بگذارید و با هم فکری یکدیگر تکمیلش کنید. بخش زیادی از این ایده ها توسط مادران در زمان و مکان های مختلف به اجرا در آمده و امتحانش را پس داده. نمونه ای از این تجربه ها را در قالب روایت در کتاب مادران میدان جمهوری گردآوری شده است.
🔺️مادران میدان جمهوری روایتیست مادرانه از دعوت به انتخابات که در قالب ۹۴ ماجرای واقعی به بیان این تجربیات می پردازد.
✏به قلم سرکار خانم مریم برزویی نویسنده ی کتاب مادران میدان جمهوری
#انتخابات🇮🇷
#بانوان_میداندار
❣ @khamenei_reyhaneh
۴ اسفند ۱۴۰۲
سخنران بدون دعوت
هرچه به خانم خبرنگار گفتم قطار احتمالا جای مناسبی برای مصاحبه نباشد به خرجش نرفت. گفت اتفاقا فراغت قطار بهترین فرصت است.
اما خبر نداشت قطار ما اتوبوسی است و توی سالنش حداقل صد جفت چشم و گوش حاضر و ناظر نشسته اند.
پنجاه دقیقه مصاحبه در یک سالن صد نفره با محوریت انتخابات و مادران میدان. آن هم درست چند روز مانده به انتخابات.
انگار مشغول کنفرانس در همایشی بودم که هیچ کدام از آدم هایش نه منتظر سخنران بودند و نه از محتوای سخنرانی خبر داشتند.
ادامه دارد...
#مادران_میدان_جمهوری
@koookhak
۵ اسفند ۱۴۰۲
ماجرای «نذر سیاسی» مادران میدان چه بود؟
🔺«از ما مردم عادی، چه کاری برای رونق دادن به انتخابات برمیاد؟» پاسخ این سؤال را مادران سبزواری قبلا دادهاند؛ بانوان دغدغهمندی که در انتخابات ریاست جمهوری سال 1400 داوطلبانه وارد میدان شدند و با گفتوگوی چهره به چهره با همشهریانشان، یک نمونه موفق از روشنگری میدانی در عرصه سیاسی ارائه کردند.
🔸 متن کامل را در خبرگزاری فارس بخوانید
https://farsnews.ir/maryamsharifi/1708982004000756367
۷ اسفند ۱۴۰۲
۸ اسفند ۱۴۰۲
هدایت شده از انتشارات راه یار
11.64M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥«مادران میدان جمهوری» به چاپ پنجم رسید
🔷گزارش خبرگزاری صداوسیما
📚 «مادران میدان جمهوری»، تلاش جمعی از زنان و مادران سبزواری برای نمایش الگوی سوم زن در انقلاب اسلامی است. این کتاب در برگیرنده فعالیتهای انتخاباتی گروه «مادرانه سبزوار» است که در انتخابات سال 1400 با حضور در کوچهها، بوستان ها، مساجد و سایر مکانهای عمومی، مردم را دعوت میکردند به حضور در پای صندوقهای رای. این دعوت در قالبهای مختلفی از جمله گفتوگوهای چهره به چهره، تلفنی، فعالیتهای مجازی، تولید بروشور و … انجام میشد.
♦️سفارش با تخفیف15درصد و ارسال رایگان(بالای 300هزار تومان):
raheyarpub.ir
@raheyar97
💠 انتشارات راهیار؛ ناشر فرهنگ، اندیشه و تجربه انقلاب اسلامی
✅ @Raheyarpub
۱۰ اسفند ۱۴۰۲
.
🇮🇷
بیا تا برکههای حقیر دغدغه را دریا کنیم ای دوست!
چرا که هیچ دریایی هرگز، از هیچ طوفانی نهراسیده است.
و هیچ طوفانی، هرگز! دریایی را غرق نکرده است...
#اسفند_۱۴۰۲
#مادران_میدان_جمهوری
#در_کار_خیر_حاجت_هیچ_استخاره_نیست
@koookhak
۱۱ اسفند ۱۴۰۲
یک عملیات احیا با عملیات احیا
نمیدانم چرا لحظه آخر وقتی داشتم مادران میدان را از قفسه برمیداشتم، دستم رفت سراغ عملیات احیا و باهم راه افتادیم توی خیابان.
توی خانه بند نمیشدم. دلم میخواست کاری انجام بدهم. اما این روز آخری، دیگر نه تربیون آزادی بود نه کافه گفت و گویی و نه کسی توی این سرما جایی نشسته بود که بروم سراغش.
همین طور که کتاب ها زیر بغلم بود و داشتم به کلاغ هایی که کله شان را توی برف فرو می بردند، نگاه می کردم، صدایی از نزدیکی یک مدرسه توجهم را جلب کرد.
_هااا تو راست میگی. برو رای بده ببینم مخای کجای دنیار بیگیری. مملکت درست کردن بری خودشان. همون دفعه که گفتی اینا انقلابین بیا رای بده چی شد. اینم مجلس انقلابیتان!
بعد هم نشست توی ماشین و در را محکم به هم کوبید.
مرد میانسال دست شناسنامه دارش را از پشت چند باری به طرف زن تکان داد و رفت داخل مدرسه.
دل دل میکردم بروم طرف ماشین یا نه. از یک طرف صدای پر از خشم زن توی گوشم بود و از طرف دیگر پایم نمیکشید خشک و خالی از جلوی ماشین رد شوم.
نفس عمیقی کشیدم و چادرم را روی سرم مرتب کردم. برف ها زیر پایم له می شد و به پنجره ماشین نزدیک میشدم.
با انگشت های سرخ شده از سرما چند ضربه به شیشه زدم. زن پیچ رادیو را چرخاند و در ماشین را باز کرد.
_بفرمایین کاری داشتین؟
دستپاچه شده بودم.
_ببخشید اینجا شعبه اخذ رأیه؟
صورتش را در هم کشید و گفت:« ها به گمانم. حلوا پخش می کنن بری مردم. شمام برو جانمانی.»
زورکی لبخند زدم و گفتم:« شما رای دادین؟»
از روی صندلی ماشین بلند شد و جلویم ایستاد. یک لحظه احساس کردم الان است که با همان دست های درشتش محکم بکوبد توی کله ام و شبیه شهیده قهرمان داستانم، در خون خودم توی برفها بغلتم.
_مو رای بدم؟ کم عقلم؟ همون چارسال پیشم غلط کردم. این همه گرونی به سر مردم آوردن.
_یعنی شما میگی هیچکار به درد بخوری نکردن؟
_نه که نکردن. ها نکنه از طرفداریای این نماینده هایی اومده نظرمو بزنی به فامیلات رای بدم.
خندیدم و گفتم:« نه بابا راستش من حرفای شما با اون آقایی که رفت تو مدرسه شنیدم.»
_خب که چی. مو رای بده نیستم تو هم زودتر برو خانهتان تا بیشتر ازی یخ نکردی.
من و منی کردم و گفتم:« خب من فهمیدم شما درد داری دغدغه داری اگر نداشتی انقد با غصه از کم کاری مسئولین حرف نمی زدی. اگه من چند تا کار خوب و آدم خوب از همون مجلس بگم بازم نظرتون عوض نمیشه.»
دستش را به کمرش گرفت و گفت:« دخترجان حالت خوشه؟ اینا کار خوبم میدنن چیه؟»
میدانستم تردید دارد و دلش با رای ندادن نیست.
پایش را گذاشت لبه ماشین و هوف بلندی کشید.
معطل نکردم و نشان حاکم بزرگ را از توی کیفم بیرون کشیدم.
_خانم!خانم! این کتاب رو ببینید.
_هنوز که اینجایی. این چیه؟ مال هلال احمره؟
خندیدم و گفتم:« خیلی هم بی ربط نیست. یک کارخونه بوده نزدیک سبزوار تو جوین...» یک دفعه حرفم را برید.
_جوین؟ اونجا که طرفای خودمانه. کدوم کارخونه ر میگی؟
_جمکو. بعد هم شروع کردم به ورق زدن کتاب و جاهایی که فسفری کرده بودم گرفتم به طرفش.
_پس همشهری در اومدین با کتاب. اینجا رو ببینید این یه کارخونه اس که دیگه به مرگ رسیده بود. یه سری ازین نماینده های بی مسئول به قول شما، هم داشتن به مردن زودترش کمک می کردن.»
_یادمه جمکو رو. فامیل خودمان آنجا بود. چه قد در به دری کشیدن. چند ماه بود حقوق نداشتن. همش اعتصاب بود. همون موقع بچه شانم دنیا آمده بود.
دنباله حرفم را گرفتم و گفتم:« ولی یه سری آدما نذاشتن زمین بخوره و دوباره سرپاش کردن.»
_ها آره هم معوقه شانه دادن هم دوباره بنده خدا برگشت سرکار. نمیدونم چه به سر کارخانه آمد.
سرش را چرخاند توی صفحه کتاب.
_کنار همون نماینده ها و آدمای بی مسئولیتی که تا دم مرگ بردن کارخونه رو یه عده نماینده مجلس هم داشتیم که اصلا سبزواریم نبودن ولی شب و روزشون شد نجات کارخونه. حتی یه قانونی که برای رفع موانع تولید درست کرده بودن، خودش وقت خرید برا نجات کارخونه.
یک دفعه گفت:« خدا خیرشان بده. خدا زیادشان کنه. اگه چهارتا مثه اینا باشه مردم به اینجا نمرسن.»
گفتم خب مطمئنین نیست؟ رفتین تحقیق ؟ وقتی اون دوره چند نفر بودن الآنم پیدا میشه. نمیخواین چند نفر رو مثل اون فامیلتون به کار و زندگی برگردونین با یه نوشتن اسم یه آدم خوب.
شالش را روی دهان و بینی اش کشید و گفت:« دیگه وقتی نمانده ولش کن. همون آقامان رفت بسه.»
گفتم:« نه حیفه چرا یه آدمو با پشت بیشتر نفرستیم بره بالا.»
_ببینم چی میشه حالا آقامان بیاد.
قفل گوشی ام را باز کردم و گفتم:« من این چند نفر رو آدمای خوب دیدم. می نویسم اول این کتاب. اگه دلتون صاف شد، مثل آدم خوبای این کتاب رو زیاد کنید.»
کتاب را بهش هدیه دادم و خداحافظی کردم.
چند متری دور شدم و برگشتم دوباره پشت سرم را نگاه کردم.
تکیه زده بود به ماشین و داشت صفحات کتاب را ورق میزد.
@koookhak
۱۱ اسفند ۱۴۰۲
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌙
باز کن در که گدای سحرت برگشته
عبد عصیان زده و در به درت برگشته
تزئینات ماه مبارک رمضان در شهر سارایوو، باشارچیا
#ضیافت_الله
#فاخلع_نعلیک
@koookhak
۲۱ اسفند ۱۴۰۲
🌙
یا مُقَلِّبَ القُلُوبِ وَالْأَبصارِ، یا مُدَبِّرَ اللَّیلِ وَالنَّهارِ، یا مُحَوِّلَ الْحَوْلِ وَالْأَحْوالِ، حَوِّلْ حالَنا اِلی أَحْسَنِ الْحال.
خدایا! ما را در این سال نو از این حالی که داریم عوض کن. ما گرفتار هواهای نفسانی هستیم و تو می دانی، و تو می توانی ما را نجات بدهی.
خداوندا! اینها را پیروز کن. ما را در جهاد نفس پیروز کن. همه را در جهاد نفس پیروز کن.
ما را به تکالیف خودمان آشنا کن. ما را به وظایفی که با این ملت داریم آشنا کن. خدمت ما را پیش خودت که خدمت به اینها خدمت به تو است، این را بپذیر. دین و دنیای ما را حفظ کن. این سال را مبارک کن بر همۀ قشرهای ملت ما.
خدایا! دلهای اینهایی که مخالف با این جمهوری هستند، این دلهای اینها را برگردان، تو مقلب القلوب هستی. اینها را برگردان که آدم بشوند. توجه داشته باشند اینهایی که کنار نشستند و جوانها اینطور پرپر می شوند، و آنها یا شادی می کنند یا بی تفاوت هستند، دلهای اینها را برگردان به یک دلهای سالمی، و این حجابها را از پیش چشم همۀ ما بردار.
و ما را موفق کن که در تعقیب مسائل الهی کُندی نکنیم، قلب ما به نور معرفت تو روشن بشود. قلب همۀ ملت ما به نور معرفت تو روشن بشود. خدایا! «اَرِنِی الاَْشْیاءَ کَماهی».
بخشی از پیام نوروزی امام/فروردین ۱۳۶۵
پ_ن: عکس پیام، قابی از امام روح الله روی دیوار یکی از اتاق های حسینیه هنر سبزوار. عکس زنده ای که هربار جلویش ایستاده و تماشایش کرده ام انگار مرا با خودش به تمام روزهای تولد انقلاب خمینی کشانده.
#حول_حالنا_الی_احسن_الحال
@koookhak
۲۹ اسفند ۱۴۰۲
.
بالاخره در آخرین نفس های سال ۱۴۰۲ رسید.
اقلیما در این شماره، ویژه و مفصل به مسئله حجاب پرداخته و از زوایای مختلف با کمک اساتید کار بلد، حسابی موضوع را بررسی کرده.
توفیق شد در این شماره من هم از بانو #قدسیه_علوی بنویسم.
زنی که چادر را از همون روزی که روی سرش گذاشت، برایش حکم لباس مبارزه داشت.
او با این لباس رزم پا به میدان های مختلفی گذاشته که خواندنش خالی از لطف نیست.
#اقلیما
#حجاب
#قدسیه_علوی
@eqlima_mag
@koookhak
۲۹ اسفند ۱۴۰۲