فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪السَّلامُ عَلَیْکَ یاامام حسن مجتبی
🕯صحن و حرم و گنبد
▪️و گلدستـه نداری
🕯بر روی کسی
▪️خانۀ در بسته نداری
🕯آنقدر غریبـی که
▪️ در ایام شهــادت
🕯در هیچ خیـابان
▪️علم و دسته نداری
🕯شهادت کریم اهل بیت
▪امام حسن مجتبی تسلیت باد.
@kosar_18
🌷
نیمی ازنگرانیها و اضطرابهای ما مربوط به «نظر دیگران» است
نظر دیگران، تصوری خام یایک وهم است که هرلحظه میتواندتغییر کند
نظر دیگران به نخی بنداست وما را بردهی آنان میکند
🌹کوثر🌹
https://eitaa.com/joinchat/1574305852C574f8d0f57
⭐️
💍⭐️
💞💍⭐️
14.28M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شوید خولی لذیذ
🌹کوثر🌹
https://eitaa.com/joinchat/1574305852C574f8d0f57
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ترکیب گردو و شیر
🌹یه شام مقوی و خوشمزه
دستساز خودت
لذت زندگی را به خانواده بچشانید
🌹کوثر🌹
https://eitaa.com/joinchat/1574305852C574f8d0f57
#کوثر(18)
﴿🔥﴾○﴿فرار از جهنم۹﴾○﴿🔥﴾ #part_9 ساکت بود … نه اون با من حرف می زد، نه من با اون … ولی ازش متنفر بو
﴿🔥﴾○﴿فرار از جهنم۱۰﴾○﴿🔥﴾
#Part_10
بعد از چند روز توی بیمارستان به هوش اومدم … دستبند به دست، زنجیر شده به تخت … هر چند بدون اون هم نمی تونستم حرکت کنم … چشم هام اونقدر باد کرده بود که جایی رو درست نمی دیدم … تمام صورتم کبودی و ورم بود … یه دستم شکسته بود … به خاطر خونریزی داخلی هم عملم کرده بودن … .
.
همین که تونستم حرکت کنم و دستم از گچ در اومد، منو به بهداری زندان منتقل کردن … اونها هم چند روز بعد منو فرستادن سلولم … .
.
هنوز حالم خوب نبود … سردرد و سرگیجه داشتم … نور که به چشم هام می خورد حالم بدتر می شد … سر و صدا و همهمه به شدت اذیتم می کرد … مسئول بهداری به خاطر سابقه خودکشی می گفت این حالتم روانیه اما واقعا حالم بد بود … .
.
برگشتم توی سلول، یه نگاه به حنیف کردم … می خواستم از تخت برم بالا که تعادلم رو از دست دادم … بین زمین و هوا منو گرفت … وسایلم رو گذاشت طبقه پایین … شد پرستارم … .
.
توی حیاط با اولین شعاع خورشید حالم بد می شد … توی سالن غذاخوری از همهمه … با کوچک ترین تکانی تعادلم رو از دست می دادم … من حالم اصلا خوب نبود … جسمی یا روحی … بدتر از همه شب ها بود …
.
.
سخت خوابم می برد … تا خوابم می برد کابوس به سراغم میومد … تمام ترس ها، وحشت ها ، دردها … فشار سرم می رفت بالا… حس می کردم چشم هام از حدقه بیرون میزنه … دستم رو می گذاشتم روی گوشم و فریاد می کشیدم …
.
.
نگهبان ها می ریختن داخل و سعی می کردن به زور ساکتم کنن … چند دفعه اول منو بردن بهداری اما از دفعات بعدی، سهم من لگد و باتوم بود … .
.
اون شب حنیف سریع از روی تخت پایین پرید و جلوی دهنم رو گرفت … همین طور که محکم منو توی بغلش نگهداشته بود … کنار گوشم تکرار می کرد … اشکالی نداره … آروم باش … من کنارتم … من کنارتم …
.
اینها اولین جملات ما بعد از یک سال بود
○•○•••○•○•••○•○•••○•
○•○•••○•○•••○•○•••○•○
#کپی_آزاد
نشرخوبیهاصدقهجاریه🌿(:
🥀
🔥🥀🔥
🥀🔥🥀🔥🥀🔥
🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
هیچ وقت حرفت رو بیشتر از دو بار تکرار نکن
میدونی چرا؟
چون هم ارزشش رو از دست میده
هم خودتو بی ارزش میکنی
یه بار گفتی کافیه
اگه بخواد بفهمه
خودش میفهمه
قورباغه رو بزاری تو تشت طلا
باز میپره تو مرداب
جریان لیاقت بعضی هاست
بزار برن با امثال خودشون بگردن
کسی که فرق تورو با بقیه نمیدونه
همون بهتر که با بقیه بمونه
تلاش نکن خودتو بهش ثابت کنی
حکایت حکایت لیاقت هاست
هیچ وقت کاری نکن که آدمای ارزون
واست گرون تموم شن
هرکی ازت پرسید چقدر دوسم داری؟
نگو بی نهایت بگو به اندازه ای که
لیاقتشو داشته باشی
هرکی ازت پرسید تا کی دوسم داری
نگو تا آخر عمرم
بگو تا زمانی که کنارم باشی
اینجوری میفهمن وقتی برن دیگه
پشیزی واسشون ارزش قائل نیستی
@kosar_18
شما هیچ وقت نمیتوانید
ارزش واقعیتان را در یک مرد پیدا کنید،
چون ارزش شما فقط در درون
خودتان وجود دارد
و وقتی به این ارزش وجودی پی بردید،
همان وقت مردی را پیدا خواهید کرد
که لیاقت شما را داشته باشد . . .!
✍🏼 #ام_سوسا
📕 #اشتباهات_یک_زن
🌹کوثر🌹
https://eitaa.com/joinchat/1574305852C574f8d0f57
⭐️
💍⭐️
💞💍⭐️
🌷
برای دوام زندگی تون همیشه به همسرتون حال و احساس خوب بدید..!
حال و احساس خوب یعنی چی؟
یعنی احساس کنه که:
مهمه
ارزشمنده
و بهش نیاز دارید..
🌹کوثر🌹
https://eitaa.com/joinchat/1574305852C574f8d0f57
⭐️
💍⭐️
💞💍⭐️
🔘 داستان کوتاه
من دیگ نخریدم
آورده اند یکی از علما ۴۰ شبانه روز چله گرفته بود تا امام زمان عج الله تعالی فرجه الشریف را زیارت کند ۰۰۰
تمام روزها روزه بود ۰۰۰
در حال اعتکاف ۰۰۰
از خلق الله بریده بود...!!!
صبح به صیام و شب به قیام
زاری و تضرع به حضرت حجت روحی له الفدا ۰۰۰
*شب ۳۶ ندای در خود شنید که می گفت :*
فلانی ساعت ۶ بعد از ظهر بازار مسگران
در دکان فلان مسگر
عالم می گفت:
از ساعت ۵ در بازار مسگران حاضر شدم در کوچه های بازار از پی دکان فلان می گشتم
گمشده خویش را در آنجا زیارت کنم...
پیرزنی را دیدم دیگ مسی به دست داشت و مسگران نشان می داد...
قصد فروش آنرا داشت
به هر مسگری نشان می داد ؛ وزن می کرد و می گفت : به ۴ ریال و ۲۰ شاهی
پیرزن می گفت : نمیشه ۶ ریال بخرید ؟
مسگران می گفتند : خیر مادر برای ما بیش از این مبلغ نمی صرفد
پیرزن دیگ را روی سر نهاده و در بازار می چرخید
همه همین قیمت را می دادند
پیرزن می گفت : نمیشه ۶ ریال بخرید ؟
تا به مسگری رسید که دکان مورد نظر من بود
مسگر به کار خود مشغول بود
پیرزن گفت : این دیگ را برای فروش آوردم به ۶ ریال می فروشم ؛ خرید دارید ؟
مسگر پرسید چرا به ۶ ریال ؟
پیر زن سفره دل خود را باز کرد و گفت :
پسری مریض دارم ؛ دکتر نسخه ای برای او نوشته است که پول آن ۶ ریال می شود
مسگر پیر ؛ دیگ را گرفت و گفت : این دیگ سالم و بسیار قیمتی است حیف است بفروشی
امّا اگر اصرار داری بفروشی
من آنرا به ۲۵ ریال میخرم!!!
پیر زن گفت:
عمو مرا مسخره می کنی ؟!
مسگر گفت : ابدا"
دیگ را گرفت و ۲۵ ریال در دست پیرزن گذاشت
پیرزن که شدیدا" متعجب شده بود ؛ دعا کنان دکان مسگر را ترک کرد و دوان دوان راهی خانه خود شد
عالم می گوید : من که ناظر ماجرا بودم و وقت ملاقات را فراموشم شده بود
در دکان مسگر خزیدم و گفتم :
عمو انگار تو کاسبی بلد نیستی ؟!
اکثر مسگران بازار این دیگ را وزن کردند و بیش از ۴ ریال و ۲۰ شاهی ندادند
آنگاه تو به ۲۵ ریال می خری ؟!
مسگر پیر گفت
*من دیگ نخریدم*
من پول دادم نسخه فرزندش را بخرد
پول دادم یک هفته از فرزندش نگهداری کند
پول دادم بقیه وسایل خانه اش را نفروشد
*من دیگ نخریدم*
عالم می گفت:
از حرفی که زدم بسیار شرمسار شدم در فکر فرو رفته بودم که...
شخصی با صدای بلند صدایم زد و گفت:
*فلانی ؛ کسی با چله گرفتن به زیارت ما نخواهد آمد ....!!!
*دست افتاده ای را بگیر و بلند کن ما به زیارت تو خواهیم آمد ...!!!! ❤️
─┅─═इई 🌸🌺🌸 ईइ═─┅─
#کوثر(18)
﴿🔥﴾○﴿فرار از جهنم۱۰﴾○﴿🔥﴾ #Part_10 بعد از چند روز توی بیمارستان به هوش اومدم … دستبند به دست، زنجیر
﴿🔥﴾○﴿فرار از جهنم۱۱﴾○﴿🔥﴾
#Part_11
من بی حال روی تخت دراز کشیده بودم … همه جا ساکت بود … حنیف بعد از خوندن نماز، قرآن باز کرد و مشغول خوندن شد … تا اون موقع قرآن ندیده بودم … ازش پرسیدم: از کتابخونه گرفتیش؟ … جا خورد … این اولین جمله من بهش بود …
.
نه، وقتی تو نبودی همسرم آورد … .
موضوعش چیه؟ … .
قرآنه … .
بلند بخون … .
مکث کوتاهی کرد و گفت: چیزی متوجه نمیشی. عربیه … .
مهم نیست. زیادی ساکته …
همه جا آروم بود اما نه توی سرم … می خواستم با یکی حرف بزنم اما حس حرف زدن نداشتم … شروع کرد به خوندن … صدای قشنگی داشت … حالت و سوز عجیبی توی صداش بود … نمی فهمیدم چی می خونه … خوبه یا بد … شاید اصلا فحش می داد … اما حس می کردم از درون خالی می شدم … .
گریه ام گرفته بود … بعد از یازده سال گریه می کردم … بعد از مرگ آدلر و ناتالی هرگز گریه نکرده بودم … اون بدون اینکه چیزی بگه فقط می خوند و من فقط گریه می کردم … تا اینکه یکی از نگهبان ها با ضرب، باتوم رو کوبید به در …
○•○•••○•○•••○•○•••○•○
○•○•••○•○•••○•○•••○•○
#کپی_آزاد
نشرخوبیهاصدقهجاریه🌿(:
🥀
🔥🥀🔥
🥀🔥🥀🔥🥀🔥
🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀
خانواده بستر رشد و بالندگی فرزند است و هیچ نهادی نمیتواند جایگزین آن شود.
با امر و نهی های پی در پی و خشونت و ایجاد ناامنی، بستر رشد فرزندان رو به خطر نندازیم.
─━━━━⊱🐣⊰━━━━─
♡•• 🌹کوثر🌹
https://eitaa.com/joinchat/1574305852C574f8d0f57
یکی از ظلم های بزرگی که به کودکان امروزی از طرف والدین بخصوص مادران می شود
حساسیت و وسواس در تمیزی است چه تمیزی خانه چه تمیز بودن خود فرزندان
حق کودک است که بتواند کثیف کاری کند
─━━━━⊱🐣⊰━━━━─
♡•• 🌹کوثر🌹
https://eitaa.com/joinchat/1574305852C574f8d0f57
یک کودک می تواند چیزهای زیادی به یک انسان بالغ بیاموزد !
▫️بدون دلیل شاد بودن
▫️همیشه مشغول کاری بودن
▫️کینه به دل نگرفتن
▫️اعلام خواسته خویش با تمام قوا
▫️و....
─━━━━⊱🐣⊰━━━━─
♡•🌹کوثر🌹
https://eitaa.com/joinchat/1574305852C574f8d0f57
🔴 ⚠️ استوری | آقای اکبرآبادی: زائران امام حسین علیه السلام، مراقب این موکب خطرناک و منحرف باشید.
جریان احمد بَصری ( مدعی دروغین مهدویت و یمانی ) در مسیر پیادهروی اربعین با غذاهای لذیذ و پذیراییهای چشم گیر سعی میکنند مردم را وارد موکبها و استراحتگاهها کنند و بعد مُبلغان این جریان، برای تبلیغ فرقه ضاله خودشان اقدام میکنند...
⚠️ همچنین امکان دارد در طول مسیر هم افرادی از مبلغین احمدالحسن، حضور داشته باشند که مسئولیتشان تبلیغ و بشارت دادن به زوار است.
#جریان_های_انحرافی
#مدعیان_دروغین_مهدویت
#دجال_بصره
♡ همدلی برای ظهور
به نیت سلامتی امام زمان(عج)♡
بانو به خودت برس :
به خودرسیدن به معنی هرماه عوض کردن رنگ مووکاشت ناخن ومژه واکستنشن نیست . به معنی تزریق ژل و بوتاکس وتاتو وکاشت گونه نیست .اینها هرگز به تنهایی
موجب زیبایی نمیشوند. به خود رسیدن یعنی
ورزش کردن
نوشیدن آب جوشیده
تغذیه صحیح
خودت رو درگیر غصه ها و کینه و کدورت نکردن
، یعنی بعداز چهل سالگی وبعداز
زایمان مراقب سلامت و روحت و هیکلت باشی ولباس شیک
بپوشی .
🌹کوثر🌹
https://eitaa.com/joinchat/1574305852C574f8d0f57
⭐️
💍⭐️
💞💍⭐️
🔘 داستان کوتاه
در زمان های قدیم سقای فقیری زندگی می کرد که خر لاغری داشت.
سقای تنگدست هر روز کوزه های پر از آب را بار خرش می کرد و برای فروش به شهر می برد. از آنجایی که حیوان بیچاره همیشه گرسنگی می کشید و بارهای سنگینی حمل می کرد، جثه ی لاغر و ضعیفی داشت. روزی از روزها میر آخور (مسئول اسب های دربار پادشاه)، سقا و خرش را دید و گفت: چه بر سر این خر بیچاره می آوری که از او جز استخوان و پوست چیزی باقی نمانده؟
سقا با ناراحتی پاسخ داد:
راستش را بخواهید بخاطر فقر و تنگدستی من، این حیوان زبان بسته به این حال و روز افتاده! با اینکه کار زیادی از او می کشم اما توانایی خرید علف و غذای کافی را ندارم.
میرآخور گفت: اگر می خواهی خرت را چند روزی به من بسپار تا او را به طویله دربار ببرم. مطمئن هستم که آنجا حسابی چاق و زورمند خواهد شد و به جان من دعا خواهی کرد.
سقای بیچاره با خوشحالی پذیرفت و خرش را به میرآخور سپرد.
میرآخور خر لاغر را به آخور دربار برد و آن را کنار اسب های امیران و لشکریان بست. خر بیچاره که تا آن روز هیچ گاه مزه ی جو و یونجه ی تازه را نچشیده بود، با اشتهای خاصی شروع به خوردن کرد. هنگامی که کاملاً سیر شد، با کنجکاوی به اطراف خود نگریست و در جای جای طویله اسب های سالم و با نشاط را دید.
با حسرت گفت: خوش به حالشان! ای کاش من هم مثل این اسب ها، همیشه اینجا می ماندم و بدون رنج و زحمت، زندگی شاد و آرامی داشتم و همیشه یونجه و علف تازه می خوردم.
سپس در حالی که به وضع زندگی فقیرانه اش تاسف می خورد، با خود گفت: مگر من چه فرقی با این اسب ها دارم؟
چرا من خری ضعیف و ناتوان آفریده شده ام؟ در حالی که این اسب ها در آسایش و نعمت فراوان قرار دارند؟!
خر همین طور با خود از این حرف ها می زد و حسرت می خورد، ناگهان چند نفر وارد طویله شدند و اسب ها را با سرعت برای بردن به میدان جنگ، زین کردند.
فردای آن روز خر بیچاره با صدای ناله اسب ها از خواب برخاست. در کمال تعجب مشاهده کرد که تعداد بسیاری از اسب ها زخمی شده و تیر خورده اند و عده ای با خنجر تیز و پر حرارت، تیرها را از بدن آن ها بیرون می کشند تا آن ها را پس از بهبودی دوباره برای بردن به میدان و صحنه کارزار آماده نمایند.
خر وقتی این صحنه های وحشتناک را دید و شیهه های دردناک اسبان را شنید، با خود گفت: درست است که من خر لاغری هستم و صاحب بی پولی دارم ولی به همان زندگی فقیرانه ای که داشتم، راضیم!
زندگی آرام و راحت این اسب ها، فقط ظاهر گول زننده ای دارد، بی خود نیست که به آن ها یونجه تازه می دهند، در واقع این غذاها قیمت جان اسب های بیچاره است. من دوست دارم هر چه زودتر به نزد صاحب خود باز گردم. این را گفت و در گوشه ای از طویله منتظر ماند تا هر چه زودتر مرد سقا به سراغش بیاید و برای کار او را به کنار چشمه ببرد.
─┅─═इई 🌸🌺🌸ईइ═─┅─
@kosar_18
#کوثر(18)
﴿🔥﴾○﴿فرار از جهنم۱۱﴾○﴿🔥﴾ #Part_11 من بی حال روی تخت دراز کشیده بودم … همه جا ساکت بود … حنیف بعد ا
﴿🔥﴾○﴿فرار از جهنم۱۲﴾○﴿🔥﴾
#Part_12
.صبح که بیدار شدم سرم درد می کرد و گیج بود … حنیف با خوشحالی گفت: دیشب حالت بد نشد … از خوشحالیش تعجب کردم … به خاطر خوابیدن من خوشحال بود … ناخودآگاه گفتم: احمق، مگه تو هر شب تا صبح مراقب من بودی؟ … نگاهش که کردم تازه فهمیدم سوال خنده داری نبود … و این آغاز دوستی من و حنیف بود … .
اون هر شب برای من قرآن می خوند … از خاطرات گذشته مون برای هم حرف می زدیم … اولین بار بود که به کسی احساس نزدیکی می کردم و مثل یه دوست باهاش حرف می زدم … توی زندان، کار زیادی جز حرف زدن نمی شد کرد …
وقتی برام تعریف کرد چرا متهم به قتل شده بود؛ از خودم و افکارم درباره اش خجالت کشیدم … خیلی زود قضاوت کرده بودم … .
حنیف یه مغازه لوازم الکتریکی داشت … اون شب که از مغازه به خونه برمی گشت متوجه میشه که یه مرد، چاقو به دست یه خانم رو تهدید می کنه و مزاحمش شده … حنیف هم با اون درگیر می شه … .
توی درگیری اون مرد، حنیف رو با چاقو میزنه و حنیف هم توی اون حال با ضرب پرتش می کنه … اون که تعادلش رو از دست میده؛ پرت میشه توی زباله ها و شیشه شکسته یه بطری از پشت فرو میشه توی کمرش … .
مثل اینکه یکی از رگ های اصلی خون رسان به کلیه پاره شده بوده … اون مرد نرسیده به بیمارستان میمیره … و حنیف علی رغم تمام شواهد به حبس ابد محکوم میشه …
○•○•••○•○•••○•○•••○•○
○•○•••○•○•••○•○•••○•○
#کپی_آزاد
نشرخوبیهاصدقهجاریه🌿(:
🥀
🔥🥀🔥
🥀🔥🥀🔥🥀🔥
🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀🔥🥀
هدایت شده از فروشگاه تنگه اُحد ایران(سیستان)
🔴طبق این کتاب به آنها گفته شد:
▪️ازدواج همجنس گرایان در آینده قانونی و مجاز خواهد بود.
▫️والدین قادر به تربیت و کنترل فرزندان خود نخواهند بود.
▪️زنان مشغول کار و فرصت خانه داری نخواهند داشت.
▫️طلاق بسیار آسان خواهد بود.
▪️ مشکلات و تمایل برای ازدواج بسیار دشوار خواهد بود.
▫️دین ممنوع خواهد شد و
مؤمنان واقعی شکنجه ، زندانی، نابود و کشته خواهند شد.
▪️عبادت فقط بین مردم و ذهنشان خواهد بود!
🔺 و همه به دین جدید (شیطان پرستی/ دین لوسیفر) روی خواهند آورد!
⚠️کتاب نظم نوین جهانی در سال ۱۹۹۰ منتشر شد و این کلمات امروز به معنای واقعی کلمه در حال رخ دادن است.
#نظم_نوین_شیطانی
#آخرالزمان_شناسی
#منتظران_ظهور 🖤
♡ همدلی برای ظهور
به نیت سلامتی امام زمان(عج)♡
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#آموزش درست کردن بیسکوییت😍
بیسکویت حبه ای
🌹کوثر🌹
https://eitaa.com/joinchat/1574305852C574f8d0f57
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
غذای فوری و خوشمزه😋
🌹🌹کوثر🌹
https://eitaa.com/joinchat/1574305852C574f8d0f57
#همسرانه
زن و شوهر باید نسبت به یکدیگر وفادار باشند و حداکثر سعی خود را برای تحکیم خانواده و استمرار و استحکام رابطه زوجیت داشته باشند.
🌹کوثر🌹
https://eitaa.com/joinchat/1574305852C574f8d0f57
⭐️
💍⭐️
💞💍⭐️
معمولاً ازدواج به خاطر قیافه و موقعیت افراد شکل میگیرد و طلاق به خاطر اخلاق!
وقت آن رسیده است که کمی در معیارهایمان تجدید نظر کنیم! ↙️
🌹کوثر🌹
https://eitaa.com/joinchat/1574305852C574f8d0f57
⭐️
💍⭐️
💞💍⭐️