eitaa logo
حوزه علمیه کوثر
356 دنبال‌کننده
4.8هزار عکس
1.6هزار ویدیو
352 فایل
☎️تلفن : ۳۶۲۵۰۶۶۰_۰۲۱ معاونت آموزش : @m_zafar معاونت فرهنگی : @zahra0451 معاونت پژوهش : @kosar_nori
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از 🌷دفتری در قاب شیشه ای🌷
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸 پستوی توبه پدرم ما را درّ و گوهرهای زندگی خود می‌دانست و همیشه می‌گفت: دُرّ را نمی‌شود گذاشت جلوی چشم مردم! یک جادرّ خوب باید داشته باشید. پدرم این‌قدر ما را در‌دانه‌ خواند که زود برای خودمان جادُرّی خریدیم و زود چادری شدیم. همان‌طور که زود روزه ‌گرفتیم، خیلی زودتر از سن تکلیف‌مان. نه! نه به خاطر ثوابش و نه به خاطر فهم روزه و ماه رمضان! قضیه این‌ها نبود. ما بیشتر ذوق فهم کله‌گنجشگی را داشتیم و بین خوردن، نخوردن‌هامان پی گنجشک خیالات کودکانه‌مان بودیم. می‌خواستیم دستمان بیاید جیک‌جیک این زبان‌بسته کجای گرسنگی و تشنگی ماست! گرسنگی اما فقط ما را می‌کشاند به قارقار کلاغ دل و روده‌ و افطار دم ظهر. همین! باید زمان می‌گذشت و باید بزرگتر می‌شدیم تا برسیم به اینجا، به اینجا که درک کنیم رمضان هم یعنی حجاب. که درک کنیم ما پیشتر و بیشتر از این‌که دردانه‌ها‌ی پدر باشیم،‌ نور‌چشمی‌های خداییم و او هم دوست ندارد چشم شراره‌های آتش به وجودمان بیافتد و برای همین روی کل خطاهای سال و ماه‌مان پرده‌ی توبه‌ی رمضان را کشیده؛ و من از همان کودکی«رمضان» را دوست داشتم، از همان روزهایی که فکر می‌کردم اگر در پستوی آشپزخانه‌ی مادر‌بزرگ پنهان شوم و روزه‌ام را بخورم، ته تمام زرنگی‌های دنیا را در‌آورده‌ام! از همان روزهایی که سحر به سحرش ترجیح می‌دادم چشمان نوچ شده‌ام را آب نزنم و با همان دست و روی آب ندیده بنشینم پای سفره‌. سختم بود گرمای رختخواب را بدهم به دست سرمای حیاط و بروم لب حوض کاشی و دست ببرم زیر آب سرد. سختم بود چشم باز کنم و راه حیاط را بین آن همه در پیدا کنم. هنوز درهای قفل خورده و تنها‌ در باز پنج‌دری خانه‌ی مادربزرگ را تشخیص نمی‌دادم. «رمضان» را دوست داشته و دارم فقط به این خاطر که دست دختربچه‌ی تازه به تکلیف رسیده‌ی دیروز را گرفته و آورده تا امروز و سر‌کشیدن جام وصال در گوشه‌ی پستوی «توبه». فقط به خاطر سحرهایی که باید چشم را آب می‌زدم و راه را پیدا می‌کردم. •✾••┈┈• @daftarybaghabeshisheh •┈┈••✾•🕊🕊🕊🕊