🇮🇷🌸
🍀
✅ صرفا_جهت_اطلاع
💢 موضوع: محتوای سند همکاری جامع ایران و چین چیست؟
🍃🌻🍃
🔻سند برنامه همکاری جامع ایران و چین یک نقشه راه برای همکاری های جامع دو کشور است و حاوی هیچ قراردادی نیست.
🔹در بعد سیاسی، طرفین ضمن ارتقای همکاریهای نزدیک خود در موضوعات مورد نظر و در نهادهای منطقهای و بینالمللی را افزایش میدهند و طرفین همکاری در عرصههای مختلف دفاعی را تقویت خواهند کرد.
🔸در بعد اقتصادی، همکاری در حوزههای نفت، صنعت و معدن و حوزههای مرتبط با انرژی مورد تاکید بوده و بر مشارکت موثر ایران در ابتکار کمربند-راه طرف چینی تاکید شده است. همکاری در زمینههای زیرساختی، ارتباطی، مخابراتی، علمی-فناوری، آموزشی و سلامت بخش دیگری از این سند است.
🔹در بعد فرهنگی نیز بر افزایش شناخت متقابل از طریق ارتقاء ظرفیت گردشگری، رسانهای، سازمانهای مردمنهاد، انجمنهای دوستی و همکاری دانشگاهی تاکید شده است.
💠همکاری ایران و چین حاوی چه مفادی نیست؟
🔸در هیچ کجای سند رقم و عدد خاصی در خصوص سرمایهگذاری و یا منابع مالی ذکر نشده و واگذاری هیچ منطقه یا هیچ انحصار متقابل و یا یکجانبهای مطرح نیست. مدیریت و اداره هیچ منطقهای نیز واگذار نشده است.
🔺متن کامل در 👇👇
fna.ir/my6o
#روشنگری
#ثامن
#معیار
🆔https://sapp.ir/meyar.pb
🆔eitaa.com/meyarpb
🆔https://rubika.ir/meyar_pb
🍀
🇮🇷🌸
🎆 لوح | نیمه شعبان، مظهر امید به آینده
🔹 نیمهی شعبان، مظهر امید به آینده است؛ بقیه امیدها ممکن است بشود، ممکن است نشود؛ امّا امید به اصلاح نهایی بهوسیلهی حضرت صاحبالزّمان امید غیر قابل تخلّف است. السَّلامُ عَلَیکَ یا وَعدَ اللهِ الَّذی ضَمِنَه.
📆۱۰ اردیبهشت ماه ۹۷
#نیمه_شعبان
#انتخابات
#گاندو
#میلاد_امام_زمان
#به_مدد_الهی_کرونا_را_شکست_میدهیم
🍀الّلهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَج🍀
🌍 در کانال کوثر با ما همراه باشید👇
🥀@kosarana
💠 حدیث روز شماره ۳۲ 💠
💎 نشانه مسلمانی
🔻پيامبر اکرم صلياللهعليهوآلهوسلم:
أحسِن مُصاحَبَةَ مَن صاحَبَكَ تَكُن مُسلِمًا
🌸 با آن كس كه همنشين توست، نيكو همنشينى كن تا مسلمان باشى.
📚 امالی مفید، ج ۱، ص ۳۵۰
•┈┈••✾••┈┈•
🥀@kosarana
💠 حدیث روز شماره ۳۲ 💠
💎 نشانه مسلمانی
🔻پيامبر اکرم صلياللهعليهوآلهوسلم:
أحسِن مُصاحَبَةَ مَن صاحَبَكَ تَكُن مُسلِمًا
🌸 با آن كس كه همنشين توست، نيكو همنشينى كن تا مسلمان باشى.
📚 امالی مفید، ج ۱، ص ۳۵۰
•┈┈••✾••┈┈•
🥀@kosarana
💠 حدیث روز مناسبتی 💠
🌘 عاقبت انکار حضرت ولی عصر (عج)
🔻پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم):
مَن اَنکَرَ القائِمَ مِن وُلدی أَثناءَ غَیبَتِهِ ماتَ میتَةً جاهِلیَّةً
✳️ کسی که قائم (مهدی) را که از فرزندان من است در دوران غیبتش مُنکِر شود، بر حالت جاهلیت قبل از اسلام از دنیا خواهد رفت.
📚 منتخب الاثر، ص ٢٢٩
•┈┈••✾••┈┈•
🥀@kosarana
دیده بان همیشه بیدار ۹
خاطره نگار : فرحناز فروغیان
دوازده ساعت از تیر خوردنش می گذشت که یکی از دوستانش دم در خانه اش رفت . همسرش که روزها بود دچار استرس شده بود و دل و دماغ کار نکردن نداشت در حالی که زیر لب صلوات می خواند سراسیمه در را باز کرد . ناخودآگاه پرسید:
-از اسماعیل خبر آوردی؟ اون طوریش شده ؟!
مرد بغض آلود خودش را جمع و جور کرد و گفت :
- نفوس بد نزن خواهر ! اسماعیل چیزیش نیست ؛ برادر شوهرتون افتاده دستش شکسته اومدم دنبالتون ببرمتون پیشش !
فاطمه گیج و پریشان شده بود . توی دلش می گفت من چرا باید بروم . مرد اصرار کرد که حتما باید بیایید .
فاطمه همراه برادرش با دوست اسماعیل همراه شدند . بین راه از دست برادر شوهرش عصبانی بود . اما ته دلش احساس می کرد برای اسماعیل اتفاقی افتاده است و این دوستش چیزی بروز نمی دهد . از خدا می خواست که به بچه های کوچکش رحم کند . به جوانی اش رحم کند .
بین راه پدر اسماعیل هم به آن ها ملحق شد . او خیلی زود متوجه شد که پسرش مجروح شده است و در بیمارستان بستری اش کرده اند و دوست اسماعیل ملاحظه حال همسرش را کرده است و حرفی نزده است .
- نگران نباشین اسماعیل زنده است !
با این خبر انگار آب سردی روی سرش ریختند . مسیر خانه تا بیمارستان کش می آمد . انگار این راه تمام شدنی نبود .
اسماعیل با سر و صورتی متورم بیجان روی تخت مراقبتهای ویژه افتاده بود . فاطمه یاد سفارشهای همسرش افتاد که او را به صبوری دعوت می کرد . نباید گریه و زاری راه می انداخت . باید قرص و محکم می ایستاد .
اسماعیل تا چشم باز کرد گفت :
- دعا کنید شهید بشم !
همه آنهایی که دورش حلقه زده بودند گریه می کردند . اسماعیل دچار ضایعه نخاعی شده بود و تا پایان عمر نمی توانست حرکت کند . به راحتی نمی توانست صحبت کند . با اشاره چشم حرفش را می رساند . به زور غذا می خورد و پرستارها گله مند بودند . از آن جایی که به همسرش وابسته بود می خواست او در کنارش بماند . اما شهر اهواز به خانه و زندگیشان دور بود . فاطمه بچه ها را به خانواده اش سپرده بود . دکترها اجازه نمی دادند اسماعیل را به خانه ببرند .
چند شب را منزل آقای میثم فرحانی اسدی که از قوم و خویشانشان بود ماندند . فاطمه وقتی تنها کنار اسماعیل بود اشک ریزان می گفت :
- تکیه گاهم زود خوب شو تا به خانه خودمان برویم خودم پرستارت می شم !
نمی شد این همه وقت خانه این و آن ماند .
ولی اسماعیل اوضاعش وخیم بود و به دستور دکترها به تهران اعزامش کردند .
🥀@kosarana