❓ مطالبه گری از دولت یا مردم؟
🔻به طور طبیعی پیکان مطالبهگری همواره به سوی دولت بوده و هست چرا که او شعارهایی داده و مسئولیت هایی پذیرفته و باید پاسخگوی عملکرد خود باشد، اما زمان این مطالبه گری از شروع به کار دولت تا پایان کار آن است، هر چند در ماه های پایانی دولتی که دور دومش را سپری می کند، چندان اثربخش نیست.
🔹اما زمان #انتخابات، مطالبهگری و روشنگری باید از مردم و برای مردم باشد، به سخن دیگر آنها باید انتخاب آگاهانه و صحیحی داشته باشند و مسئولیتها را به افرادی بدهند که از تخصص و کارآمدی لازم و روحیه خدمتگذاری برخوردار باشند، تا بتوان از آنها مطالبه خدمت نمود.
🔻افراد خسته و پا به سن گذاشته که روحیه جوانی خود را از دست داده و در مقاطعی مانند ۶۸ تا ۷۶ و دوره کنونی تورم افسار گسیخته را بر جامعه تحمیل کردند، نمیتوان انتظار تامین معیشت افراد کم درآمد را داشت. لذا اکنون زمان مطالبه از انتخاب کنندگان است، یعنی حضور گسترده و آگاهانه.
✍️ دکتر قاسم حبیب زاده
┄┅═✧☘️🌸☘️✧═┅┄
🍂
🔻پنهان زیر باران 7⃣3⃣
#سردارعلی_ناصری
بلافاصله فرمانده نظامی القرنه دستور می دهد آن سرباز را بازداشت کنند و به او می گوید: می روم؛ اما اگر خبری نبود، پدرت را در می آرم. وای به حالت!
ابوعروبه با چند نفر دیگر سوار ماشین می شوند و به طرف پل المزرعه حرکت می کنند. تا وسط پل هم می روند که نیروهای ما با آرپی جی به آنها شلیک می کنند.
پس از این ماجرا، نیروهای ایرانی وارد شهر القرنه می شوند و شهر را به تصرف خود در می آورند. مردم روستاهای اطراف، از نیروهای ما استقبال خوبی می کنند. مردم شهر مقاومتی نمی کنند و برخی هم می گریزند که نیروهای ما به دستور صریح آقا محسن هیچ ممانعتی نمی کنند.
روز دوم یا سوم عملیات، برادر شمخانی و رشید مرا خواستند در راه پاسگاه خاتمی به پاسگاه برزگر، محلی را برای فرود هلی کوپترهای هوانیروز درست کرده بودیم تا نیروها را از آنجا به جزیره مجنون هلی برن کنند. روز دوم یا سوم عملیات بود. رفتم آنجا. غوغایی بود. هلیکوپترها مرتب در حال فرود و صعود بودند. چند تن از فرماندهان نیز حضور داشتند. من و شمخانی و رشید و صیاد شیرازی جلسه ای درباره آخرین وضعیت نیروهای مستقر در روطه و القرنه تشکیل دادیم و در این باره صحبت کردیم. قرار شد من با هلیکوپتر صیاد شیرازی بروم و از بالا آخرین وضعیت را بررسی کنم. صیاد به من گفت:
. آقای ناصری، منطقه را که بلد هستید؟
. بله، آنجا رفته و شناسایی کرده ام. البته لطف کنید و خلبان ارتشی به من ندهید. صیاد خندید و قبول کرد که خلبان پاسدار در اختیارم بگذارد.
دو پاسدار خلبان و کمک خلبان سوار هلی کوپتر شدند و من هم عقب نشستم و پرواز کردیم. از روی موقعیت شهید بقایی عبور کردیم. رزمندگان سوار در قایق برایمان دست تکان می دادند. آنان را دعا کردم. از آنجا به روطه رفتیم. با دوربین نگاه کردم و دیدم آنجا نیروهای خودی مستقر هستند. به خلبان گفتم:
- برو به طرف نیروهای خودی. خلبان پایین آمد و در جای مناسبی نشست. من منطقه را کاملا شناسایی کردم و سپس به طرف پاسگاه الهویدی و
و زردان پرواز کردیم. از بالا متوجه شدم که سیل عظیمی از دشمن، شامل انواع نفربر و تانک، به طرف منطقه در حال
حرکت است. ما در آن منطقه نیروی زرهی نداشتیم و بچه ها با گوشت تنشان می جنگیدند. خلبان گفت: زرهی خودی است یا دشمن؟
۔ خودی هستند.
می دانستم اگر بگویم دشمن هستند، زود برمی گردد و من نمی توانستم خوب شناسایی کنم. برای احتیاط گفتم:
.کمی فاصله بگیر.
- بابا، اینها تانکهای دشمن است!
- نه، خودی هستند.
بالای پاسگاه زردان رسیده بودیم که از ستون زرهی عراق به طرف ما شلیک شد. نزدیک بود گلوله ها به هلیکوپتر بخورد. خلبان با ناراحتی گفت:
- آدم نفهم، اینها دشمن هستند. می خواهی ما را به کشتن بدهی؟
- حرف دهنت را بفهم. تو خودت زیاد رفتی پایین. من نگفتم فاصله بگیر؟
پیگیر باشی
🍂
🔻پنهان زیر باران 8⃣3⃣
#سردارعلی_ناصری
روی زمین غوغایی بود. بچه ها روی سیل بند با نیروهای عراقی درگیر شده و جنگ سختی در حال انجام بود. دشمن با تانک به جان بچه ها افتاده بود و آنها را شکار می کرد. عده ای از نیروهای ما خود را به آب انداخته و در حال غرق شدن بودند. دشمن در آب هم به آنان امان نمی داد.
قایق ها مملو از مجروح و رزمنده بود. برخی از قایقها پارو نداشتند و بچه ها با کلاه جنگی سعی می کردند قایقهایشان را از دشمن دور کنند. چند نفر از آنان متوجه هلیکوپتر خودی شدند و نومیدانه برای کمک دست تکان دادند. دلم ریش شد. یکی دو قایق واژگون شده و بچه ها در آب سرگردان بودند، دشمن با تیربار و توپ مستقیم تانک به جان بچه ها افتاده بود، صحنه هولناک و تکان دهنده ای بود که هرگز تا آخر عمر از یادم نمی رود. به خلبان گفتم:
- برو به جزیره شمالی.
در جزیره مجنون شمالی فرود آمدیم. از هلی کوپتر پیاده شدم و برادر عبدالزهرا داغری را کنار کشیدم و وضعیت اسفبار بچه ها را شرح دادم و متذکر شدم که کسی نفهمد تا روحیه نیروها تضعیف نشود. بعد گفتم:
- بچه ها در هور در وضع وخیمی هستند. اگر می توانی، قایق برایشان بفرست تا عقب بیایند.
بعد سوار هلی کوپتر شدم و در پدی در ضلع شمالی جزیره شمالی پیاده شدم.
برادر غلام مهرابی، مسئول اطلاعات قرارگاه کربلا بود. تا مرا دید، با خنده گفت:
- علی ناصری، کجا هستی؟ توی القرنه ای؟ نکند فرماندار القرنه شدی
با ناراحتی گفتم:
- دری وری نگو!
- چه شده؟ توپت پرہ؟
- عراق داره همه جا را پس می گیره! دارند به طرف روطه می آیند. دشمن با تانک به جان بچه ها افتاده. غلام با ناراحتی گفت:
- پس بریم به محسن بگوییم.
مهرابی را سوار هلی کوپتر کردم و با هم به جایی که صیاد شیرازی و فرماندهان دیگر بودند، بازگشتیم.
پیگیر باشید
🔴 غرض حاصل نشد‼️
💢 #زمانه| حسرت تلخ وزیر خارجه ترامپ و اعتراف به آرزویی که به گور برد
👤پمپئو ( وزیرخارجه ترامپ):
💯 در خصوص وادار کردن ایران به کوتاه آمدن و وارد شدن شان به توافقی که واقعاً مانع از دستیابی به سلاح هستهای شود، آنچه که امیدوار بودیم بهدست میآوریم، حاصل نشد!
#زباله_دان_تاریخ
#محتوای_اختصاصی_گفتمان
┄┅═✧☘️🌸☘️✧═┅┄