14.29M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔸سپهبدهای اخلاص
این ملک شیران قرن دارد
آری اویس این بار ایرانی ست
این بیشه ی شیران صیاد است
نقش نگین اینجا سلیمانی ست
💢صادق خرازی دبیرکل حزب اصلاحطلب ندای ایرانیان :
⁉️چطور میشود در ابتدای هر انتخاباتی همه میآیند با قدرت و تمرکز، انواع و اقسام شعارها را میدهند و میگویند ما این کار را میکنیم و آن کار را میکنیم ولی وقتی دورهشان رو به اتمام میرسد، میگویند ما اختیار نداریم... میخواهند مشکل را به گردن کسی دیگر بیندازند و به دنبال سوژههایی هستند تا بگویند او نگذاشت ما کارمان را انجام بدهیم!
⭕️متأسفانه کسانی در داخل کشور برای منافع شخصی، جناحی و باندی خود به دنبال دلسرد کردن و کاهش مشارکت مردم هستند و کسانی هم در خارج کشور، دل در گروی بیگانگان نهاده و مردم را دوری از انتخابات فرامیخوانند!اینها خادم کشور و ملت نیستند.
✅باید نشان دهیم که مشارکت حداکثری مردم در انتخابات ضامن امنیت، رفاه و زندگی مردم است. قهر جواب نمیدهد، هرکس که دغدغه آینده این سرزمین را دارد، هرکس اندیشناک آینده فرزندان و مردم، خرد و بزرگ از هر قوم، منطقه و نژاد و دین و مذهب است، اکنون هنگامه آن است که نقش ملی و تاریخی و تمدنی خود را ایفا کند.
#انتخابات
┄┅═✧☘️ 🌸☘️✧═┅┄
🕊🌸 امیر جهاد با نفس
☘️ رهبر انقلاب: از اوایل انقلاب تا وقت شهادت، حقّاً و انصافاً جز خیر از این مرد [شهید صیادشیرازی] چیزی ندیدیم. آنچه در میدانهای جهاد از او بروز کرد، کارهای بزرگی بود؛ هم در میدان جنگ و هم بیرون از میدان جنگ. چیزی که مهمّ است، این است که یک نفر علاوه بر جنگ با دشمنان، در #جهاد_با_نفس هم پیروز شود. ۷۸/۰۲/۱۹
┄┅═✧☘️ 🌸☘️✧═┅┄
5.45M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 #کلیپ: چیستی برنامه همکاری جامعه ایران و چین
💢 چه موضوعاتی در سند همکاری ۲۵ ساله ایران و چین مطرح نشده است؟
┄┅═✧☘️ 🌸☘️✧═┅┄
🍂
🔻پنهان زیر باران 9⃣6⃣
#سردارعلی_ناصری
در زندگی هر انسانی، روزهایی است که آن را هرگز فراموش نمی کند و تا لحظه مرگ در خاطر دارد؛ روزهایی شاد یا تلخ. روز نوزدهم آذر ماه ۱۳۶۴ در زندگی من از چنین روزهایی است.
در این روز قرار شد من با چند تن از دوستان در منطقه غرب بستان برای شناسایی سه راهی جاده معلق به جاده شیب به خطوط دشمن نزدیک شویم و اطلاعات لازم را به دست آوریم. شناساییها کامل بود؛ اما بچه ها جوابهای مناسبی برای سؤالات من نداشتند. لازم دیدم خودم بروم و از نزدیک آنجا را ببینم و شناسایی کنم. حمید رمضانی، علی هاشمی را تحت فشار قرار داده بودم تا به من اجازه مأموریت بدهد. این را من خودم از رمضانی به اصرار خواسته بودم.
صبح که خواستم حرکت کنم، پیراهن کره ای نویی تنم بود. قاسم حزباوی گفت:
- علی، حیفه این لباس را پوشیده ای. اگر اسیرت کردند، حیفه این لباس تنت باشه. برای چی پوشیده ای؟ بیا یک لباس کهنه بپوش.
قبول کردم. پیراهنم را در آوردم و لباس کهنه ای پوشیدم. با بچه ها خداحافظی کردم و با جیپی به راه افتادم. در جیپ امین داوودی، یک نیروی بومی به نام جوحی سواری بود و این عده: امین داوودی، سید جعفر، جمعه ساعدی و جبار صخراوی.
به دلم الهام شده بود که این بچه ها را برای آخرین بار می بینم. درونم پیام هایی می فرستاد. سخت بی قرار بودم؛ مثل کسی که منتظر حادثه ای است.
کمی جلوتر، صبحانه خوردیم، سوار بلمها شدیم و به طرف دشمن حرکت کردیم. در آذر ماه، آب منطقه شمال هور خیلی خنک است؛ چون بلندی نیها مانع از تابش آفتاب می شود. نیها خیلی فشرده بود. آبراه هم نبود و خیلی دشوار جلو می رفتیم. من شلوارم را بیرون آوردم. امین داوودی هم بیرون آورد. آب سرد بود و بدنم مورمور می شد. جوحی هم مثل ما به آب زد. ما سه تن با شورت به آب زدیم و آن سه نفر دیگر در بلم ماندند. جوحی که بومی منطقه و راهنمای ما بود، جلوی ما حرکت می کرد.
در زاویه نود درجه جاده شیب بودیم. چپ و راست ما، دکلهای دیدبانی دشمن بود. طوری می بایست حرکت می کردیم که عراقیها ما را نبینند. در آب، تا جایی که نیها تمام شدند، جلو رفتیم. آنجا کمی مکث کردیم. کمی جلوتر، روی شنهای ساحل، رد پوتینهایی را دیدیم. به جرحی گفتم:
۔ دو بار قبلا آمده ای اینجا ..... این جای پای شما نیست؟ خم شد، به دقت جای پاها را نگاه کرد و گفت:
- علی، اگر فکر نمی کنی جا خورده ام و ترسیده ام، باید بگویم این جای پاها مال همین امروزه! احتمالا جای پاهای گشتیهای عراقیه.
جا خوردم. می بایست احتیاط می کردیم. هر آن امکان داشت گشتیهای عراقی باز گردند و ما را به دام اندازند. می بایست می رفتم و سیل بند دشمن را شناسایی می کردم. به آن دو نفر گفتم:
- شما داخل همین نيها بمانید. من جلو می روم و اوضاع را می سنجم، اگر خوب بود، علامت می دهم، بیایید. تا نگفته ام، از سر جایتان تکان نخورید.
این را گفتم و دولا دولا شروع کردم از آب خارج شدن....
پیگیر باشید
🍂
🔻پنهان زیر باران 0⃣7⃣
#سردارعلی_ناصری
به خشکی رسیده بودم. هنوز چند متری جلو نرفته بودم که ناگهان سر و كله گشتیهای دشمن پیدا شد. از همان مسیری که رفته بودند، داشتند به مواضعشان باز می گشتند. مرا دیدند. فورا صدا زدند: ایرانی قف ... قف ... لاتحرک!
صدای کشیده شدن گلنگدن آنها را هم شنیدم. شروع کردم به دویدن و دور شدن. مرا به رگبار بستند. احساس کردم کسی محکم مرا گرفت. روی زمین افتادم. بلند شدم و چند متری جلو رفتم؛ نتوانستم و باز افتادم. پاهایم از کمر بی حس بود. عراقيها هنوز به طرفم تیراندازی می کردند. ناگهان احساس کردم پهلویم سرد شده. نگاه کردم، دیدم غرق خون است. عراقيها جرئت نمی کردند جلو بیایند. می ترسیدند نارنجک داشته باشم و به طرفشان پرت کنم. با خودم گفتم: ای وای علی، اسیر شدی؟
اشهدم را خواندم و شروع کردم جملاتی از زیارت عاشورا را در دل خواندن؛ اما خبری از شهادت نشد. چند لحظه بعد یقین کردم که ... شهید نمی شوم و سرنوشتم اسارت است.
و عراقيها هنوز به طرفم تیراندازی می کردند. بدنم از شدت سرما مست شده بود و می لرزیدم. تیرها کنارم در زمین فرو می رفتند.
فریاد می زدند و تیر می انداختند. اطرافم از خون سرخ شده بود. دستم را به علامت تسلیم بردم بالا. عراقیها تیراندازی را قطع کردند. یکی از آنها تا بیست متری ام آمد. به عربی گفت:
_ بلند شو
- نمی توانم بلند شوم.
- چته؟
- تیر خورده ام.
- نارنجک نداری؟
- نه
- می ترسم نارنجک داشته باشید .
- نه، ندارم
- سلاحت کجاست؟
- سلاح ندارم.
او با احتیاط شروع کرد جلو آمدن. از شانس بد من، ناگاه توپخانه ما شروع کرد به شلیک. گلوله های توپخانه ارتش در سیصد چهارصد متری عراقیها فرود می آمد و منفجر می شد. فرمانده عراقی، ستوان سه بود. فریاد زد:
- دراز بکشید!
کمی بعد بلند شدند و باز با انفجار گلوله دیگر روی زمین دراز کشیدند. صحنه خنده آور و دلهره آمیزی بود. می ترسیدم خیال کنند همراهان من به تو پخانه گرا داده اند. آن سرباز به طرفم آمد و بلندم کرد. افتادم روی زمین، گفت:
- راه برو
- نمی توانم
- چه کار کنم ؟
- نمی دانم
چه داری؟
نگاهی انداخت و ساعتم را دید. فورا آن را در آورد. سرباز دیگر رسید. او هم پوتینم را در آورد. پوتین نو بود؛ اما زبانه اش را موش
خورده بود. لحظه به لحظه احساس سرمای بیشتری می کردم؛ طوری که دندانهایم به هم می خورد
پیگیر باشید
سلام و درود😇🌱
📢 برنامه «جهان آرا»
👈🏻 روایت یک زندگی مجاهدانه از همراهی با شهید آوینی تا همراهی با مردم مناطق محروم
🔰 با حضور :
🔹سردار مهندس حاج سعید قاسمی
( مسئول قرارگاه جهادی مهندسی سردارجاویدالاثر حاج احمد متوسلیان)
*⏰ شنبه ۲۱فروردین ماه ساعت ۲۲:۰۰*
*از شبکه افق سیما📺*
تکرار روز بعد ساعت ۱۴:۳۰
#رسانه_باشیم 🙏🏻
✅ ملاکها و معیارهای انتخاب اصلح ازدیدگاه امامین انقلاب در ۱۴ واژه و با مخفف" معتمد- شجاع- متقی"عبارتند
از:
💠 قسمت اول: معتمد
1️⃣ م: مومن به اسلام، انقلاب، ولایت و مردم.
2️⃣ ع: عالم بلکه عالمترین.
3️⃣ ت: توانمند در مدیریت.
4️⃣ م: مردمی بودن.
5️⃣ د: دلسوز، باوجدان کاری
👈🏻 توجه:
🔰 آدرس آیات متناسب با ملاکهای ۱۴ گانه انتخاب اصلح:
🔻 مومن: آیه۷۴، انفال.
🔹 عالم: آیه۱۱، مجادله و آیه ۹۰، زمر.
🔸 توانمندی در مدیریت: آیه ۵۸، نساء و ۳۹ نجم.
🔹 مردمی: آیه ۳۷، اسراء و آیات ۱تا۵، عبس.
🔺دلسوزی: آیه۲۹، فتح و آیه۱۴۶، آل عمران.
#انتخابات
#معیار
#ثامن
┄┅═✧☘️ 🌸☘️✧═┅┄
13.32M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 صیاد فرصتها
◽️کسی که خود را در برابر پروردگار پاسخگو ببیند، حریصانه برای لحظه لحظهی عمرش برنامهریزی میکند... او صیاد بود؛ صیاد فرصتها.
◽️در این اثر میبینید: زندگی شهید صیاد شیرازی چگونه سپری شد؟
#صياد_دلها
┄┅═✧☘️ 🌸☘️✧═┅┄