#یک_قاچ_کتاب
💠 سرکار عِلّیه
زن، آدم نیست؟ زن نمیتواند به چیزی علاقهمند باشد؟ برایش تلاش کند و با شوق آن زندگی کند؟ اگر نتواند هویتش را طبق چیزی که دوست دارد شکل دهد، پس چه تسلطی بر زندگیاش دارد؟ دیگر چگونه میتواند به نقطهٔ مطلوب در جهان هستی برسد؟
اینها حرفهای گندهتر از دهانم بود. قطعاً کودک یا نوجوان ده-دوازده ساله نمیتواند از بحران هویت در جامعهٔ زنان صحبت کند و بخواهد حق برابرش با مردان را از جامعهٔ مردسالار بازستاند؛ اما تمام این حرفها فقط توی ذهنم بود؛ با ادبیات کودکانهٔ خودم.
من جوابم به «بزرگ شدی میخوای چهکاره بشی؟» را بارها عوض کردم. اول اولش، یعنی وقتی خیلی بچه بودم، دلم میخواست بزرگ که شدم «مامان» شوم. مامان شدن همیشه توی ذهنم یکی از جوابهای چهکارهشدن بود. کمی که بزرگتر شدم، حدوداً کلاس سوم-چهارم ابتدایی، فهمیدم باید غیر از مامان شدن شغل دیگری هم انتخاب کنم. نمیدانستم غیر از مامان چه باشم؛ تا اینکه دورهٔ مطرح کردن پلیس زن در تلویزیون رسید و من مثل کسی که نیمهٔ گمشدهٔ خود را تازه یافته باشد تصمیم گرفتم بزرگ که شدم پلیس شوم. حتی خوشحال هم بودم که اگر پلیس شوم مجبور نیستم چادرم را دربیاورم. میتوانم مثل این رزمایشهایی که چندی یکبار در تلویزیون پخش میشود چادرم را سر کنم و با زیپلاین از بالا بیایم پایین، بعد از یک دیوار با طناب بالا بروم و تفنگی به دست بگیرم و محکم داد بزنم «اللهاکبر، خامنهای رهبر!»؛ همینقدر فانتزی.
اولین پلیس زنی که در سریالها دیدم سروان صبا بود که نقش مهمی در تصمیم من داشت. هنوز هم نمیدانم فامیلیاش صبا بود یا در ادارهٔ پلیس خانمها را به اسم کوچکشان صدا میزنند. حتی دیگر نمیدانم که نام آن سریال چه بود؛ اما هر وقت پخش میشد، چادر و مقنعه میپوشیدم و جلوی تلویزیون ادای سروان صبا را درمیآوردم. مدادرنگیهایم را با چسب نواری طوری به هم چسبانده بودم که شبیه کُلت کمری شود. وقتی تنها بودم، سعی میکردم محکم و روی یک خط راه رفتن را تمرین کنم تا موقع رژهٔ نظامی دیگر نخواهم یاد بگیرم که روی خط راه بروم. جلوی آینه با خودم جدی و عصبانی حرف میزدم و دیالوگهایی که پلیس زن ممکن است به کار ببرد را تمرین میکردم. حتی گاهی چادر و مقنعه به سر و با تفنگ مدادرنگیام پشت در خانه میایستادم و پس از آنکه توی ذهنم رمز عملیات را میگفتم، سعی میکردم بدون آنکه کسی متوجه شود وارد خانه شوم. پشت مبلها و میزها و ستونها و دیوارهای خانه کمین میکردم و مجسم میکردم یک دشمن فرضیِ زن در خانه مخفی شده است و من رفتهام که او را با چند کیلو هروئین دستگیر کنم.
___
🆔 @kttb_fatemezahra
📚کتابخانه مدرسه علمیه فاطمهالزهراء-سلاماللهعلیها- آبادان
#یک_قاچ_کتاب📚📚📚
📖📓📖📓📖📓📖📓📖📓
ما با بیتوجهی خودمان را در افکار منفی غرق میکنیم و نمیدانیم دائم فکر کردن به اینکه "من مفت نمیارزم" احتمالا به اندازه کشیدن روزی یک کارتن سیگار بیفیلتر کامل, بیماری زاست.
📖📓📖📓📖📓📖📓📖📓
📚جزء از کل
🖋استیو تولتز
🆔 @kttb_fatemezahra
📚کتابخانه مدرسه علمیه فاطمهالزهراء-سلاماللهعلیها- آبادان
سلام به همگی
عزیزان کتاب ترگل چه کسی به امانت برده است؟
🌷میلاد امام رضا علیه السلام مبارک🌷
🖼 #معرفی_کتاب | به بلندای آن ردا
🔹️نویسندگان زیادی در طول تاریخ ادبیات ایران کوشیدهاند به ساحت مقدس خورشید خراسان ادای احترام کنند. برخی نویسندگان دوران زندگی حضرت رضا را دستمایه قرار داده و برخی دیگر نقش پررنگ یاد و نام ایشان در زندگی روزمره مردم ایران را. در میان تمام آثار رضوی ادبیات ایران اما «به بلندای آن ردا» یک اثر ویژه است چرا که با ترکیب زبانی پخته، بیانی سنجیده و روایتی پرکشش در کمتر از ۱۶۰ صفحه تصویری واضح، درکشدنی و دوستداشتنی از دوران باشکوه امامت حضرت رضا علیه السلام به دست میدهد؛ تصویری که خلق آن فقط در توان قدرت کلمات و معجزه «ادبیات» است.
🔍 ادامه را بخوانید:
khl.ink/f/56369
🆔 @kttb_fatemezahra
📚کتابخانه مدرسه علمیه فاطمهالزهراء-سلاماللهعلیها- آبادان
میدونستید نمایشگاه کتاب اولین بار زمان جنگ و به دستور آیت الله خامنهای افتتاح شد؟
انا لله و انا الیه راجعون
ایمان و ایثار مادران معظم شهدا که فرزندان عزیز خویش را در راه دفاع از اسلام و انقلاب اسلامی هدیه کردند در وصف نمیگنجد و کلمات قادر به ستودن صبر جمیل این بانوان مؤمنه و والا مقام نیست.
درگذشت مادر ارجمند شهیدان والامقام علیرضا،محمدرضا و حمیدرضا پرورش را تسلیت عرض می نماییم.
از درگاه پروردگار متعال برای آن فقيده سعيـده آمرزش و رحمت واسعـه الهـي و براي بازماندگان معـزز، صبـر و بردباری مسالت داریم .
امید آن که به فضل الهی و در جوار فرزندان شهیدشان قرین رحمت ربوبی گردند.
هدیه به روح مطهر شهداو مادر عزیز شهیدان پرورش صلواتی را مرحمت بفرمایید
🌱 مرگ، استمرار زندگی است و کسی که جهاد نمیکند و کوچ نمیکند برای همیشه بار خویش را به دوش نخواهد کشید.
(استادعلیصفاییحائری)
🏴 شهادت خادمالرضا (علیهالسلام)؛حجةالاسلام سید ابراهیم رییسی و همراهان ایشان را تسلیت عرض میکنیم.
⚫️ این عزیزان با انتخاب نوع زندگیشان، نوع مرگ خویش را برگزیدند.
باشد که ما نیز مسیر و مرگ خود را بهدرستی انتخاب کنیم!
#معرفی_کتاب
✍️«وقت معلوم» دربارۀ طلبهای بنام فواد هست.
🔻داستان با به هوش اومدن فواد در زندانی با دیوارهای سفید و چراغ همیشه روشن شروع میشه؛ در حالیکه نمیدونه برای چی زندانی شده!
🔻نویسنده در این اثر با داستانی پر پیچ و خم که شما رو حسابی درگیر میکنه به بهانه روایت زندگی این روحانی، ماجراهای مختلفی از تاریخ ایران پیش و پس از انقلاب رو روایت میکنه.
اسلایدهای بالا رو ورق بزنید تا با ماجرای این کتاب بیشتر آشنا بشید🫡
🆔 @kttb_fatemezahra
📚کتابخانه مدرسه علمیه فاطمهالزهراء-سلاماللهعلیها- آبادان