باسلام و عرض ادب
نکتــه ای عرض کنم خدمتتون و...
برخی هستند که اصلا نونشون توی روغن اختلاف افکنی و ناآرامی هستش
علتش چیه ؟!!
خب معلوم دیگه نمیتونند ببینند کسی مثل خودشون بیاد بالا و رشد کنه
اینا تا زمانی با شما خوب هستند که تحت امرشون باشی و ازشون کوچولوتر باشی 😊
اگر اینطورنباشه ... 😂😂
برای اجرای این نقشه ی شومشون از هیچ چیزی دریغ نمیکنند
و همه چیز رو دست آویز خودشون قرار میدن
اتفاقا روی چیزایی که دست میذارند (مثلا به عنوان نقطه ضعف برای اختلاف افکنی و کوچیک کردن ... 😊) به طریق اولی خودش دچار همون موارد هست و اگه صداش در بیاد خودش بیشتر رسوا میشه 😂
☝️البته لزوما اون موارد عیب نیست ولی بدبخت خودبزرگ بین دست آویز قرار میده و...
میشود ٧٠ ماه (حدود ۶سال) در جبهه جنگیده باشی، به بالاترین مناسب نظامی و معاون وزیر دفاع دوران اصلاحات باشی، اما در نهایت به دشمن دست بیعت بدهی و به جرم #جاسوسی به #اعدام محکوم شوی...
✍سام موسوی
🆔 @pedarefetneh 🔜 #پدرفتنه
🆔 @pedarefetneh2 🔜 #پدرفتنه
هدایت شده از 🚩کانال هیئتی های کمال آباد🚩
شهروندان گرامی
لطفا در صورت مشاهده ی افراد بی خانمان ، در این روزهای سرد زمستانی در سطح شهر کمالشهر ،با گرفتن عکس از آن منطقه، بدون مشخص شدن چهره با ذکر آدرس و ارسال به گروه هیئتهای کمالشهر ، جهت اسکان این افراد همکاری بفرمایید.
لطفا جهت ارتباط با ادمین گروه در پیامرسان ایتا به آی دی
@allameh110
پیام دهید.
🚩کانال هیئتی های کمالشهر🚩
https://eitaa.com/heyatihaykamalshahr
کانون فرهنگی تبلیغی ولیعصر(عج)
شهروندان گرامی لطفا در صورت مشاهده ی افراد بی خانمان ، در این روزهای سرد زمستانی در سطح شهر کمالشهر
آقایون بزرگواری که ماشین دارند و میتونند توی زمینه حمل و نقل کارتن خوابها کمک کنند به همون آیدی آقای علامه اطلاع بدن
داستان بسیار خواندنی از:درسی که مرحوم حاج آقای کافی به زن بی حجاب دادند...
مرحوم حضرت حجت الاسلام و المسلمین شهید حاج شیخ احمد کافی_رضوان الله تعالی علیه_ نقل می کردند:
داشتم می رفتم قم،ماشین نبود،ماشین های شیراز رو سوار شدیم.یه خانمی هم جلوی ما نشسته بود.
هی دقیقه ای یک بار موهاشو تکون می داد(لازم به ذکر است قضیه برای قبل از انقلاب اسلامی می باشد و لذا زنان بدون روسری و پوشش فراوان بودند)
و سرشو تکون می داد و موهاش می خورد تو صورت من! هی بلند می شد می نشست، هی سر و صدا می کرد.می خواست یه جوری جلب توجه عمومی کنه.
برگشت،یه مرتبه نگاه کرد به منو و خانمم که کنار دست من نشسته(خب چادر سرش بود و پوشیه هم زده بود به صورتش)
گفت:آقا اون بقچه چیه گذاشتی کنارت؟!
بردار یکی بشینه!!
نگاه کردم دیدم به خانم ما میگه بقچه! گفتم:این خانم ماست.
گفت:پس چرا این طوری پیچیدیش؟!
همه خندیدند.
گفتم:خدایا کمکمون کن نذار مضحکه اینا بشیم.
یهو یه چیزی به ذهنم رسید.بلند گفتم:آقای راننده!
زد رو ترمز.گفتم:این چیه بغل ماشینت؟گفت:آقا جون ماشینه!ماشین هم ندیدی تو آخوند؟!
گفتم:چرا دیدم ولی این چیه روش کشیدن؟گفت:چادره روش کشیدن دیگه
گفتم:خب چرا چادر روش کشیده؟! گفت:من باید تا شیراز گاز و ترمز کنم،چه می دونم چادر کشیدن کسی سیخونکش نکنن،انگولکش نکنن،خط نندازن روشو..
گفتم:خب چرا شما نمی کشی رو ماشینت؟گفت:حاجی جون بشین تو رو قرآن! این ماشین عمومیه کسی چادر روش نمی کشه..اون خصوصیه روش چادر کشیدن..
من هم زدم رو شونه شوهر این زنه و گفتم:این خصوصیه،ما روش چادر کشیدیم....
.📚منبع:هفته نامه پرتو سخن ص 5 شماره 736