هدایت شده از چهکندی نژاد
حجت الاسلام راجی از اساتید حوزه و دانشگاه، از پژوهشگران و اساتید برجسته مشهد مقدس و چهره های پرتلاش تبلیغی کشور بوده اند.
پایگاه نشر آثار حجت الاسلام راجی، با نام سُعَداء، ذیل الطاف حضرت حق و توجهات حضرت بقیه الله الاعظم با هدف نشر آثار و محتوای تولیدی حجت الاسلام راجی شروع به کار کرد. آدرس این پایگاه اینترنتی soada.ir می باشد و توسط جمعی از طلاب و دانشجویان اداره می شود.
ایشان کتابهای مختلفی دارند از جمله کتاب
«صعود چهل ساله»
کانال استاد راجی
@soada_ir
این نخبه ارزشی در حال حاضر در بستر بیماری است لطفا یک حمد و صلوات به نیت سلامتی ایشان بخوانید
هدایت شده از دوتا کافی نیست
✅ ساده اما صمیمی....
تماااام عروسی های قدیم توی خونه بود و تابستون. از ساعتای سه بعد از ظهر عروسی شروع میشد.
یه سری مهمون داشتن به صرف «چای و شیرینی» یعنی اینا شام دعوت نبودن😁 فقط عصری میرفتن برای تماشای عروس و خوردن شیرینی و سر شب برمیگشتن خونه شون. و اونایی که شام دعوت بودن دیرتر میرفتن و تا پایان مراسم حضور داشتن.
شیرینی های عروسی « پاپیون و زبان» بود. میوه هم سیب و خیار. هنوزم که هنوزه وقتی سیب و خیار رو با هم میخورم یاد عروسی های قدیم میفتم.
حیاط رو میشستن و فرش میکردن و بعضی ها توی حیاط میشِستن.
مادر عروس و مادر داماد معمولا انقدررر کار داشتن نه آرایشگاه میرفتن نه لباس درست حسابی میپوشیدن، کل مراسم درحال بدو بدو بودن.
کفش پوشیدن توی مراسم اصلا مد نبود و همه جوراب داشتن😁 یا پاريزین یا شیشه ای. مشکی یا رنگ پا و اکثر خانومایی که جوراب شیشه ای مشکی داشتن تا آخر شب جورابشون از چند جا در ميرفت😂😂
عروس همون عصری از آرایشگاه میومد خونه که مهمونای چای شیرینی ببیننش.
تو کل خونه فقط یه صندلی بود اونم جایگاه عروس بود رو صندلی ام معمولا یه پارچه سفید مینداختن.
دی جی کسی نمیدونست چیه؟ ضبط داشتن با نوار کاست. آهنگ ها پشت هم پخش میشد. گاهی نوار کاست رو عقب جلو میکردن که آهنگ مورد علاقه شون پخش بشه و یه صدای «قیدخجئلقطدمئبب » از ضبط شنیده میشد.
اگر عروسی بود که سفره عقد نبود اما اگر عقدکنون بود یک اتاق خونه رو خااااالی میکردن. خالیه خالی فقط یه فرش داشت. از صبحش یا از دیشبش چندتا از فامیلای عروس و داماد میومدن سفره عقد رو میچیدن.
بعدم شش تا قفل به در اتاق عقد میزدن که کسی نره داخل. روز جشن یکی از بداخلاق ترین زنای فامیل رو مامور میکردن که نذاره بچه ها از محدوده ی اتاق عقد رد بشن.🤔
توی مراسم گاهی تک و توک مهمون ها کفش داشتن و همیشه پاشنه ی کفشاشون رو میذاشتن رو دست و پای بچه ها 🥺 و اصرار داشتن عربی برقصن😁
یه نفر با پارچ استیل و لیوان استیل تو مهمونا راه میرفت و میگفت کسی آب نمیخواد ؟؟
کم کم انقدر شلووووغ میشد که فقط یه تیکه یک در یک، وسط خونه برای رقص خالی میموند. اگرم از جات بلند میشدی، جات رو میگرفتن.😐
دسشویی داخل خونه رو میبستن و فقط دستشویی حیاط باز بود، اونجام صف داشت. 😅
بچه ها شاباش ها رو از دست هم میقاپیدن. بعضي بچه ها توی عروسی گم میشدن 🤦🏼♀️
رو کله ی عروس دوماد در حد رگبار نقل میریختن😅 گاهی نقل ها تو صورت عروس دوماد پرت میشد یه عده ام نقل ها رو بعد از رقص و کلی راه رفتن روش از کف زمین جمع میکردن و میبردن خونه شون میریختن تو قندون شون و تا مدتها میخوردن 😂
موقعی که میخواستن به عروس دوماد کادو بدن، یکی از بد صدا ترین و جیغ جیغوترین زنای فامیل رو مامور میکردن تا با کمک حنجره اش کادوها رو اعلام کنه. هرچی ام میدادن، اصرار داشتن همونجا تو دست و گردن عروس کنن.😅
عروس تو کل مراسم در حال خجالت کشیدن و قرمزشدن بود☺️ بلد نبود برقصه. زنا شاباش هاشون رو تو دهن عروس دوماد میکردن. یه نفرم نایلون دستش بود و تند تند شاباش ها رو از دست عروس دوماد میگرفت، میکرد تو نایلون.
معمولا شام دو سیخ کوبیده بود با پلو و گوجه و یه بسته کره و نوشابه زرد از اون شیشه ای باریک ها، غذاها هم که توی ظرف ملامین سرو میشد.
بعد از تموم شدن مراسم خودمونی ها بسته به میزان معرفت شون، می موندن و ظرف میشستن و جارو میکشیدن و تو جمع کردن بساط عروسی کمک میکردن با خستگی تموم، بعدش یه شیرمرد دلاور پیدا میشد اونا رو برسونه خونه شون... 🌹🌹
#ازدواج_در_وقت_نیاز
#ازدواج_آسان
#ساده_اما_صمیمی
کانال«دوتا کافی نیست»
http://eitaa.com/joinchat/1096876035Ccaac6a6075
22.12M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مهم وفوری؛
مذهبیها و بزرگوارها التماستون میکنم این 14 دقیقه رو تا آخر گوش بدید . مخاطبی که ارسال کردند قسم دادند که حتما نشر دهید برای شما هم صدقه جاریه است . خداوند بحق منجی عالم بشریت مابقی غیبت امام عصر ( عج) را برهمه ما ببخشه ان شاءالله
برای ایران 🇮🇷🇮🇷🇮🇷
🔴 نشر بدید که برسه دست بالایی ها
هدایت شده از یا زهرا
💠 دوست داشتم ثواب این همه #مجتهد که تربیت کردم برای این طلبه باشد و ارزش یک کارش را به من بدهد
🔹 در زمان #میرزای_شیرازی طلبه ای با لباس کهنه بر در خانهاش آمد و گفت: میرزا را کار دارم. مردم گفتند: میرزا برای #مجتهدین وقت ندارد، آن موقع تو آمدهای و میگویی میرزا را کار دارم؟
🔸 گفت: عیبی ندارد من میروم، اما به میرزا بگویید فلانی آمده بود.
🔹 خبر به میرزای شیرازی رسید، ناگهان میرزا سر و پای برهنه دوید و طلبه را در #آغوش گرفت. دفتر دار میرزا تعجب کرد. وقتی آن طلبه رفت، میرزا گفت: «دوست داشتم ثواب این همه #مجتهد که تربیت کردم برای این طلبه باشد و ارزش یک کارش را به من بدهد!»
🔸 گفتند: میرزا کار این طلبه مگر چه بوده؟ میرزا گفت: این طلبه به یکی از دهات های سنّی نشین رفت و گفت بچه هایتان را بیاورید #قرآن یاد می دهم بدون پول.
🔹 سنی ها گفتند خوب است بدون پول است. این طلبه از اول که قران یاد این بچه ها میداد، بذر #محبت امیرالمؤمنین #علی (علیه السلام) را در دل این بچه ها کاشت. این ها بزرگ که شدند شیعه شدند و پدرانشان را از مذهب باطل به مذهب حق راهنمایی کردند. دیری نگذشت که این دهات تماما شیعه شد.
🔸 این طلبه ۱۵سال شب ها بر در خانه ها میرفت و یواشکی نانی که آن ها بیرون می انداختند را می خورد. ۱۵سال اینگونه زحمت کشید تا توانست یک روستا را #شیعه کند.
📚به نقل از: مصباح الهدی، نوشته آیت الله #وحید خراسانی (حفظه الله تعالی)
#سفیران_رضوان_مازندران
#پایگاه_بسیج_طلاب_شهید_عبدالله_پور
#مدرسه_علمیه_حضرتآمنه_س_فریدونکنار
19.51M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بیشک همهتون شعر معروف «مکن ای صبح طلوع» رو شنیدید:
امشبی را شه دین در حرمش مهمان است
مکن ای صبح طلوع
ظهر فردا بدنش زیر سُم اسبان است
مکن ای صبح طلوع
اما نمیدونید شاعرش کیه.
این کلیپو ببینید، مطمئنم شگفتزده میشید🌹
(۱ بهمن) سالروز وفات اوست.
کلیپو تا آخر ببینید.
https://eitaa.com/joinchat/3510436034C4597fb4137
5.98M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قربون آقا
اینوببینیدحال دلتون عوض میشه
📌 راز شهیدیکهبویعطر میداد در وصیتنامه اش فاش شد
🔹️ خیلی از همرزمان شهید میگفتند: شهید همیشه بویعطر میداد، خوشبو بود.
◇ خیلی وقتها از او میپرسیدیم حسین چه عطری میزنی اما هر دفعه جواب سر بالا میداد یا بحث را عوض میکرد، ولی آنچه که برای ما عجیب بود بویعطر خیرکنندهاش بود که هیچ جا نبود.
◇ تا اینکه در وصیت نامهاش راز این بوی خوش، فاش شد.
◇ این شهید در وصیت نامهاش نوشته بود: به خدا هیچگاه در زندگیام از عطر استفاده نکردم، فقط هر گاه میخواستم بوی خوش داشته باشم، میگفتم: «السلام علیک یا اباعبدالله»
🔹️ زندگینامه شهید: شهید حسینعلی اکبری ششم تير ۱۳۴۳، در شهرستان اصفهان چشم به جهان گشود.
◇ پدرش اسماعیل، کشاورز بود و مادرش فاطمه نام داشت. تا سوم متوسطه در رشته ریاضی فیزیک درس خواند و به عنوان پاسدار در جبهه حضور يافت.
◇ بيست و هشتم دي ۱۳۶۵، با سمت جانشین تیپ در شلمچه بر اثر اصابت ترکش به سر، شهيد شد. مزار او در گلزار شهدای اسلام آباد واقع است.
#شهید_سردار_حسینعلی_اکبری
#شهادت: ۱۳۶۵/۱۰/۲۸