eitaa logo
🌍لبیک یا مهدی عج🌏
1.8هزار دنبال‌کننده
7.4هزار عکس
9.5هزار ویدیو
21 فایل
سلام برمهدی موعود‌(عج)،ودرود برشما منتظران ظهور🙏 خوش آمدید 🌹🌹🌹 ارتباط با ادمین : @rezazadeh_joybari تبلیغات: @tablighatch
مشاهده در ایتا
دانلود
کلات عدیده رسیدگی کند.* *✍️ از همه مهمتر مراقب این نطلب باشیم که این نظام از نظر دشمنان داخلی و خصوصا معاندان خارجی ، علی الخصوص،آمریکا،هیچ جایگزینی ندارد،بلکه در دستورکار آنها اینست که ایران شیعی منهای ولایة فقیه،باید به پنج یا هفت کشورکوچک تقسیم شود و سپس در تمام حیات سیاسی و اقلیمی جدید خود،مطیع اوامر ما باشد‼️* *✍️خدای متعال آنین روزی را برای ملت ایران،بعلت کم یا بی بصیرتی عده ای مثل خوارج زمان امام ع رقم نزند، که پس از توطئه. براندازی امام علی ع هیچ جایگزین مشابهی را برای حکومت او،دشمنان نگذاشتند،تحقق پیدا کند و تکرار شود و در نهایت،حکومت های جابری و خونخوار و فاسدی مانند،امویان،مروانیان و عباسیان جایگزین شدند و تا عصر حاضر،دشمن نگذاشت حکومت الهی و اسلامی، در جهان اسلام حاکمیت پیدا کند.* «التماس دعا»* گلچین کلیپ های مهدوی،مذهبی،بصیرتی🌺 نشردهنده پست های باشیم🙏 🌍لبیک یامهدی (عج)🌎 🌸 @labeik_ya_mahdi 🌷 اَللّهُــمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّــکَ الفَــــرَج 🌷
🌻 با نام و یاد خدای صبح آفرین 🌹 و با سلام و صلوات بر محمد و آل محمد 🌹و سلام بر امام و پیشوای حاضر و غایب حضرت مهدی (عج) 🌹 💝 خدایا ؛ در این صبح زیبا ﺑﺮﺍﯼ ﻫﻤﻪ ی بندگانت ﺳﻌﺎﺩﺕ و سلامت و نشاط و معنویت ، ﺁﺭﺯﻭ میکنم. 💝 با سلام و صبح بخیر به شما دوستان و بندگان خدا , 🌸 در این صبح زیبا , ﺧﯿﺮ ﻣﺤﺾ، آرامشی ﻻﯾﺰﺍﻝ، ﺳﻼﻣﺘﯽ ، ﻭ ﻋﺸﻖ به خوبیها ﺭﺍ برﺍیتان آرزومندم ، 🌹 ای پرﻭﺭﺩﮔﺎﺭ زیبا و ای خالق و دوستدار زیبائی ها ؛ 🌻 ﺳﭙﺎﺱ ..... برای همه ی داده هایت و نداده هایت ... و گرفته هایت ... داده هایت همه رحمت و نعمت , و نداده هایت همه حکمت و مصلحت ... و گرفته هایت همه عبرت و تذکرت .... 🌻 ﺳﭙﺎﺱ ﻛﻪ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﻭ ﺯﺑﺎﻧﻢ ﺩﺭ امان هستند . این توفیق را مستمر گردان ... آمین 🌹🎄💝🌻💐🌹🎄💝 ذکر امروز یکصد مرتبه : 🌹یا قاضی الحاجات 🌹 🍀🍀🌻🌹🌻🍀🌹🌻🍀🍀 گلچین کلیپ های مهدوی،مذهبی،بصیرتی🌺 نشردهنده پست های باشیم🙏 🌍لبیک یامهدی (عج)🌎 🌸 @labeik_ya_mahdi 🌷 اَللّهُــمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّــکَ الفَــــرَج 🌷
﷽🕊🌼 🌼🕊﷽ 🦋 شـُوق‌ دیدار تُـو‌ سَر‌ رفـت‌ ز‌پیمـٰانہ‌ ما 💐 کۍ‌ قَـدم‌ مۍ‌نَھۍ‌ اۍ‌ شـٰاه‌ بِہ‌ ویرانِہ‌ ما 🌾 مـٰا‌ هنوز‌ اۍ‌ نَفـست‌ گرم، پُـر از‌ تاب‌ و‌ تَبـیم 💔 سَر‌و‌ سـٰامان‌ بِده‌ بر‌ ایـن‌ دِل‌ دیوانِہ‌ مـٰا.. 🤲🌹 🌸🍃 🌺🌹🌺 🌍لبیک یامهدی (عج)🌎 🌸https://eitaa.com/joinchat/3584884837Cf464d3f021
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بیا ای مهدی فاطمه گلچین کلیپ های مهدوی،مذهبی،بصیرتی🌺 نشردهنده پست های باشیم🙏 🌍لبیک یامهدی (عج)🌎 🌸 @labeik_ya_mahdi 🌷 اَللّهُــمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّــکَ الفَــــرَج 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
♦️🎥 کلیپ | نجات یافتگان در دوران غیبت 🎙با کلام و تحلیل آقای ( مدرس و پژوهشگر دُکترین مهدویت )
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥داستان تشرف یک طلبه بیمار و کمک کردن عج به وی... 🎙آیت الله ناصری 🌍لبیک یامهدی (عج)🌎 🌸https://eitaa.com/joinchat/3584884837Cf464d3f021
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔥 🛑همه چیز از شام شروع خواهد شد، جنگ های یکسال قبل از ظهور عجل الله تعالی فرجه الشریف 🪴نزدیک ظهوریم. ⌛️نقد و بررسی کوتاه و مختصر روایت های عصر ظهور از فتنه شام گرفته تا دخالت نیرو های خارجی در این فتنه 🌍لبیک یامهدی (عج)🌎 🌸https://eitaa.com/joinchat/3584884837Cf464d3f021
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥وضعیت شیعه در آخرالزمان و بعد از قیام جهانی عج 🎙ایمان اکبرآبادی گلچین کلیپ های مهدوی،مذهبی،بصیرتی🌺 نشردهنده پست های باشیم🙏 🌍لبیک یامهدی (عج)🌎 🌸 @labeik_ya_mahdi 🌷 اَللّهُــمَّ عَجـِّـل لِوَلیِّــکَ الفَــــرَج 🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
جنجال جدید فائزه هاشمی؛دفاع و حمایت از بی‌حجابی! فائزه هاشمی: 🔹تعدادی دهه نودی در شیراز آمدند بیرون، خیلی حرکت قشنگی بود! 🔹دخترهای ما که بی حجاب میان بیرون خیلی حرکت ارزشمندیه، من به اون‌ها میگم خیلی شیر زنید! 🌍لبیک یامهدی (عج)🌎 🌸https://eitaa.com/joinchat/3584884837Cf464d3f021
💕 "یا قناعت یا خاک گور" سعدى مى گويد: در شيراز كسى ما را شام دعوت كرد، رفتيم ديديم كمرش خميده، يك موى سياه در سر و صورت نيست، با عصا به زحمت راه مى‌رود. صاحبخانه بود، نشست، احترامش كرديم، گفتم: حالت چطور است پيرمرد؟ گفت: خوبم، كارى را مى خواهم به خواست خدا انجام بدهم... سعدى مى گويد: به او گفتم چه كارى؟ گفت: از شيراز مى خواهم جنس ببرم چين بفروشم، از بازار چين چينى بخرم بيايم شام، شنيده ام آنجا چينى خوب مى خرند، بيايم آنجا بفروشم، ديباى رومى بخرم و ببرم در حلب، شنيده ام ديباى رومى را حلب خيلى خوب مى خرند، گوگرد احمر را بخرم، ان شاء الله اين كشورها كه رفتم، جنس ها را كه خريدم و فروختم بيايم شيراز، بقيه عمر را مى خواهم عبادت كنم.! سعدى مى گويد: من به او نگاه مى كردم امكان داشت فردا به ختم او بروم، اما مى گفت: بروم و بيايم، بقيه عمر را مى خواهم مشغول عبادت شوم. بعد سعدى در جواب تاجر گفت: آن شنيدستم در اقصاى غور بار سالارى بيفتاد از ستور گفت چشم تنگ دنيا دار را يا قناعت پر كند يا خاك گور ‎┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ ‏برای پیوستن به گروه واتساپ من، این پیوند را دنبال کنید: https://chat.whatsapp.com/BQdliydFsegLP4YwdUSu7h
دو گدا بودند یک بسیار چاپلوس و دیگری آرام و ساکت . گدای چاپلوس وقتی شاه محمود و یا وزیرنش را می دید بسیار چاپلوسی می کرد و از سلطان محمود تعریف می کرد و هدیه میگرفت ولی اون یکی ساکت بود . اون گدای چاپلوس روزی به گدای ساکت گفت چرا تو هم وقتی شاه رو می بینی چیزی نمیگی تا به تو هم پولی داده بشه. گدای ساکت گفت: کار خوبه خدا درست کنه سلطان محمود خر کیه؟ برای سلطان محمود این سوال پیش اومده بود، که چرا یک گدا ساکته و هیچی نمی گه. وقتی از اطرافیان خود پرسید . به او گفتند که این گدا گفته کار خوبه خدا درست کنه سلطان محمود خر کیه؟ سلطان محمود ناراحت شدو گفت حالا که اینطوری فکر می کنه فردا مرغی بریان شده که در شکمش الماسی باشد را به گدایی که چاپلوسی می کند بدهید تا بفمد سلطان محمود خر کیه ؟ صبح روز بعد همینکار را انجام دادند غافل از اینکه وزیر بوقلمونی برای گدا برده و گدای متملق سیر است. پس وقتی که مرغ بریان شده را به او دادند او که سیر بود مرغ را به گدای ساکت داد و گفت : امروز چند سکه درآمد داشتی و او گفت سه سکه . گدای متملق گفت: این مرغ رو به سه سکه به تو می فروشم و آن گدا قبول نکرد و آخر سر پس از چانه زنی مرغ بریان را بدون دادن حتی یک سکه صاحب شد. لقمه اول را که خورد چشمش به آن سنگ قیمتی افتاد و به رفیق خود گفت فکر می کنم از فردا دیگه همدیگر را نبینیم . فردای آن روز سلطان محمود دید که باز گدای متملق اونجاست و گدایی می کنه از او پرسید چرا هنوز گدایی می کنی ؟ گفت: خوب باید خرج زن و بچه ام را درآورم . سلطان محمود با تعجب پرسید : مگر ما دیروز برای شما تحفه ای نفرستادیم ؟ گدای متملق گفت: بله دست شما درد نکنه وزیر شما قبل از اینکه شما مرغ را بفرستید بوقلمونی آوردند و من خوردم چون من سیر بودم مرغ را به رفیقم دادم و دیگر خبری هم از رفیقم ندارم . سلطان محمود عصبانی شد و گفت: دست و پایش را ببندید و به قصر بیاریدش. در قصر به گدا گفت بگو کارو باید خدا درست کنه سلطان محمود خر کیه . گدا این را نمی گفت و سلطان محمود میگفت بزنیدش تا بگه. سلطان خطاب به گدای چاپلوس میگفت : من می گم تو هم بگو کار خوبه خدا درستش کنه سلطان محمود خر کیه ؟ ‎┈┈•✾🌿🌺🌿✾•┈┈ ‏برای پیوستن به گروه واتساپ من، این پیوند را دنبال کنید: https://chat.whatsapp.com/BQdliydFsegLP4YwdUSu7h
🔴 حالت مومنان در آخرالزمان و گرگ صفتی اکثر مردم 🌕 امام علی (ع) فرمودند: .. در این میان،گروه اندکی باقی مانده اند که یاد قیامت چشمهایشان را بر همه چیز فرو بسته و ترس رستاخیز اشک هایشان را جاری ساخته است. برخی از آنها از جمع رانده شده و تنها زندگی میکنند و برخی دیگر ترسان و سرکوب شده یا لب فروبسته و سکوت اختیار کرده اند؛بعضی مخلصانه همچنان مردم را به سوی خدا دعوت میکنند و بعضی دیگر گریان و دردناکند که تقیه و خویشتن داری آنان را از چشم مردم انداخته است و ناتوانی وجودشان را فراگرفته گویا در دریای نمک فرو رفته اند،دهنهایشان بسته، وقلب هایشان مجروح است آن قدر نصیحت کردند که خسته شدند از بس سرکوب شدند ناتوانند و چندان کشته دادند که انگشت شمار شدند... 📔 نهج البلاغه خطبه32 🌕 پیامبر ص: زمانی فرا میرسد که مردم گرگ هستند، پس هر کس گرگ نباشد ، گرگها او را می خورند .. 📔 معجم الملاحم دهسرخی ج2 ص277. نقل از تحف العقول ص38 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
👌بترس از آه مظلومی که جز خدا کسی را ندارد... •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌏موقعیت زمین در جهان هستی 🌸سبحان الله از این همه عظمت آسمانها🌸 •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌷 آیت الله بهجت (ره) : 7 توصیه از آیت الله بهجت برای دفع شّر و و همین طور برای جلوگیری از و دستورات عامی فرموده اند که به این شرح است : 1⃣ هنگام اذان در جایی که زندگی میکند ، با صوت جهر و آشکار (صدای بلند مثل نماز صبح) ، اذان بگوید . 2⃣ پس از نماز صبح 50 آیه از قرآن را به صوت جهر و آشکار (صدای بلند) تلاوت نماید. 3⃣ دو سوره ی معوذتین (فلق و ناس ) را بخواند. 4⃣ پیش از خواب 4 قل (یعنی سوره های کافرون ، توحید ، ناس و فلق ) را بخواند . 5⃣ همراه خود ( مثلاً در جیبش ) قرآن داشته باشد. 6⃣ را فراوان بخواند و آن را نوشته و در خانه نصب کند . { آیة_الکرسی 3 آیه است تا فیها خالدون } 👌 دستورفوق بخصوص برای کسی که سحر شده و کسی که مبتلا به چشم زخم است نیز راه گشاست. 7⃣ وی در دستور دیگری فرموده اند که برای دفع چشم زخم و طلسم ، دهید و تکرار و تکرار لاحول ولاقوةالابالله را انجام دهید . •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎬 اتفاق تکان دهنده برای مردی که در حمام زنانه کار می کرد 🔻شیخ مهدی دانشمند و توبه ای تکان دهنده •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
📺سخنرانی آیت الله حائری شیرازی ✍️موضوع: 3 راهکار بدیع کنترل خشم ↶【به ما بپیوندید 】↷ ┄┄┅┅┅❅🌼❅┅┅┅┄┄ •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
💎من هر آنچه که بخواهم از خدا طلب میکنم اگر مطلب را داد،از کرم و عظمتش است اگر نداد این امتحان من است! اگر از خدا چیزی طلب کنی در باز خواهد شد کافی است تو در زدن را بدانی چه وقت را خدا میداند،اما از باز شدن در ناامید نشو تو فقط کافیه پشت در منتظر بمانی به حکمتش دل بسپار •┈┈••••✾•🌿🌺🌿•✾•••┈┈•
🌴🌸 *سلام آقای ما* 😔✋ *صبحت بخیر صاحب جهان*🌿🌿* *لَیِّن‌قَلبی‌لِوَلِیِّ‌اَمرِك":* ‌ *مھدۍ‌ جان🌸🍃* 🌸 *خـدا کنـد کـه مـرا با خـدا کنـی آقـا* *ز قید و بند معـاصی جـدا کنــی آقـا* 🌴 *دعای ما به در بسته میخورد، ای کاش* *خودت برای ظهورت دعا کنی آقا* ❣ ** ❣ ❣ ** ❣ ❣ *❣* *تعجیل در فرج و سلامتی وآرامش قلب نازنین آقا صاحب الزمان عليه‌السلام دلتونورانی کن با ۱۴صلوات🌿🌿* *اللهم صل علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم 🌿🌿* 🌴🌸🌴🌸🌴🌸🌴
❤ با نام و یاد خدای مهربون خدای همیشه زنده و همیشه پایدار خدای حی و قیوم 🌴🌸🌴🌸🌴🌸🌴🌸🌴🌸 💦 الهــــی! نفسی ده که حلقه بندگی تو گوش کند و جانی ده که زهر حکمت تو نوش کند . 💦 الهــــی ؛ دانايی ده که در راه نيفتيم و بينايی ده که در چاه نيفتيم . 💦 خدایا ! ديده ای ده که جز تماشای ربوبيت تو نبيند و دلی ده که غير از مهـــر عبوديت تو نخواهد. 💦 الهــــی ؛ پايی ده که با آن کوی مهـــر تو پوييم و زبانی ده که با آن شکر آلای تو گوييــم . 💦 غفارا ؛ در آتش حســـرت آويختيم ، چون پروانه در چراغ ، نه جان رنج ديده ، نه دل الـم داغ . 💦 الهــــی! در سر آب دارم ، و در دل آتش ، در ظاهر ناز دارم ، و در باطن نیاز ! در دريايی نشستم ، که آن را کـــــران نيست ، بجان من درديست که آن را درمان نيست ، ديده من بر چيزی آيد ، که وصف آن به زبان نيست . 💦 خداوندا ؛ مرا آن ده که آن به ! 💐💐🍀🌿🌹🌿🍀🌹💐💐 سلام دوستان صبحتان به نیکی و عافیت عشق و زیبایی طبیعت گوارای وجودتان گذرلحظات عمرتان همراه با آرامش و آسایش وتندرستی. صبحتون به طراوت گلهای بهاری 🍀🌻🌹🌻🍀 🌹🌻🍀🌹🌻 ذکر امروز یکصد مرتبه : 🌸🌴 یا حی یا قیوم 🌴🌸 🍀🍀🌻🌹🌻🍀🌹🌻🍀🍀
تشرف شیخ طه نجف(ره) از مراجع تقلید آقای قاضی حکایت  زیر را به نقل از حجت الاسلام سید صادق شیرازی در کتاب شیفتگان آورده اند: « یکی از مؤمنین برایم از طرف سید جعفر بحرالعلوم قصه ای به شرح ذیل نقل نمود: ایشان روزی در محضر آقای سید حسین بحرالعلوم نوه آیت الله سید علی بحرالعلوم نویسنده کتاب برهان الفقه بوده اند.  سید حسین بحرالعلوم در اتاقی نشسته و از میهمانان و مراجعین استقبال می نمود در این بین یک مرتاض مسلمان هندی وارد شد وقتی که این مرتاض خودش را به آقای بحرالعلوم معرفی نمود چنین گفت: « من می توانم هر سؤالی را که از غیبیات داشته باشید با قلم و کاغذ جواب گویم و از آنان نیز خبر دهم ».  در همان وقت سؤالاتی را مردم از او می نمودند و او به وسیله حساب و ریاضی  جواب می داد.  در این موقع آقای بحرالعلوم به آن مرتاض رو نموده و گفتند:  « سؤالی دارم که گمان می کنم نتوانی آن را جواب دهی ».  مرتاض گفت: « آن سؤال چیست؟ »  ایشان فرمودند: « این سؤال خیلی سخت است و خارج از قدرت شما می باشد ». مرتاض گفت: « هر چند که سخت باشد من سعی می کنم جواب آن را بیابم. سؤال چیست؟ ».  ایشان فرمودند:  « حال که شما اصرار می کنی بگو ببنیم، در این لحظه می توان مولا و آقایمان و کسی که به وجودش، زمین آرامش و استقرار دارد و مردم به میمنت او روزی می خورند یعنی حضرت حجت ابن الحسن المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف را بیابیم؟ ».  مرتاض گفت:  « بله می توانم به این سؤال جواب بدهم ».  سپس شروع کرد به یافتن جواب از طریق محاسبات پیچیده ریاضی. البته اول در جواب گفتن معطل نمود تا آنجا که آقای بحر العلوم به او گفت:  « به شما نگفتم نمی توانید جواب این سؤال را بگویید ».  مرتاض در جواب گفت: « کمی صبر کنید شاید بتوانم جواب را بیابم ».  سپس بعد از مدتی مرتاض گفت:  « مسأله آنطوری که شما فکر می کنید نیست، ولی من در فکرم که شیخ طه نجف کیست؟ ».  ایشان فرمودند: « شیخ محمد طه نجف یکی از مراجع تقلید معروف ما در نجف اشرف می باشد ».  مرتاض گفت:  « آن کسی که از او سؤال می کردید الان در منزل شیخ طه و در نزد ایشان می باشد ».  اینجا بود که ایشان و اطرافیانشان به سرعت به طرف منزل آیت الله شیخ محمد طه نجف روانه گشتند.  در مسیری که می رفتند به یک سه راهی رسیدند که یکی از این راهها به طرف منزل شیخ محمد طه منتهی می شد. وقتی که این گروه به سه راهی رسیدند از راهی که به سوی منزل شیخ بود شخصی به شکل صحرانشینان عراقی، ولی دارای وقار و سکینه ای خاص که از صورتش هیبت و عزت نمایان بود بیرون آمد.  خلاصه، به طرف منزل شیخ روان گشتیم. وقتی که وارد منزل شدیم هیچکس در آنجا نبود حتی آن کسی که از مهمانها استقبال می نمود و برای آنها آب و قهوه می آورد ولی آن چیزی که توجه همه را به خود جلب نمود همانا نشستن شیخ به صورت غمناک، در گوشه اتاقش بود.  در حالی که قطرات اشک بر گونه اش سرازیر بود، مرتب با خود زمزمه می کرد و می گفت:  « در دستم آمد ولی متوجه آن نشدم؛ وقتی متوجه او شدم از دستم بیرون رفت ».  در این حالت بود که تازه واردین خیلی تعجب کردند و بعد از سلام، علت گریه شیخ را پرسیدند. البته چون شیخ در اواخر عمر، بینایی خود را از دست داده بود متوجه آمدن آنها نشد؛ مگر بعد از اینکه به او سلام کردند شیخ بلند شد و به آنها خوش آمد گفت و در نزد آنها نشست و شروع نمود به بیان آن واقعه ای که او را غمناک ساخته بود.  در حالی که اشکهایش را پاک می کرد، گفت:  « همه شما می دانید که مردم برای سؤالات شرعی و قضاوتها و دیگر امورشان به من رجوع می کنند و من به آنها فتوی می دهم و ناراحتیهایشان را برطرف می سازم و خمس و زکات گرفته و آنها را صرف می کنم و همچنین متولی و قیم نصب کرده و مثل اینگونه امور را انجام می دهم.  البته این قبیل امور را با دلائل اجتهادی پاسخ می دهم تا موافق با شرع مقدس باشد. تا اینکه این فکر به ذهنم رسید که آیا من در فتوی ها و قضاوتها راه درست را پیموده ام و آیا اعمال من در نزد پروردگار و پیامبر و ائمه اطهار(ع) مورد قبول واقع گشته است یا خیر؟  تقریباً سه سال قبل بود که در مورد این قضیه به وسیله مولایم امیرالمؤمنین علیه السلام و از ایشان با التماس درخواست نمودم که به من بفهمانند آیا من در اعمالم مرتکب خطا ( ولو تقصیر نباشد ) شده ام یا خیر؟  وقتی که اصرار و توسل من زیاد شد، چند شب قبل در عالم رؤیا حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام را زیارت کردم.  ایشان فرمودند: « آن چیزی را که از من طلب کردی به زودی به دست فرزندم مهدی آورده می شود ».  لذا من هم چند روزی در انتظار قدوم حبیبم صبر کردم و هر لحظه منتظر بودم تا جوابی بشنوم و گمان نمی کردم که به این زودی او را دریافته و بشناسم؛ ولی امروز کمی قبل از آمدن شما، خانه از مهمانان خالی گشت و دیگر کسی از مراجعین در منزل نبود؛ حتی خادم هم برای خریدن بعضی از لوازم منزل بیرون رفته بود در ا
ین هنگام یک نفر وارد اتاق شد که لهجه اش دلالت می کرد بر اینکه او از عشایر عراقی می باشد.  بعد از سلام، مسأله ای را از من پرسید، من هم جوابش را گفتم. ولی او بر این جواب اشکال علمی وارد نمود؛ و من سعی کردم که به این اشکال پاسخ دهم، ولی آن شخص دوباره اشکال علمی دیگر گرفت و من شروع کردم که به این اشکال هم جواب گویم، ولی او اشکال علمی دیگری گرفت تا آنکه در ذهنم افکار متناقضی در مورد این مرد و فضلش به جریان افتاد که چطور ممکن است یک مرد عشایری اینقدر به مسائل علمی آگاهی داشته باشد. ولی غفلتی عمیق بر سراسر ذهنم خیمه زده بود و فراموش کرده بودم که من در انتظار چه کسی هستم و چه حاجتی دارم؟  و این فراموشی ادامه داشت، تا اینکه آن مرد، دستی به شانه ام زد و گفت:  « انت مرضیٌ عندنا »  یعنی: « تو در نزد ما مورد رضایت قرار داری ».  در این مورد شگفتی ام بیشتر شد که چطور ممکن است یک مرد بادیه نشین این جمله را به یک مرجع تقلید بگوید؟  سپس بعد از بیرون رفتن او ناگهان به خود آمده و آرزویم را به یاد آوردم که به دنبال چه چیزی می گشتم و از خداوند و پیامبر اکرم و ائمه طاهرین علیهم السلام چه حاجتی داشتم.  و حال آنکه این مرد از حاجتم خبر داد به این جمله « انت مرضی عندنا » . متوجه شدم که او همان کسی است که به دنبالش می گردم و عمر خودم را برای خدمتش صرف کرده ام لکن به او متوجه نشدم تا اینکه از دستم رفت و حالا بر حالم تأسف می خورم که چطور او به نزدم آمد و در دستم قرار گرفت ولی متوجه اش نبودم تا اینکه از نور دیدگانش استفاده کنم و زمانی متوجه شدم که او از نزدم بیرون رفته بود و آیا برای مثل من سزاوار نیست گریه و زاری کند؟  در این هنگام سید بحرالعلوم به شیخ گفت:  « حضرت آیت الله ما هم به همین جهت نزد شما آمدیم ».  در این حالت همگی به این فکر رسیدند که شاید آن مردی که دارای هیبت و وقار بود و او را نزدیک منزل ایشان دیدند همانا او سید و آقا و مولایمان حضرت صاحب الامر حجة بن الحسن المهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف بوده است. » ‏برای پیوستن به گروه واتساپ من، این پیوند را دنبال کنید: https://chat.whatsapp.com/BQdliydFsegLP4YwdUSu7h
 تشرف تاجر اصفهانی و طیّ الارض با جناب هالو  حاج آقا جمال الدین(ره) نقل می فرمود:  « من برای نماز ظهر و عصر به مسجد شیخ لطف الله ، که در میدان شاه اصفهان واقع است، می آمدم. روزی نزدیک مسجد جنازه ای را دیدم که می برند و چند نفر از حمالها و کشیکچی ها همراه او هستند. حاجی تاجری، از بزرگان تجار هم که از آشنایان من است پشت سر آن جنازه بود و به شدت گریه می کرد و اشک می ریخت. من بسیار تعجب کردم چون اگر این میت از بستگان بسیار نزدیک حاجی تاجر است که این طور برای او گریه می کند، پس چرا به این شکل مختصر و اهانت آمیز او را تشییع می کنند و اگر با او ارتباطی ندارد، پس چرا این طور برای او گریه می کند؟  تا آن که نزدیک من رسید، پیش آمد و گفت: آقا به تشییع جنازه اولیاء حق نمی آیید؟ با شنیدن این کلام، از رفتن به مسجد و نماز جماعت منصرف شدم و به همراه آن جنازه تا سر چشمه پاقلعه در اصفهان رفتم. ( این محل سابقاً غسالخانه مهم شهر بود ) وقتی به آن جا رسیدیم، از دوری راه و پیاده روی خسته شده بودم.  در آن حال ناراحت بودم که چه دلیلی داشت که نماز اول وقت و جماعت را ترک کردم و تحمل این سختی را نمودم آن هم به خاطر حرف حاجی. با حال افسردگی در این فکر بودم که حاجی پیش من آمد و گفت: شما نپرسیدید که جنازه از کیست؟  گفتم: بگو.  گفت: می دانید امسال من به حج مشرف شدم. در مسافرتم چون نزدیک کربلا رسیدم، آن بسته ای را که همه پول و مخارج سفر با باقی اثاثیه و لوازم من در آن بود، دزد برد و در کربلا هم هیچ آشنایی نداشتم که از او پول قرض کنم. تصور آن که این همه دارایی را داشته ام و تا این جا رسیده ام؛ ولی از حج محروم شده باشم، بی اندازه مرا غمگین و افسرده کرده بود.  در فکر بودم که چه کنم. تا آن که شب را به مسجد کوفه رفتم. در بین راه که تنها بودم و از غم و غصه سرم را پایین انداخته بودم، دیدم سواری با کمال هیبت و اوصافی که در وجود مبارک حضرت صاحب الامرعلیه السلام توصیف شده، در برابرم پیدا شده و فرمودند:  چرا این طور افسرده حالی؟ عرض کردم: مسافرم و خستگی راه سفر دارم.  فرمودند: اگر علتی غیر از این دارد، بگو؟ با اصرار ایشان شرح حالم را عرض کردم.  در این حال صدا زدند: هالو. دیدم ناگهان شخصی به لباس کشیکچی ها و با لباس نمدی پیدا شد. ( در اصفهان در بازار، نزدیک حجره ما یک کشیکچی به نام هالو بود ) در آن لحظه که آن شخص حاضر شد، خوب نگاه کردم، دیدم همان هالوی اصفهان است.  حضرت به او فرمودند: « اثاثیه ای را که دزد برده به او برسان و او را به مکه ببر » و خودشان ناپدید شدند.  آن شخص به من گفت: در ساعت معینی از شب و جای معینی بیا تا اثاثیه ات را به تو برسانم.  وقتی آن جا حاضر شدم، او هم تشریف آورد و بسته پول و اثاثیه ام را به دستم داد و فرمود: درست نگاه کن و قفل آن را باز کن و ببین تمام است؟ دیدم چیزی از آنها کم نشده است.  فرمود: برو اثاثیه خود را به کسی بسپار و فلان وقت و فلان جا حاضر باش تا تو را به مکه برسانم.  من سر موعد حاضر شدم. او هم حاضر شد. فرمود: پشت سر من بیا. به همراه او رفتم. مقدار کمی از مسافت که طی شد، دیدم در مکه هستم.  فرمود: بعد از اعمال حج در فلان مکان حاضر شو تا تو را برگردانم و به رفقای خود بگو با شخصی از راه نزدیکتری آمده ام، تا متوجه نشوند.  ضمناً آن شخص در مسیر رفتن و برگشتن بعضی صحبتها را با من به طور ملایمت می زدند؛ ولی هر وقت می خواستم بپرسم شما هالوی اصفهان ما نیستید، هیبت او مانع از پرسیدن این سؤال می شد.  بعد از اعمال حج، در همان مکان معین حاضر شدم و او هم مرا، به همان صورت به کربلا برگرداند.  در آن موقع فرمود: حق محبت من بر گردن تو ثابت شد؟ گفتم: بلی.  فرمود: تقاضایی از تو دارم و موقعی که آن را از تو خواستم انجام بده. او رفت. تا آن که به اصفهان آمدم و برای رفت و آمد مردم نشستم. روز اول دیدم همان هالو وارد شد. خواستم برای او برخیزم و به خاطر مقامی که از او دیده ام او را احترام کنم اشاره فرمود که مطلب را اظهار نکنم، و رفت در قهوه خانه پیش خادمها نشست و در آن جا مانند همان کشیکچی ها قلیان کشید و چای خورد.  بعد از آن وقتی خواست برود نزد من آمد و آهسته فرمود: آن مطلب که گفتم این است: در فلان روز دو ساعت به ظهر مانده، من از دنیا می روم و هشت تومان پول با کفنم در صندوق منزل من هست. به آن جا بیا و مرا با آنها دفن کن.  در این جا حاجی تاجر فرمود: آن روزی که جناب هالو فرموده بود، امروز است که رفتم و او از دنیا رفته بود و کشیکچی ها جمع شده بودند. در صندوق او، همان طور که خودش فرمود، هشت تومان پول با کفن او بود. آنها را برداشتم و الآن برای دفن او آمده ایم.  بعد آن حاجی تاجر گفت: آقا! با این اوصاف، آیا چنین کسی از اولیاء الله نیست و فوت او گریه و تأسف ندارد. » ‏برای پیوستن به گروه واتساپ من، این پیوند را دنبال کنید: https://chat.whatsapp.com/BQdliydFseg
هدایت شده از 
📝 گرامیداشت بسم الله الرحمن الرحیم ن وَالْقَلَمِ وَمَا يَسْطُرُونَ چون قلم اندر نوشتن می‌شتافت چون به عشق آمد قلم بر خود شکافت مولوی به نام خدای قلم و سلام بر اهالی قلم روز قلم را به همۀ کسانی که می‌نگارند و به آنچه می‌نگارند دارند، تبریک می‌گویم. و از خدای بزرگ برای قلم‌به‌مزدانی که این نعمت و موهبت بزرگ خدایی را در راه نادرست به‌کار می‌گیرند، هدایت و سلامت نفس می‌خواهم. به خودم و همۀ کسانی که قلم را در قالب هنر به‌کار می‌گیرند، این سخنان حکیمانۀ روحی‌فداه را یادآوری می‌کنم: تنها هنرى مورد قبول قرآن است که صیقل‌دهندۀ اسلام ناب محمدى صلى الله علیه و آله و سلم، اسلام ائمۀ هدى علیهم‌السلام، اسلام فقرای دردمند، اسلام پابرهنگان، اسلام تازیانه‌خوردگان تاریخ تلخ و شرم‌آور محرومیت‌ها باشد. هنرى زیبا و پاک است که کوبندۀ سرمایه‌دارى مدرن و کمونیسم خون‌آشام و نابودکنندۀ اسلام رفاه و تجمّل، اسلام التقاط، اسلام سازش و فرومایگى، اسلام مرفهین بى‌درد و در یک کلمه اسلام امریکایى باشد... هنر در جایگاه واقعى خود تصویر زالوصفتانى است که از مکیدن خون فرهنگ اصیل اسلامى، فرهنگ عدالت و صفا لذت مى‌برند (صحیفۀ نور، ج۲۱، ص۳۰). در پایان نیز یادی می‌کنم از ، به‌ویژه سید شهیدان اهل قلم، که جایش بسیار خالی است! ان‌شاءالله بتوانیم با در راه اعتلای اسلام، و عزت و اقتدار جمهوری اسلامی به برخیزیم و سرزمین دل‌ها را یکی پس از دیگری فتح کنیم. شهریارا تو به شمشیر قلم در همه آفاق به خدا ملک دلی نیست که تسخیر نکردی استاد شهریار ✍️ 🇮🇷