eitaa logo
🌍لبیک یا مهدی عج🌏
1.7هزار دنبال‌کننده
7.4هزار عکس
9.7هزار ویدیو
21 فایل
سلام برمهدی موعود‌(عج)،ودرود برشما منتظران ظهور🙏 خوش آمدید 🌹🌹🌹 ارتباط با ادمین : @rezazadeh_joybari تبلیغات: @tablighatch
مشاهده در ایتا
دانلود
پدری که پسرش را برای روضه امام حسین فروخت
8 محرم 🏴 روز حضرت علی اکبر🖤 اولین شهید کربلا 🕌 میگن باب الحوائج💚 خدایا🙏 امروز به حرمت جوان امام حسین هرجوانی هرحاجتی داره برآورده کن🙏 الهی آمین 🙏
▪️به گلِ دشت نینوا صلوات 🖤به نکو شبه مصطفی صلوات ▪️به علی اکبر، عزیز حسین(ع) 🖤آنکه شد کشته از جفا صلوات 🖤اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وآلِ مُحَمَّدٍ وعَجِّلْ فَرَجَهُمْ🖤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪️برخیز از جای خود ▪️ای گل پرپرم ▪️ای اذان گوی من ▪️ای علی اکبرم ▪️بعد تو دنیا جهنّم شده ▪️قامتم از داغ تو خم شده ▪️غرق آتش بابا شد ▪️جسمت ارباً اربا شد 🏴 السّلامُ عَلیک یا علیّ ابنِ الحُسَین الأکبَر 🖤
چشمِ دِلم به سَمتِ حرم باز ميشود بايک سلام صبحِ من آغاز میشود پر مے كِشد دِلم به هوایِ طَوافِ تو وقتے كه لحظه،لحظه ىِ پرواز ميشود 🖤اَلسلامُ علی الحُسین 🖤وعلی علی بن الحُسین 🖤وَعلی اُولاد الـحسین 🖤وعَلی اصحاب الحسین
🖍 هیئت سکولار شب عاشورا وقتی در سخنرانی هیئت، واعظ در حال صحبت در مورد مسائل سیاسی روز و دشمن شناسی بود یکی هیئتی ها فریاد زد آقا جلسه را سیاسی نکن ما برای اشک بر حسین امده ایم نه سیاسی بازی، روضه ما را خراب نکن بگذار برای غربت حسین اشک بریزیم و ضجه بزنیم! متاسفانه تعدادی دیگر هم با او همراه شدند 😔 ناگهان بیاد این واقعه تلخ تاریخی افتادم : صحنه به دار کشیدن ۹ آزادیخواه تبریزی در شهر تبریز بدست لشگر قزاق روس به سال ۱۲۹۰ روز عاشورا هنگامی که روس ها در حال به‌ دار کشیدن آزادیخواهان و دلاوران تبریز در روز عاشورای سال ۱۲۹۰ بودند صدای طبل و سنج از کوچه پس کوچه های تبریز شنیده میشد و مردم تبریز در حال عزاداری برای امام حسین علیه السلام بودند. عده ای زنجیر زن، عده ای سینه زن و عده ای قمه زن..... فرمانده روس این‌گونه گفت: می‌ترسیدم که آن جمعیت عظیم عزادار حسینی به آزادیخواهان مبارز تبریزی بپیوندند و در آن صورت چه بر سر ما میآمد !! اما جمعیت عظیم! مردم شیعه عزادار (سکولار) فقط عزاداری و گریه کردند زنجیر و سینه و قمه زدند به اعدام ۹ دلاور آزادیخواه خود توجهی نکردند. اری این است نتیجه اسلام سکولار، این است اسلام منهای سیاست و این چیزی است که شیعه انگلیسی به شدت به دنبال آن است و برای آن میلیاردی هزینه میکند. به راستی در هیئتی که دغدغه مبارزه با اسرائیل استکبار و ظلم و ظالم نباشد، ابن زیاد سینه میزند، شمر اشک میریزد و یزید ضجه میزند..! ! داستانهای زیبا(۱)📚 ‏ https://chat.whatsapp.com/GfryM55MsXHCJbHVekmI4K داستانهای زیبا (۲)📚 https://chat.whatsapp.com/Kefc0zNNSncEjJnQmSciRS داستانهای زیبا(۳)📚 https://chat.whatsapp.com/BQdliydFsegLP4YwdUSu7h داستانهای زیبا(۴)📚 https://chat.whatsapp.com/KP2pkVge2JD9wBInp2z1Xa
هدایت شده از اشعار
🏴 صلی الله علیک یا اباالفضل العباس ▪️ ماه به‌خون‌افتاده تا عکسی از رخسار ماه افتاد در آب رفت از جلال و هیبتش آیینه از تاب برداشت آب و بر لب آورد و فرو ریخت در حسرت یک بوسه‌اش خون شد دل آب پیچید در پایش که دست از او نشوید شد آب هم پابند آن گیسوی پُرتاب بگذاشت پا در علقمه دریای غیرت بگذشت تشنه از کنار آبْ مهتاب او تشنه رفت و تا قیامت آبِ ناکام در دل گرفته عکس آن دردانه را قاب ساقی به‌سوی تشنگان می‌رفت سرمست تا که به میخانه رساند بادۀ ناب مشکی پر از امید را بر دوش می‌برد آن شاه خوبان، شیر هَیجا، شمع احباب بارانی از تیر آمد اما او سپر شد می‌رفت در موج خطر بی ترس گرداب کی از هجوم شب‌پره ترسد عقابی پولاد کی می‌لرزد از غوغای سیماب هرگز نلرزد پشت کوه از لشکر کاه دریا نخواهد شد اسیر چنگ مرداب از تیرها با جانش استقبال می‌کرد تا که بَرد آبی سوی گل‌های بی‌تاب انداختند از پیکرش دست و نلرزید تنها امیدش را به دندان کرد قلاب آن مشک را چون طفل در آغوش می‌برد سقا صدف شد، مشکْ مروارید خوشاب تا که رساند قطرۀ آبی به اصغر شاید شود آن غنچۀ پژمرده شاداب در چشم او تصویری از لب‌های تشنه در گوش او بانگ «عمو بشتاب، بشتاب» پا تا سرش خون بود و فکر خیمه‌ها بود تا تشنه‌کامان را کند از آبْ سیراب دشت تنش شد بیشه‌ای از تیر دشمن خون دل او می‌چکید از چشم نُشّاب شد تیرها بال و پرش، در اوج می‌رفت تا آنکه شد تیری به‌سوی مشک پرتاب هم آب مشک و هم امیدش بر زمین ریخت شد جام ساقی خالی از آن دُرّ نایاب دیگر نه شوق راندن و نه پای رفتن درمانده و نومید شد ماه جهان‌تاب با هم یکی شد آب مشک و اشک عباس از مشک سقا بر زمین می‌ریخت خوناب شد بوسه‌گاه تیرها آن ماه خونین یک تیر هم زد بوسه بر آن چشم جذاب مرغ دلش یک‌باره پر زد تا مدینه چون روضه‌های فاطمیه دارد آداب از روضه‌های فاطمه می‌مرد اباالفضل هر بار حرفی مجتبی می‌زد از این باب می‌سوخت عمری از غم زهرا و حیدر شد بی‌قرارِ مادر آن محبوب احباب ناگاه دستی آمد و شق‌القمر کرد افتاد با صورت به خاک آن ماه محراب دستش جدا فرقش دوتا چشمش پر از خون در راه وصل دوست شد آماده اسباب ناگه پسر خواندش صدایی مهرپرور او دید مادر را به بیداری، نه در خواب آمد به ساحل کشتی پهلوگرفته از داغ دلبندش کشید آه جگرتاب پیچید بوی عطر یاس و سیب در دشت از خیمه‌ها می‌آمد آوای "عمو، آب" شد بار اول که صدا می‌زد: برادر ماه به‌خون‌افتاده را خورشید دریاب... ▪️▪️▪️؛ مولا به‌سوی خیمه‌ها برگشت تنها دیگر نه در تن تاب و نه در پاش پایاب پشتش شکست و باغ امیدش خزان شد بی چاره شد آن چارۀ خویشان و اصحاب از علقمه می‌آمد اما بی علمدار می‌آمد و از چشم او می‌رفت سیلاب زینب شود کم‌کم مهیای اسارت ای وای من از روضۀ خلخال و جَلباب ، مردادماه ۱۴۰۰ محرم‌الحرام ١۴۴۳ 🏴
شب عباس زینب است خدایا به حرمت شب تاسوعا بیماران راشفای عاجل ودل دردمندان راشادکن انشاالله به واسطه باب الحواعج حاجات تک تکتون روابشه شبتون بخیر
🌷🌼🌷🌼🌷 🌺🧚‍♀️سلام_بر_عباس_ع 🥀سلام، ای سقای تشنه لب! ای پسرام‏ البنین! ️سلام، ای عموی آب ها! و ای اسوه برادری و ایثار و وفا! 🥀سلام، اي پشت و پناه امام حسين! ای حامی و هم رکاب ولایت! ️ای بهترین اسوه ی پیروی از امامت ! 🥀ای که تنها بهانه آمدنت این بود که عشق، در روز مبادا تنها نماند. اي كه بودنت، رنج‌هاي اباعبدالله را كم مي‌كرد و رشته‌هاي غم پيشاني ابا عبدالله به لبخند تو گسسته مي شدند! 🥀سلام بر تو ای پدر فضیلت! فضیلت 🌺دستان_بریده ات، در راه اطاعت و حمایت از ولایت ، هنوز بر شاخه‏ های خاک، سنگینی می ‏کنند وكودكان خيمه ها، شرمنده ی دستهاي بريده‌ات، لباس‌هاي سوخته شان را مدام بالا مي‌گيرند تا دستهايت را نبينند. 🥀سلام بر تو ای ابالفضل! اي الگوی ولایت مدار ، قسم به نامت ،ما عزاداران كربلايت، بر مرامت بوده ايم ، هستيم و خواهيم بود .... 🥀یاابالفضل_دستمان_را_در_دنیا_و_آخرت_بگیر
▪️به نام نامی 🖤سقای کربلا صلوات ▪️به شیر بیشه 🖤صحرای نینوا صلوات ▪️️به پاسدار پرآوازه 🖤خیام حسیــن(ع) ▪️به قدر و شوکت 🖤عبـاس مه لقا صلوات 🖤 الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَعَجِّلْ فَرَجَهُمْ 🖤
سـ🌼ـلام فرا رسیدن تاسوعای حسینی تسلیت🏴 🗓 امروز یکشنبه ☀️ ١٦ مرداد ١۴٠١ ه. ش 🌙 ٩ محرم ١۴۴۴ ه.ق 🌲 ٧ آگوست ٢٠٢٢ ميلادى
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🥀سلام 🖤بر علمدار کربلا 🥀سلام بر روز 🖤عشق و حماسه 🥀سلام برتاسوعا 🖤سلام برعاشقان 🥀آن حضرت 🖤روزتان پراز عشق 🥀به حضرت عباس تاسوعای حسینی تسلیت 🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪اَلسَّلامُ عَلَیْکَ یااَبَالْفَضْلِ الْعَبّاس ▪️تاسوعا آسمان تکیه 🖤به دستان تو دارد عباس ▪️مرغ دل ، خــانه در 🖤ایوان تو دارد عبـاس 🖤سلام بر عباس(ع) 🖤سلام بر علمدار رشید کربلا 🖤سلام بر روز عشق و حماسه 🖤سلام بر تاسوعای حسین(ع) تاسوعای حســینی تسلیت باد 🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🖤اَلسّلامُ عَلیک یا أبَاالْفَضْلِ الْعَبّاسَ ▪️مِثْلِ عبّٰـاسْ كَسْي هَسْت دِلٰاوَر بٰاشَد ▪️بٰاْ هَمـِهْ تِشْنِگي اَشْ يٰادِ بَـرٰادَر بٰاشَد ▪️مِثْلِ عَبّٰاسْ كَسيْ هَسْت كِهْ سَقّٰا بٰاشَد ▪️جِگَرِ سُوخْتِــه اشْ حَسـْرَتِ دَريٰا بٰاشَد ▪️مِثْلِ عَبـّٰاسْ كَسْيْ هَسْتْ اَبٰابيلْ شَوَد ▪️بٰالُ و پَر سُوخْتِه ، هَمْسٰايِه جِبْريلْ شَوَد ▪️هيچ كَس مِثْلِ اَباالْفَضْلِ وَفٰادٰار نَبُود ▪️لٰايِقِ تَشْنِگيُ و اِسْمِ عَلَمْـــــدٰار نَبُود ▪️هَركَسْي خْوٰاست كِهْ فَردٰا بِه شَفٰاعَتْ بِرِسد ▪️يٰا اَباالْفَضْلِ بِگُوييد بِه سَلٰامَتْ بِرِسَد 🖤اگر گرفتاری حاجت داری بگو یا ابالفضل تاسوعای حـسینی تسلیت بـاد🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در كلاس عاشقی عباس غوغا می كند در دل هر عاشقی عباس مأوا می كند هر كسی خواهد رود در مكتب عشق حسین ثبت نامش را فقط عباس می كند
🌃 مرحوم سید علی اکبر کوثری روضه خوان امام خمینی (ره )میگه بعد از اتمام جلسه اومدم از درب مسجد بیام بیرون یکی از دختر بچه های محله اومد جلوم و گفت اقای کوثری برای ماهم روضه میخونی؟ گفتم: دخترم روز عاشوراست و من تا شب مجالس مختلفی وعده کردم و چون قول دادم باید عجله کنم که تاخیری در حضورم نداشته باشم. میگه هر چه اصرار کرده توجهی نکردم تا عبای منو گرفت و با چشمان گریان گفت مگه ما دل نداریم!؟ چه فرقی بین مجلس ما و بزرگترها هست؟ میگه پیش خودم گفتم دل این کودک رو نشکنم و قبول کردم و به دنبالش باعجله رفتم تا رسیدیم. حسینیه ی کوچک و محقری بود که به اندازه سه تا چهار نفر بچه بیشتر داخلش جا نمیشدند. سیاهی‌ها شم با چندتا چادر مشکی به هم گره زده‌ درست کرده بودند. سر خم کردم و وارد حسینیه ی کوچک روی خاکهای محله نشستم و بچه های قد و نیم قد روی خاک دور و اطرافم نشستند. سلامی محضر ارباب عالم حضرت سیدالشهدا عرضه کردم السلام علیک یاابا عبدالله... دو جمله روضه خوندم و یک بیت شعر از آب هم مضایقه کردند کوفیان... اون بچه‌ها هم خیلی گریه کردن دعایی کردم و اومدم بلند بشم باعجله برم که یکی از بچه ها گفت تا چای روضه رو نخوری نمیشه بری ؛ رفت و تو یکی از استکانهای پلاستیکی بچه گونشون برام چای ریخت، چایی با بی میلی و اکراه استکان رو آوردم بالا اما پیش خودم گفتم اینا بچن شاید رعایت نکرده باشن این بود که یواش برای اینکه بچه ها ناراحت نشن بی سر و صدا از پشت سر ریختم روی زمین و بلند شدم و رفتم... شام عاشورا (شب شام غریبان امام حسین) خسته و کوفته اومدم منزل و از شدت خستگی فورا به خواب رفتم. وجود نازنین حضرت زهرا، صدیقه ی کبری در عالم رویا بالای سرم آمدند طوری که متوجه حضور ایشان شدم به من فرمود؛ آسید علی اکبر مجالس روضه ی امروز قبول نیست. گفتم چرا خانوم جان فرمود؛ نیتت خالص برای ما نبود. برای احترام به صاحبان مجالس و نیات دیگری روضه خواندی فقط یک مجلس بود که از تو قبول شد و ما خودمون در اونجا حضور داشتیم، و اون روضه ای بود که برای اون چند تا بچه ی کوچک خواندی.... آسید علی اکبر ما از تو گله و خورده ای داریم! گفتم جانم خانوم، بفرمایید چه خطایی ازم سر زده؟ خانوم حضرت زهرا با اشاره فرمودند چرا چایی رو دور ریختی، اونو من دم کرده بودم. میگه از خواب بیدار شدم و از ان روز فهمیدم که توجه و عنایت اونها به مجالس بااخلاص و بی ریاست و بعد از اون هر مجلس کوچک و بی بضاعتی بود قبول میکردم و اندک صله و پاکتی که از اونها عاید و حاصلم میشد برکتی فراوان داشت و برای همه ی گرفتاری ها و مخارجم کافی بود. بنازم به بزم محبت که در آن گدایی و شاهی برابر نشیند... 📚برگرفته از خاطرات مرحوم کوثری داستانهای زیبا(۱)📚 ‏ https://chat.whatsapp.com/GfryM55MsXHCJbHVekmI4K داستانهای زیبا (۲)📚 https://chat.whatsapp.com/Kefc0zNNSncEjJnQmSciRS داستانهای زیبا(۳)📚 https://chat.whatsapp.com/BQdliydFsegLP4YwdUSu7h داستانهای زیبا(۴)📚 https://chat.whatsapp.com/KP2pkVge2JD9wBInp2z1Xa
☑️ ماجرای نبش قبر حضرت بنت الحسین سلام الله علیها در سال ۱۲۴۲ دفن شدن حضرت رقیه سلام الله علیها با غل و زنجیرهای اسارت ملا محمدهاشم خراسانی حکایت نبش قبر حضرت رقیه سلام الله علیها توسط ایشان به منظور ترمیم قبر و رفع آب ‌گرفتگی مضجع شریف حضرت رقیه در سال ۱۲۸۰ هجری، را نقل می‌کند: جناب سيّد ابراهيم دمشقی كه نَسَبش به سيّد مرتضی علم‌الهدی منتهی می‌شد بعد از نبش قبر حضرت رقیه مدام از شدت گریه و غصه غش می‌کرد! چون به هوش می‌‌آمد، قضیه کبودی را برای مردم تعریف می‌کرد. می‌گفت: بدن مطهّر ایشان در پارچه سیاهی، چادر یا لباس سیاه پیچیده و کفن شده بود. بخشی از صورت منّور ایشان را دیدم که هنوز از آثار سیلی، کبود و مجروح بود. سپس به همراه شیون ایشان، صدای ضجه و زاری از مردم برمی‌خاست. ✍ اما شرح حکایت: قبر دچار آب گرفتگی شده بود و علماء شیعه درخواست تعمیر قبر مطهر را داشتند. والی به علماء و صلحاء شام از شيعه و سنّی امر كرد كه غسل كنند و لباس‌های پاكيزه بپوشند، به دست هر كس قفل ورودی حرم مطهّر باز شد همان كس برود و قبر مقدّس او را نبش كند پيکر را بيرون آورد تا قبر را تعمير كنند. صلحاء و بزرگان در كمال آداب غسل كردند و لباس پاكيزه پوشيدند، قفل به دست هيچكس باز نشد مگر به دست خود مرحوم سيّد چون ميان حرم آمدند كلنگ هيچ كدام بر زمين اثر نكرد، مگر به دست سيّد ابراهيم حرم را قُرق كردند و لحد را شكافتند، ديدند بدن نازنين حضرت رقيه سلام‌ الله عليها، ميان لحد و كفن صحیح و سالم است اما آب زيادی ميان لحد جمع شده است. سيّد ابراهیم در قبر رفت، همين كه خشت بالای سر را برداشت ديدند سيّد افتاد، زير بغلش را گرفتند، هی می‌گفت: «ای وای بر من... وای بر من... به ما گفته بودند يزيد بن معاویه لعنة الله عليه، زن غسّاله و كفن فرستاده ولی اکنون فهميدم دروغ بوده، چون که دختر با پيراهن خودش دفن شده! من بدن را منتقل نمی‌كنم، می‌ترسم بدن را منتقل كنم و ديگر به عنوان "رقيّه بنت الحسين" شناخته نشود و من نتوانم جواب بدهم. سيّد، بدن شريف را از ميان لحد بيرون آورد بر روی زانوی خود نهاد و سه روز بدين گونه بالای زانو خود نگهداشت و گريه می‌كرد تا اينكه قبر را تعمير كردند.۶ وقت نماز كه می‌شد سيّد بدن حضرت را بالای جايی پاكيزه می‌گذاشت. پس از فراغ از نماز بر می‌داشت و بر زانو می‌نهاد، کانال ارتباط‌باخدا تا اينكه از تعمير قبر و لحد فارغ شدند، سيد بدن را دفن كرد. از معجزه آن حضرت اينكه سيّد در اين سه روز احتياج به غذا و آب و تجديد وضو پيدا نكرد و چون خواست بدن را دفن كند دعا كرد كه خداوند پسری به او عطا فرمايد. دعای سيّد به اجابت رسيد و در سن پيری خداوند پسری به او لطف فرمود که نام او را "سيّدمصطفی" گذاشت. آنگاه والی واقعه را به سلطان عبدالحميد عثمانی نوشت، او هم توليت زينبيّه و مرقد شريف حضرت رقيّه و امّ كلثوم و سكينه را به سيدابراهيم واگذار کرد. اين قضيه در سال ۱۲۴۲ هجری شمسی رخ داده و در کتاب «معالی» هم اين قضيّه مجملاً نقل شده در آخر اضافه کرده است: آن سيّد جليل وارد قبر شد و پارچه‌ای بر او پيچيد و او را خارج نمود، دختر كوچكی بود كه هنوز به سن بلوغ نرسيده، و پشت شريفش از زيادی ضربات مجروح بود. پس از در گذشت سيّدابراهيم، توليت آن مشاهد مشرفه به پسرش سيّدمصطفی و بعد از او به فرزندش سيّدعبّاس رسيد، فرزندان سيّدابراهيم دمشقی معروف و مشهور به "مستجاب الدعوه" هستند. ✍ پی‌نوشت: 📓منتخب التواریخ، صفحه ۳۸۸ 📗اسرار الشهادة، صفحه ٤٠٦ 📕مقتل جامع مقدم، جلد۲، صفحه۲۰۸ داستانهای زیبا(۱)📚 ‏ https://chat.whatsapp.com/GfryM55MsXHCJbHVekmI4K داستانهای زیبا (۲)📚 https://chat.whatsapp.com/Kefc0zNNSncEjJnQmSciRS داستانهای زیبا(۳)📚 https://chat.whatsapp.com/BQdliydFsegLP4YwdUSu7h داستانهای زیبا(۴)📚 https://chat.whatsapp.com/KP2pkVge2JD9wBInp2z1Xa
*✨﷽✨* *🔴داستان واقعی* *👈ملاقات خانم خانه دار با امام زمان ارواحنافداه در مجلس روضه!* *🔰 ایام عزاداری سید الشهدا علیه السلام نزدیک بود،هر سال یک دهه عزاداری داشتند در حسینیه،امسال اما شور و اشتیاق عجیبی از امام زمان ارواحنافداه در دلش افتاده بود، ‌قبل از شروع عزاداری ها نشست روبه قبله و با آقایش خلوتي کرد،با خواهش و تمنا از مولا خواست بخاطر جد غریبش هم که شده امسال به مجلس آنها هم بیاید، به دلش الهام شد خبری در راه است...* *🌀شب اول عزاداری رسید، قبل از شروع مراسم، بالای مجلس پتوی نویی را چهارلا کرد و یک پشتی استفاده نشده روی آن گذاشت، به شوهرش سفارش کرد کسی اینجا نشیند، شوهرش پرسید چرا؟ جواب داد، این، جای آقایم است... شوهر تبسمی کرد و گفت:چشم...* *🔰شبهای عزاداری یکی یکی سپری میشد، هر شبی که می رسید در طول مراسم همه ی حواسش به همان جای خالی بود، مدام پرده را کنار میزدو قسمت مردانه را وارسی میکرد، چشم میدوخت به همان جای خالی... شب آخر هم آمد، خبری نشد، عزاداری هم تمام شد، خبری نشد،موقع صرف غذا شد، رفت به آشپزخانه، بغض گلویش را فشار میداد، دلش داشت میترکید، اشکش سرازیر شد، گفت برای بار آخر بروم آن جای خالی را ببینم، پرده را کنار زد،سید معمم جلیل القدری را دید، همان جا نشسته بود،او جمعیت را میدید اما انگار هیچکس او را نمیدید، همه مشغول صحبت کردن بودند، توجهی نداشتند به او، روضه خوان دعای آخر مراسم را میخواند، جوان خوش سیما دستانش را به سمت آسمان بلند کرده بود و بعد از هر دعایی با لحن ملیحی آمین میگفت، غذارا آوردند، چند لقمه ای از غذا به آرامی در دهان گذاشت،چندین بار با مهربانی به سمت آشپزخانه نگاه میکرد و تبسم... بوی عطر عجیبی حسینه را پرکرده بود...* *💎 یکی از خانم ها که در آشپزخانه مشغول بود گفت چه بوی عطر فوق‌العاده ای در فضا پیچیده، دوباره پرده را کنار زد،نگاهش را به جای همیشگی انداخت اما کسی را ندید، از درب خروج هم هیچکس خارج نشده بود، شوهرش را سریع صدا زد، تو کسی را با این مشخصات ندیدی در قسمت مردانه، نشسته بود همان جایی که آماده کرده بودم، شوهرش جواب داد نه ولی عطر بسیار خوشی در قسمت مردانه پیچیده بود که همه متوجه شدند، این صحبت را که از شوهرش شنید خیلی منقلب شد، صحبت حضور مولا در مراسم دهن به دهن در حسینیه پیچید،جمعیت منقلب شده بود، صدای ناله ی یا صاحب الزمان تا ساعت‌ها بعد شنیده میشد...* *صفائی بود دیشب با خیالت خلوت ما را* *ولی من باز پنهانی تو را هم آرزو کردم* *📙 برداشتی آزاد از تشرف خانم محمدی_پایگاه اطلاع رسانی مهدیه تهران* *الّلهُــمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــــ الْفَــرَج* ➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖ داستانهای زیبا(۱)📚 ‏ https://chat.whatsapp.com/GfryM55MsXHCJbHVekmI4K داستانهای زیبا (۲)📚 https://chat.whatsapp.com/Kefc0zNNSncEjJnQmSciRS داستانهای زیبا(۳)📚 https://chat.whatsapp.com/BQdliydFsegLP4YwdUSu7h داستانهای زیبا(۴)📚 https://chat.whatsapp.com/KP2pkVge2JD9wBInp2z1Xa
‍ 🌹سرسپردند و سرفدا ڪردند ارباً اربا، مُقَطَعُ الاعَضاء 🏴ذڪر لبهـایشان دمِ آخر "لَڪِ لبیڪ زینب ڪبری" 🥀🖤 دوستی🕊*مکتب‌سردار‌دلها‌حاج‌قاسم‌عزیز۲* *https://chat.whatsapp.com/ErtwBJpyXVe51agv0nXujd* *ما‌ملت‌امام‌حسینیم۲* *https://chat.whatsapp.com/FqzBoI3PloT02czEHapXEq* *روشنگری تا ظهورمهدی‌عج۲* *https://chat.whatsapp.com/CGzBsgyUNq8GrudRLaKxLq* *پیرو ولایت تا ظهورقائم‌عج۲* *https://chat.whatsapp.com/EKO8J4zO7Rk6Ltz7P4SxGQ* *سیاست و مهدویت۲* *https://chat.whatsapp.com/Fy5dCbFaxsi59pmI1nfa3l* *گفتمان آزاد اندیشی* *https://chat.whatsapp.com/HzKtl7FjsO0IKtdtDakpkq* *تحلیل سیاسی جنگ نرم* *https://chat.whatsapp.com/LBbLHh65a5j0t4UyF2Lr15* *رزمندگان بدون مرز* *https://chat.whatsapp.com/DsbSmsBaxTkCywfB9gG8dD* *لایه‌های نفوذ و سیاست۲* *https://chat.whatsapp.com/F18OUFGeA00LXhEsH1eoAj* *مارهایی در آستین انقلاب۲* *https://chat.whatsapp.com/Fii6VC7smMTI9EesQnu0hn*
‏عکس از *
☑️ صــــرفا برای عبرت...!! 🔹بعد از واقعه عاشورا حدوداً ۳۵ هزار نفر در یاری اهل بیت کشته شدند ولی اصلا ارزش کار اون ۷۲ نفر رو نداشت... 🔸گروه اوّل توابیّن بودند؛ 🔻همون‌هایی که روز عاشورا سکوت کردند، بعد از شهادت همگی قیام کردند تقریباً همه کشته شدند. ۵۰۰۰ نفر... 🔹گروه دوّم مردم مدینه بودند؛ 🔻بعد از عاشورا قیام کردند همگی کشته شدند حدود ۱۰ هزار نفر. یزید گفت: لشکری که به مدینه حمله کنه، سه روز جان و مال و ناموس مردم مدینه برايش حلاله. 🔹گروه سـوّم مختار بود که بعد از جنگ‌های فراوان و کشته شدن حدود ۲۲ هزار نفر. گر چه قاتلان امام مظلوم (علیه السلام) را قصاص کرد... 1️⃣ مردمی که در مدینه هنگام خروج امام حسین (علیه السلام) همراهیش نکردن... 2️⃣ مردمی که هنگام ورود امام حسین (علیه السلام) به کوفه کمکش نکردند... 👈 همه بعدها به کمک امام رفتند... امام سجاد (علیه السلام) هم استقبال خاصّی از این حرکت‌ها نمی‌کردند. «.» 🔻حدود ۳۵ هزار نفر کشته شدند امّا دیر شده بود. 👌خیلی فرق هست بین اون ۷۲ نفری که به موقع به یاری امامشون رفتند...! ⚠️ ما باید مراقب باشیم که از امام خودمون عقب نیفتیم. ☝🏼الْمُتَقَدِّمُ لَهُمْ مارِقٌ، وَالْمُتَاَخِّرُ عَنْهُمْ زاهِقٌ وَاللّازِمُ لَهُمْ لاحِقٌ_ 🔻هر که بر ایشان تقدم جوید از دین بیرون رفته و کسى که از ایشان عقب ماند به نابودى گراید. ─┅─═इई 🖤🖤🖤ईइ═─┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪سلام بر آن مظلومِ بى یاور ▪ بنویسید که جز خون ▪خبری نیست که نیست ▪به تن این همه سردار ▪سری نیست که نیست... ▪بنویسید که خورشید به ▪گودال افتاد و پس ازشام غریبان ▪سحری نیست که نیـــــست ▪آتش از بال و پر سوخته ▪جان می گیرد زیرخاکستر ▪امابال و پری نیست که نیست ▪شهادت سالار شهیدان ▪و عاشورای حسینی تسلیت باد