eitaa logo
لحنِ نگاه (روزمرگی های یک معلم)
1.8هزار دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
576 ویدیو
61 فایل
القدس تبقی للمجاهدِ مقصداً -معلّم ومربی پرورشی مناطق کم برخوردار -اینجا شاهد روزمرگی و برداشت هایم از جهان پیرامون هستید. -از دیارِ نخل و آفتاب https://daigo.ir/secret/3411742195 حرف:
مشاهده در ایتا
دانلود
«چندبار وسط کلاس به استیصال رسیدی و همچیو گذاشتی زمین و بیست دقیقه فقط سکوت کردی؟چند بار نا امید شدی و بعدِ کلی حرف زدن با خودت ،دوباره بلند شدی و ادامه دادی ،چند بار حس کردی وسط جنگلی و هیچکی حرفت رو نمیفهمه؟..»
امروز «مفید نبودم» با امروز «هیچ کاری نکردم» متفاوت است.
. فهمیدم که در زمان و مکان درستی قرار دارم پس راحت شدم. .
. از وقتی حرکت خودم را آهسته تر شروع کردم؛با استمرار پیش رفتم و این آغاز تغییر در من بود. .
. فهمیدم شخصِ خیلی خاصی نیستم اما با این حال منحصر به فرد هستم. .
. فهمیدم چقدر خوش شانس هستم که بی واسطه و بدون ایستادن در صفِ طولانی،میتونم با امامِ زنده و حاضرم حرف بزنم. .
. یاد گرفتم در هر ارتباطی در عین معاشرت عمیق و صمیمی،کناره گیری کنم و به استقلالِ شخصی خودم،اهمیت بدهم. .
. فرق تحمل و صبر رو فهمیدم فلذا در هر موقعیتی به جای تحمل،صبر ِهدفمندانه رو تجربه کردم و آرام تر شدم. .
. دیگر احتیاج نداشتم که دیگران حسِ امنیت و طمأنینه را بهم بدن چون فهمیدم اینارو فقط باید در ارتباطم با خدا جستجو کنم. .
. به پیچیدگی درون خودم تا حدودی پی بردم وفهمیدم چقدر احمقانه بود وقت هایی که زندگی دیگران را تحلیل و تفسیر به رأی می کردم.وقتی درگیر عظمت و پیچیدگی روحت میشی، فرصت کافی برای فکر کردن به زندگی دیگران پیدا نمیکنی. .
. دیو لذت کُش،یعنی کمال طلبی رو تا حدودی کنترل کردم و فهمیدم ساده بودن به معنای بی کیفیت بودن نیست. .
«دارم فکر میکنم به محصولات سالِ 1402..»
. نه گذشته را زندگی کردم و نه حتی به آینده فکر کردم؛ناخواسته با تمامِ توان در زمان حال زندگی کردم و این قسمت ِزندگیم تحت تاثیر معاشرتِ مدوام با کودکان بود. .
حالا شما از اتفاقات مثبتِ فکری امسالتون برام بنویسید: https://abzarek.ir/service-p/msg/1433612
. «اگر کل سال را ۹۰ دقیقه بازیِ فوتبال در نظر بگیریم،حالا به دقیقه ۸۰ رسیده‌ایم و باقی مانده ۱۰ دقیقه است.ده دقیقه‌ی معروف که بازیکن‌ها تمام انرژی و وقتشان را روی گل زدن و به ثمر رساندن بازی متمرکز می‌کنند.» حرف:زهرا نوروزی .
. هر جا پا بگذاری روی نفست پا بگذاری روی راحتی هایت و برای یک مسأله مقدس بزنی به دل خطر،آنجا می شود جهادت. :تند تر از عقربه ها حرکت کن .
«وضعیت:شاید نتونستم خودمو با راهیان نور، راهی کنم،اما قلباً دارم همونجایی نفس میکشم که حاج حسین یکتا داره صمیمانه صحبت میکنه..»
Max Richter - Autumn Music 2 - musicgeek.ir_5825840528175925696.mp3
9.31M
«روزی دوباره سبز میشویم این سرنوشتِ حتمی من و توست.»
. «یه وقتایی که بی دلیل انرژیم تموم میشه،دقیقا تو همون روز اتفاقات کوچکی پشت سرهم میفته که بهم بفهمونن،یه کسی هست که نمی خواد من تو این حالت بمونم.یه کسی هست که وقتی بهش فکر میکنم ،دلم به وجودش گرم میشه و نور مهربانیش میفته رو تاریکی های درونم،یه کسی هست که مدام بهم میگه:انّا نعلمُ بضیقِ صدرک.یه کسی هست که بدون سوال و جواب درکم میکنه و تو هر لحظه منو از همه چی که فکرشو میکنم یا نمیکنم محافظت میکنه..وهمین یه نفر،بارها به واسطه ی دیگران بهم فهمونده که چقدر هوامو داره،به واسطه ی دیگران از روشنایی درونم تعریف میکنه ،به واسطه ی دیگران منو میخندونه،و به واسطه ی دیگران برام مینویسه..که چقدر دوستم داره.» .