eitaa logo
لحنِ نگاه (روزمرگی های یک معلم)
1.7هزار دنبال‌کننده
3هزار عکس
599 ویدیو
62 فایل
القدس تبقی للمجاهدِ مقصداً -معلّم ومربی پرورشی مناطق کم برخوردار -اینجا شاهد روزمرگی و برداشت هایم از جهان پیرامون هستید. -از دیارِ نخل و آفتاب جواب پیام ناشناس رو اینجا بخونید: @pimlahn راه ارتباطی https://daigo.ir/secret/3411742195 حرف:
مشاهده در ایتا
دانلود
«تنها جنگ‌هایی که آمار تلفات بچه‌هاش از نظامی‌ها بیشترن جنگ‌هایی ان که یک طرفش صهیونیسم ایستاده..»
«وقتایی که صرفاً برای رفع تکلیف کار میکنم،حس عمل نکردن به وظیفه بهم دست میده..مفید و اثر گذار بودنه که وجدان رو آروم میکنه نه صرفاً مشغول بودن!»
«أَملِي أكون يَومَ اللِقَا في العَسكَرِ وَأُنادِي قَد جئتُ لأنصُر قائدِي..»
چنان گرفته دلم از جهان که مثل سکوت اگر به نام هم صدایم کنند، میشکنم..
دست در دستِ دوست دایره وار صندلی ها رو چیده بودیم.هوای کلاس سرد بود وسکوت سنگینی حکم فرما شده بود؛سکوتی که از بی حالی و ملال آور بودن کلاس نبود بلکه برای دقیق تر شنیدن وغوطه ور شدنِ هرچه بیشتر در پیام های درس بود؛درس هفتم هدیه ها رو شروع کردیم:«بسم الله الرحمن الرحیم..غروب حیرت انگیزی است،آسمان حالت دیگری دارد.خودم هم حس دیگری دارم..انگار اتفاق مهمی در حال رخ دادن است.از فاصله ی دور مردی در حال آمدن است،نزدیک و نزدیک می شود،به حیرتم اضافه می شود وسعی میکنم توازن پاهایم را حفظ کنم تا جسمِ مرا، نقش بر زمین نکنند..سلام میکند و مرا به اسم خودم صدا میزند،حالا شگفتی ام دوچندان است که این مرد با وقار،اسم مرا از کجا می داند؟سخنی کوتاه بین من و او رد وبدل می شود،دوست دارم این گفتگو ادامه پیدا کند،حس میکنم با مرد دانشمندی روبه رو هستم پس هرچه سوال دارم را از او می پرسم.با کمال حیرت تمام تر پاسخ می دهد.سوال آخرم این بود که آیا می توانم مولایم صاحب الزمان رو ببینم؟برای اینکه پاسخم را بدهد،دستم را گرفت وگفت:چگونه نمی توانی آن را ببینی،حال آنکه دست هایش در دست های توست؟ بی اختیار از حال می روم ،و حالا که به هوش می آیم باران اشک امانم نمی دهد چون او رفته است.»چشم های عسل از شوق لبریز است وسعی می کند پشت سرهم سوال کند و در آخر می گوید،من امام دوازدهم را بیشتر از همه دوست دارم و رقیه می پرسد ما..ما چگونه می توانیم امام را ببینیم؟ علامه ی حلی چه کرده بود که امام زمان را دید؟ آفرین سؤال خوبی است.بماند برای تحقیق جلسه ی آیندتون.
هدایت شده از چشماتُ ببند :)
اما هرگز دوست ندارم آنی باشم که تو رهایم کنی
«گوش هایت را ببند،اگر نمی توانی دهانِ دیگران را ببندی!»
«گناهی که ترک کردنش رو از امروز به روز بعد موکول میکنی،مطالعه‌ای که هر شب به شبِ بعدی معوق می‌کنی و تغییرات مهمی که هر سال به سالِ بعد معوق می‌کنی، همه‌شون اون معجزه‌ای هستن که زندگیت بیش‌ از همه بهشون نیاز داره و تو بیش‌ از همیشه از انجامشون اجتناب‌ می‌کنی..»