.
پاییز هم اومد و حال و هوای کانال کمابیش داره پاییزی میشه🍁🍂🍁
.
من اینجا وظیفه خودم میدونم تا هرکاری لازمه برای خرید راحتتر شما انجام بدم 💪
از نظر قیمت ،کیفیت عالی،ارسال به موقع
جهت ثبت سفارش 👇😊
@laleha_koodak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این یک کار معمولی نیست....
لباس سخنگو ست😊😅💋
تولیدی لاله ها ..فقط یک تولیدی با هدف اقتصادی نیست...شعار اول ما جهاد فرهنگی ست...
تولید لباس خانگی کودک، با عنوان کارهای خوب من...
به متن های بکار رفته در لباس دقت کنید....
✅جنس نخ پنبه ...نخ پنبه واقعی❤️😍
✅ سایز ۳۵ ، ۴۰ ، ۴۵ ، ۵۰ و ۵۵
✅ارسال به سراسر ایران
⬅️قیمت تک بااحترام🎙۱۷۵ ت⬅️ارزان تر از همه جا...
ادمین سفارش
@laleha_koodak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
این یک کار معمولی نیست....
لباس سخنگو ست😊😅💋
تولیدی لاله ها ..فقط یک تولیدی با هدف اقتصادی نیست...شعار اول ما جهاد فرهنگی ست...
تولید لباس خانگی کودک، با عنوان شغل آینده من..ایران آباد من...
به تصاویر بکار رفته در لباس دقت کنید....
✅جنس نخ پنبه ...نخ پنبه واقعی❤️😍
✅ سایز ۳۵ ، ۴۰ ، ۴۵ ، ۵۰ و ۵۵
✅ارسال به سراسر ایران
قیمت : ۱۷۵.۰۰۰ تومان
ادمین سفارش
@laleha_koodak
@Yosefi97
تولیدی لاله ها(پوشاک کودک ایرانی)
https://eitaa.com/joinchat/1086128261C95a181b715
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 رهبر انقلاب: ما پیشانی و بازوی طراحان مدبر و هوشمند و جوانان فلسطینی را میبوسیم اما آنها که میگویند حماسه اخیر کار غیر فلسطینیها است دچار محاسبه غلط شدهاند.
@Farsna
اینم از یلدایی دخترونه مون❤️😍😍
✅طرح بلوز،شلوار یلدا خانگی😍
✅جنس نخ پنبه ...نخ پنبه واقعی❤️😍
✅ سایز ۳۵ ۴۰ ۴۵ ۵۰ و ۵۵
✅ارسال به سراسر ایران
⬅️قیمت تک بااحترام. ۱۷۵.۰۰۰
⬅️قیمت عمده 🎙 پی وی لطفا
ادمین سفارش ها
@laleha_koodak
https://eitaa.com/joinchat/1086128261C95a181b715
یه کار خوشکل خونگی ❤️😍😍
✅طرح بلوز،شلوار خانگی...
✅جنس نخ پنبه ...نخ پنبه واقعی❤️😍
✅ سایز ۳۵ ۴۰ ۴۵ ۵۰ و ۵۵
✅ارسال به سراسر ایران
⬅️قیمت تک بااحترام🎙۱۷۵ ت⬅️ارزان تر از همه جا
⬅️قیمت عمده 🎙 ⬅️ تشریف بیارید شخصی
ادمین سفارش ها
@laleha_koodak
https://eitaa.com/joinchat/1086128261C95a181b715
📐جدول سایزبندی بلوز و شلوار ست خانگی:
✅سایز 35 ⬅️
پهنا ۲۷ قد بلوز ۳۶ قد آستین ۲۷ قد شلوار ۴۸
✅سایز ۴۰ ⬅️
پهنا ۳۱ قد بلوز ۳۹قد آستین ۳۲قد شلوار ۵۸
✅سایز ۴۵ ⬅️
پهنا۳۵ قدبلوز ۴۶ قد آستین۳۶ قد شلوار ۶۵
✅سایز ۵۰ ⬅️
پهنا ۳۷ قدبلوز ۴۸قد آستین ۴۰ قد شلوار ۷۲
✅سایز ۵۵⬅️
پهنا۳۹ قد بلوز۵۳قد آستین ۴۷قدشلوار۸۴
🔴در انتخاب سایز احتمال یک تا دو سانت اختلاف را لحاظ بفرمایید...
✂️📏✂️📏✂️📏✂️📏✂️📏✂️📏✂️📏✂️📏
https://eitaa.com/joinchat/1086128261C95a181b715
سلام خدمت مامان و باباهای عزیز...
امروز روز شهادت میرزا کوچک خان جنگلی ،یکی از قهرمانان و اسطوره های کشور عزیزمون هست...برای همین تصمیم گرفتیم تا داستان زندگی ایشون رو در قالب داستان چند قسمتی،خدمت شما ارائه بدیم...
تا کودکان و فرزندان مون با شخصیت های بزرگ کشورمون بیشتر آشنا بشن...
با ما همراه باشید
یکی بود ، یکی نبود .خدای مهربانی هست که در جای جای دنیا در قدیم و حال،بنده های خوبی دارد ...
میرزا بزرگ را همه ی مردم شهر می شناختند.او به همراه خانواده اش در محله ی استادسرای رشت زندگی می کرد .از آنجایی که مرد درستکاری بود،در زمانه ای که ایرانِ عزیز ما به دست پادشاهان نالایق افتاد، میرزا سعی می کرد به نیازمندان کمک و مشکلات مردم را حل کند. برای همین مردم به او میرزا «بزرگ» می گفتند .
در سال ۱۲۵۹، میرزا صاحب پسری شد و نامش را یونس گذاشت . یونس خیلی شبیه پدرش بود.. هم در اخلاق هم در رفتار. زیر سایه ی پدرش رشد کرد و درس زندگی و دینداری و مردانگی می آموخت. کودکی و نوجوانی اش را در همان استاد سرا گذراند . به توصیه پدرش از همان کودکی ورزش می کرد تا نیرومند شود. دوستانش متوجه شدند که یونس با بچه های دیگر فرق دارد. او فقط به فکر بازیگوشی نبود. فکرهایش و دلسوزی هایش نمیگذاشت مثل خیلی از بچه ها فقط به بازی بپردازد . روزی با دوستانش، حسن و جهانگیر و احمد در مسیر آمدن به خانه بودند. رو به دوستانش کرد و گفت: شاهان قاجار ناتوان شده اند و انگار دیگر نمی توانند کشور را اداره کنند.در هر گوشه از سرزمین ما آدم های زورگو و مستبد سر بلند کرده اند و فقط به مردم بیچاره ظلم می کنند. کسی به فکر مظلومان و فقیرها نیست .آن ها ایران را سهم پدری شان می دانند.
جهانگیر گفت: از دست ما که کاری بر نمی آید!
یونس گفت: چون در کشور ما حکومت و شاه قوی و مقتدری وجود ندارد، حتی زورگویان خارجی به راحتی وارد سرزمینمان شده اند و مشغول دزدی و جنایت هستند. من نمی توانم این ها را تحمل کنم . باید کاری کرد .
دوستانش چندین بار این صحبت ها را از او شنیده بودند اما فکر می کردند نمی شود کاری کرد.
روزها و سال ها گذشت....
ادامه دارد...
روزها و سال ها گذشت
و یونس کنار خانواده دین دار و باایمانش بزرگ تر می شد . اندامی برازنده، نیرومند و چهره ای زیبا داشت. خوش اخلاقی و مهربانیِ او را همه می دانستند. مردم که می دیدند یونس در شجاعت و بزرگی مانند پدر است او را میرزا «کوچک» خان نامیدند. اهالیِ گیلان و رشت دلشان خوش بود که در سختی ها و مشکلات می توانند به او تکیه کنند.
پس از گذشت سال ها انگلیسی ها و روس ها به راحتی وارد کشورمان شدند و هر کاری دلشان می خواست می کردند.
حالا دیگر میرزا کوچک خان به سن جوانی رسیده بود. از بچگی آرزویش این بود که بتواند جلوی ظلم دشمنان را بگیرد. برای همین می رفت و با مردم شهر و استانش، حتی با اهالی استان های دیگر صحبت می کرد که آن ها را آگاه کند تا تسلیم ظلم زورگویان نشوند و کاری کنند. مردم می شنیدند اما فکر می کردند نمی شود کاری کرد . اما میرزا ناامید نشد و بالاخره خودش به همراه تعدادی از دوستان قدیمی و یارانش گروهی را به نام گروه «جنگل» تشکیل داد و مبارزه با زورگویان را شروع کرد.
کم کم تعریف میرزا کوچک خان و یارانش به گوش همه ی مردم ایران رسید و ترس به دلِ دشمنان افتاده بود.
آن زمان شمال کشورمان دست روس ها و جنوب ایران به دست انگلیسی ها بود. میرزا به یارانش گفت: اول از همه باید با زورگویان و خائن های ایرانی که طرف دار روس ها هستند و با آن ها همکاری می کنندمبارزه کنیم .
ترس به دلِ روس ها افتاده بود. هر کاری انجام دادند تا شکست نخورند. اسلحه های زیاد، توپ های فراوان را به جنگ آوردند. دوست نداشتند از ایران بیرون شوند، میخواستند بمانند تا به ظلم و بدی های خود ادامه دهند. اما میرزا و یارانش با همان اسلحه و تعداد کمی که بودند به یاری خدا ارتش زورگوی روسیه را شکست دادند و از ایران بیرون کردند .
در همان موقع در کشور روسیه حکومت جدیدی بنام شوروی تشکیل شد. شوروی ها به ایران قول دادند دیگر بدون اجازه وارد ایران نشوند و همسایه ی خوبی برای ما باشند. بعد از آن، انگلیسی ها که می خواستند نفتِ مازندران را غارت کنند از تشکیل حکومتِ شوروی ناراحت بودند، چون آن ها را مزاحمِ سودجوییِ خود در ایران می دانستند . برای همین تصمیم گرفتند از راهِ گیلان به شوروی بروند و با آن ها مبارزه کنند.
میرزا به یارانش گفت: «ما نباید به انگلیسی ها اجازه دهیم از راه گیلان به شوروی بروند، این کارِ آن ها باعث می شود مردمِ ما اذیت شوند. مگر ایران کشورِ آن هاست که هر تصمیمی بخواهند می گیرند؟ باید راه را بر آن ها ببندیم»
برای همین جنگ سختی بین انگلیسی ها و گروه جنگل سر گرفت.
دشمن با استفاده از هواپیما و اسلحه های فراوان به جنگ با گروه جنگل آمد. با اینکه ضربه های زیادی از میرزا و یارانش خورد در نهایت آن ها را شکست داد و وارد شوروی شد.
انگلیسی ها در شوروی شکست خوردند اما باز هم در ایران ماندند.
بخاطر شجاعت و قیام میرزا کوچک خان، مردم ایران حالا بیدارتر شده بودند.
انگلیسی ها با خود می گفتند:« از وقتی میرزا کوچک قیام کرده و جلوی ما ایستاد، مردم ایران هوشیار شدند و اجازه نخواهد داد دشمنان به آن ها حکومت کنند. باید از بین همین مردم یک نفر را به عنوان شاهِ ایران انتخاب کنیم که نوکر و تحت فرمانِ ما باشد و هر کاری که ما میخواهیم انجام دهد. اینطوری دیگر از دست مردم کاری بر نمی آید. »
آن ها بالاخره شخصی را انتخاب کردند. او کسی بود به نام رضا خان، که بعد ها به رضا شاه معروف شد. رضاخان به ظاهر مسلمان و ایرانی بود. اما در عمل فقط خواسته ی انگلیسی های زورگو را اجرا می کرد.
اولش مردم به او اعتماد کردند و قول هایش را باور کردند، اما کم کم متوجه شدند که رضاخان هم فرقی با انگلیسی ها نمی کند .
در همین زمان بود که نامه ای از شوروی ها به میرزا کوچک خان رسید.
میرزا نامه را باز کرد، در آن نوشته بود :...
ادامه دارد...
قسمت سوم و آخر..
در همین زمان شوروی ها نامه ای به میرزاکوچک خان نوشتند و گفتند:
«میرزاکوچک خان، ما حاضریم به شما و یارانت کمک کنیم تا انگلیسی ها را از ایران بیرون کنی»
میرزا و دوستانش کمی فکر کردند و در نهایت با کلی شرط و شروط پذیرفتند با آن ها همکاری کنند. هر چه زمان می گذشت نارضایتی میرزا کوچک خان بیشتر می شد، یکی از روزها یارانش را جمع کرد و به آن ها گفت:
«حتما خودتان هم متوجه شدید شوروی ها هدفشان یاریِ ما نیست ، آن ها هم فرقی با انگلیسی ها ندارند و هدفشان از کمک فقط سودجویی خودشان است . هر چقدر به آن ها تذکر دادم که خطا نکنند فایده ای ندارد، از حالا به بعد همکاری ما با آن ها قطع می شود. »
برای همین دشمنیِ شوروی با میرزا دوباره شروع شد و قصد ضربه زدن به او را داشتند. می دانید چرا ؟ چون با وجود مرد قهرمانی مانند میرزا کوچک خان، انگلیسی ها و شوروی ها نمیتوانستند با خیال راحت به دزدی ها و ظلم خود در کشورمان ادامه دهند .
شوروی ها جنگ با گروه جنگل را شروع کردند. میرزا و یارانش در یک زمان
نمی توانستند هم با انگلیسی ها هم با شوروی ها بجنگد، برای همین چند جا شکست خوردند و تعدادی از یاران میرزا شهید شدند.
میرزا کوچکِ«بزرگ» ما برای این که کشت و کشتار کم تر شود تصمیم گرفت، یارانش را پراکنده کند و مدتی از دید دشمنان دور شود تا برود و نیروهایش را تقویت کند و با برنامه ریزی قوی تری دفاع را شروع کند.
برای همین به همراه دوست آلمانی اش «گائوک» به طرف کوه های خلخال رفت . برف و یخبندان کوهستان ها را پوشانده بود. آن ها به سرمای آذرماه برخوردند. میرزا می دانست عبور از این یخبندان کار ساده ای نیست، اما امیدوار بود تا نجات پیدا کند و بتواند کار نیمه تمامش را به پایان برساند، همه ی فکرش پیش مردم و کشورش بود. اما وقتی می خواست از کوه گدوک عبور کند در برف و کولاک سختی ماند و در سن ۴۱ سالگی، در راه آزادی مردم و کشورش به شهادت رسید .
میرزا کوچک خان غیور و قهرمان، درست است در زمان زندگی شما، تعداد کمی به یاری ات آمدند و نشد در آن روزگار به هدفت برسی! اما خونِ تو در رگ های سربازان امام خمینی جریان داشت و امام مهربانی ها و همه ی مردم ایران، راه شما را به سرانجام رساندند و بیگانگان را برای همیشه از کشورمان بیرون کردند .
روز ۱۱ آذر بزرگداشت این قهرمان بزرگ ایران است . کشور ما و مردمش به وجود چنین سردار بزرگ و رشیدی در تاریخ افتخار می کند و به روح او سلام و درود می فرستد.