گوشه ای از وصیت نامه یا زندگی نامه شهدای غدیر كرمان كه در كتابی با عنوان ' شهدای غدیر ' به چاپ رسیده است. این شهدا در،۳۰بهمن ماه ۱۳۸۱ بر اثر سقوط هواپیما در ارتفاعات سیرچ کرمان آسمانی شدند.
🌷شهید 'مهدی مهدی زاده فرسنگی ' در بخشی از یادداشت های خود آورده است:
' امشب وقتی كه سوره واقعه را می خواندم، قلبم داشت از جا كنده می شد.
احساس رفتن و پرواز كردن سراپای مرا فرا گرفته، امشب احساس می كنم كه آزادم، سبكم و راحت.'
🌷مادر شهید ' مهدی زاده فرسنگی ' نیز بیان كرده است: مهدی قبل از رفتن به ماموریت به همسرش گفته بود، ' من سه روز دیگر بیشتر زنده نیستم، روز قبل از ماموریت، برای خداحافظی نزدم آمد به او گفتم: مادر راضی نیستم، باید صبح قبل از ماموریت بیایی تا شما را از زیر قرآن رد كنم، آمد و وقتی می رفت خیلی به من نگاه كرد و این نگاه آخر بین مادر و فرزند بود.
🌷مادر شهید 'مهدی قتلوزاده' می گوید: ' بعد از دعای عرفه در مسجد صاحب الزمان(عج) همسرش از او می پرسد: ' چه حاجتی از خدا خواستید؟ ' در جواب می گوید: من تنها شهادت را از خداوند طلب كردم.
تنها دارایی شهید یك موتور بود كه آن را هم فروخت و برای هیات فاطمیه ضبط صوت خرید.
🌷شهید ' عیسی شمس الدینی لری '، از دیگر شهدای غدیر كرمان است كه در خانواده ای مذهبی به دنیا آمد. اسم او را در میان قران گذاشتند و انتخاب كردند.
روزه و نماز اول وقت را ترك نمی كرد، مظلوم بود و احترام به پدر و مادر وجهه همتش بود.
در ۱۵ سالگی مادرش را از دست داد و در ۱۷ سالگی هم به آرزویش (شهادت) رسید.
🌷شهید 'حسین خراسانی قنات قاضی'، تحصیلات خود را تا سوم راهنمایی ادامه داد و در سال ۷۵ برای انجام خدمت سربازی وارد ارتش جمهوری اسلامی ایران، شد.
پس از پایان خدمت سربازی، سپاه پاسداران را برای تداوم خدمت به نظام اسلامی برگزید.
مادر شهید، می گوید: وقتی حسین شهید شد همسرش چهار ماه حامله بود، یكی از بستگان، حسین را در خواب دیده بود كه گفته بود، ' فرزندم دختر است و به همسرم بگویید، نامش را معصومه بگذارد.' خبری كه داده بود، درست بود.
🌷مادر شهید ' روح اله مرادی فر' نیز می گوید: یك روز قبل از سفر، موقع نهار بود كه پسرم آمد و گفت:
اگر بار گران بودیم، رفیتیم؛
اگر نامهربان بودیم، رفتیم.
وقتی اعتراض كردم، پاسخم همین بیت شعر بود، گفتم: می دانی كه چقدر تو را دوست دارم؟ می خواهی با این حرف هایت مرا ناراحت كنی؟؛ باز گفت: '
اگر بار گران بودیم، رفتیم،
اگر نامهربان بودیم رفتیم.
🌷همسر شهید ' حبیب الله شمسی پور' گفت: همسرم در تمام مسائل واقعا الگو و نمونه بود، همیشه با وضو بود و نماز اول وقت او یكی از مسائل حساس او بود. در مدت چهار ماهی كه با او زندگی كردم، كوچكترین حرفی كه موجب رنجشی بشود از او نشنیدم.
او علاقه بسیار زیادی به رهبر معظم انقلاب داشت، تا جایی كه اولین هدیه ای كه به من داد، عكس معظم له بود.
🌷مسجد قائم (عج) كرمان از شهید 'علی توسن'، خاطره های زیادی در دل نیمه شب ها به یاد دارد.
یكی از دوستان این شهید در این رابطه گفت: در یكی از شب ها كه به اتفاق هم در دعای كمیل شركت كرده بودیم، وقتی برق ها خاموش و همه جا تاریك شد، علی به درد دل با پدر شهیدش پرداخت و در میان شیوه ها و ناله هایش می گفت: ' بابا چرا من را تنها گذاشتی؟ من احساس غربت و تنهایی می كنم.'
او به رغم علاقه مندی شدیدی كه به مادرش داشت، ضیافت پدرش را پذیرفت و به سوی او شتافت.
🌷پدر شهید 'رضا پور محی آبادی ' نیز از فرزند شهیدش می گوید: از دو ماه قبل از شهادت، رفتارش تغییر كرده بود، خودش، گفتار و كردارش هم آسمانی تر از همیشه شده بود. یك روز قبل از حادثه با من تماس گرفت و به صورتی خاص، خداحافظی كرد. او رفت؛ و من هنوز چشم انتظار بازگشتش نشسته ام.
هدیه به روح مطهر شهید #صلوات
#شهدا #دفاع_مقدس #مدافعان_حرم #مدافعان_وطن #کلام_شهدا #وصیتنامه #خاطرات
@laleha_lori_kerman
#زنجیرهای_آن_روز....
🌷مهدی میگفت: رفته بودم روستا. همه طرفدار سینه چاک شاه بودند و من هم طرفدار امام خمینی. بحثمان خیلی بالا گرفت تا جایی که مقابل هم ایستادیم. عصبانی شدند و با زنجیر افتادند به جان من.
🌷....هرگاه یاد زنجیرهای آن روز میافتم، یاد امام موسی کاظم (ع) را برایم تداعی میکند. کاش دوباره ضرب شلاقها تکرار میشد تا درک میکردم امام موسی کاظم (ع) چه رنجهایی کشیدند.
🌹خاطره ای به یاد فرمانده شهید مهدی توسن (مسئول محور گردان ۴۱۰ غواص، لشکر ۴۱ ثارالله کرمان)
راوی: رزمنده دلاور یونس شمس الدینی
کتاب خاکریز هزار و یک" (خاطرات شهید مهدی توسن)
منبع: وب سایت برشها
#لبیک_یا_خامنه_ای
#شهدا_را_ياد_كنيم_با_ذكر_صلوات
@laleha_lori_kerman
🔰زنجیرهایی به یاد امام کاظم (ع)
مهدی می گفت: رفته بودم روستا. همه طرفدار سینه چاک شاه بودند و من هم طرفدار امام خمینی. بحث مان خیلی بالا گرفت تا جایی که مقابل هم ایستادیم. عصبانی شدند و با زنجیر افتادند به جان من.
هر گاه یاد زنجیرهای آن روز می افتم، یاد امام موسی کاظم (ع) را برایم تداعی می کند. کاش دوباره ضرب شلاق ها تکرار می شد تا درک می کردم امام موسی کاظم (ع) چه رنج هایی کشیدند.
🗣راوی: یونس شمس الدینی
📚کتاب خاکریز هزار و یک ؛ خاطرات شهید مهدی توسن. نوشته حسین فاطمی نیا. ناشر: اداره کل حفظ و نشر ارزش های دفاع مقدس کرمان.نوبت چاپ:اول-۱۳۸۸٫ صفحه ۱۴٫
@laleha_lori_kerman
💢این ایل در دل کوههای سر به فلک کشیده رابر و بافت، در دامن صحرای اسفندقه جیرفت پا به عرصه جهان گذاشته اند و در آغوش طبیعت زندگی خود را گذرانده اند. استواری را از کوه و شجاعت را از سواران کوهستان و مردان غیور آموخته اند.
این ایل مردمی مسلمان، متدین، غیور، شجاع و از بهترین پاسداران و حافظان انقلاب اسلامی خطه ی جنوب شرقی ایران می باشند. اخلاص عمل این ایل زبانزد خاص و عام است سردار سلیمانی فرمانده نیروی قدس در این زمینه می فرماید:«بارها اخلاص شما ایل لری را مشاهده کردم حاضرم پشت سر تک تک شماها نماز بخوانم.»
ایل لری در جامعه ای بزرگ شده اند که احترام و وفاداری به ارزشها یک اصل محسوب شده، اهمیت خاصی را دارد و افراد جان خویش را کمتر از ارزشها می پندارند و حاضر می شوند جهت بقا و حیات جامعه و ارزشهای آن جان خویش را فدا کنند. در باور شیعه و مسلمانان دین، میهن از جمله مهمترین ارزشهاست لذا زمانی که چنین ارزشهایی دچار خطر شده و مورد تعرض قرار می گیرند افرادی حاضرند جان خویش را با توسل به سلاح شهادت در راه نجات دین، ناموس و میهن فداکاری نمایند و مردم ایل لری هم از این قائده مستثنی نبوده و با تقدیم خون 114 شهید در دوران دفاع مقدس از دین، میهن خود دفاع کردند و ایل لری نمی توانستند شاهد تطاول بیگانه بر سرزمین خویش بوده و آسوده بنشینند.
هر کجا از رشادتها شجاعتها و نقش ایل لری استان کرمان در پیروزی انقلاب و در دفاع مقدس نام برده میشود نمی توان از بردن نام شهید قباد شمس الدینی امتناع کرد نمیتوان فعالیتهای مبارزاتی او را در منطقه رابر و بافت میان قشرهای محروم چه در قبل از انقلاب و چه بعد از انقلاب نادیده گفت.
با توجه به ضرورت به صورت مختصر درباره حاج قباد شمس الدینی مطالبی را از کتاب خاطرات شهید قباد شمس الدینی بیان میکنم، قباد شمس الدینی از اوایل دهه 40 هجری شمسی به صف مبارزین علیه رژیم پهلوی پیوست و محور فعالیتهای ضد رژیم در منطقه رابر و بافت تبدیل شد در کتاب خاطرات شهید قباد شمس الدینی نوشته حسین فاطمی نیا مطالبی درباره قباد شمس الدینی بیان کرده که قسمتی از آن را بیان میکنم« جای تعجب نیست، قباد عشیر زاده که از یک منطقه محروم برخاسته، دوآتشه، مخالف رژیم شاهنشاهی باشد، زیرا جدا از آموزه های دینی که ولایت را شایسته سرپرستی انسانها و ممالکت معرفی کند، اجداد قباد ذاتا با سیستم حکومتی شاهانه مخالف بودند ایل لری با طبع غیرتمندی که دارند، در طول تاریخ گوش به فرمان رهبری دینی، و مخالف استبداد شاهانه بودند و هیچ کدام از برنامه های دیکته شده غرب را به شاه برنمی تافتند. با تبعید آیت الله طالقانی به شهر بافت، فعالیتهای مبارزاتی قباد با راهنمایی های ایشان وارد مرحله جدیدی شد سردار جبهه ها ، فرمانده لشکر ثارالله، حاج قاسم سلیمانی قباد را مسلم بن عوسجه لشکر ثارالله می نامید.»
شهید قباد شمس الدینی سالها قبل از انقلاب اعلامیه ها و نوارهای حضرت امام را بین مردم منطقه پخش میکرد. رهنمودها و دستورات لازم را از بزرگانی چون آیت الله طالقانی و … میگرفتند . به اطلاع انقلابیون مردم منطقه میرساند بسیاری از مردم عشایر منطقه، رابر و بافت به واسطه شهید قباد با اهداف امام و انقلاب اسلامی آشنا شدند. منطقه رابر و بافت منطقه محروم و دور افتاده که صدها کیلومتر از مرکز قم (مرکز مبارزاتی امام) فاصله داشت و در شرایط خفقان و ظلم و ستیز شاهنشاهی آن روز را که هیچ کس جرات یارای گفتن نام امام را نداشت، مردم را از اهداف امام و انقلاب آگاه می کرد چه بسا اطلاعیه ها، نوارهای امام را بین انقلابیون منطقه توزیع می کرد. و پس از پیروزی انقلاب اسلامی با آنکه مسن بود به خاطر عشق به خدا و پیروی از ولایت در جبهه های حق علیه باطل حاضر شد و سرانجام جان خود را در راه اسلام و انقلاب فدا کرد.
@laleha_lori_kerman
شهادت با چهره خندان شهید عیسی حیدری
می گفت: دوست ندارم موقع شهادت چهره ام غمگین باشد مبادا دیگران با دیدن من خوفی از شهادت در دلشان ایجاد شود.
می خوابید روی زمین با چشم های نیمه باز و لبخندی بر لب. می گفت: دوست دارم این طوری شهید شوم.
جنازه هایی که روی آب می ماندند در کوتاه ترین زمان سیاه می شدند. عیسی شب عملیات کربلای پنج داخل آب شهید شد.
بعد از چند ساعت بدنش را از آب گرفتیم طراوتش مانند کسی بود که تازه حمام کرده باشد با همان لبخند روی لبش.
راویان: ابراهیم شمسی و مهدی محسنی
@laleha_lori_kerman
🌺مسلم ابن عوسجه ی لشکر🌺
شهید «قباد شمس الدینی» عید نوروز سال ۱۳۰۸در آبادی روسکین از توابع بخش رابر کرمان، دیده به جهان گشود...
او با شروع جنگ تحمیلی همپای جوانها تا رسیدن به آرزوی دیرینه اش شهادت، پیش رفت ، شور و شوق جهادی او اکسیری برای روحیه رزمندگان بود و با حضور اودرجبهه ها،هیچ رزمنده ای خسته نمیشد.
🌷سردار جبهه ها، فرمانده لشکرثارالله، حاج قاسم سلیمانی، قباد را مسلم ابن عوسجه لشکر می نامیدند🌷
سرانجام در سحرگاه ۲۲بهمن ماه سال ۱۳۶۴ در منطقه عملیاتی فاو عراق، به شهادت رسید...
@laleha_lori_kerman
شهیدی که حاج قاسم او را حبیب ابن مظاهر لشکر ۴۱ ثارالله نامیده بود...
حقوق مرا بدهید به افراد ندار و بی سرپرست!!!
در وصیت نامه اش نوشته بود:
«بسم الله الرحمن الرحیم.
با سلام به روان پاک شهدا...
من چندتا گوسفند به اندازه ای که بچه هایم شکمشان را سیر کنند دارم، حقوق مرا بدهید به افراد و ندار و بی سرپرست.»
مسئولین واسطه شدند و متقاعدش کنند که این حقوق ناچیز؛ حق خودش و فرزندانش است.
در جواب نوشت:
«امام علی (ع) که افراد را به جنگ دعوت میکرد، یکی میگفت محصولم، یکی میگفت زن و بچه ام و... با این توجیهات علی رو تنها گذاشتن ایران کوفه نیست!»
و به فرزندانش گفت: شاید بعد من سپاه نتوانست به شما کمک کنه، که با نداری بسازید از اولاد امام حسین عزیزتر نیستید که این همه مصیبت کشیدند.
🌷شهید حاج قباد شمس الدینی
#حقوق_نجومی
https://t.me/laleha_lori_kerman
شهرستان رابر 4 شهید روحانی تقدیم انقلاب اسلامی کرده است، که از این شهداء 2 شهید از ایل لری به نام های شهید جمشید (صالح ) شمس الدینی از شهدای گنجان و شهید خدابخش مطلق نژاد از شهدای سیه بنوئیه می باشد.
گزیده ای از زندگینامه شهید صالح (جمشید ) شمس الدینی:
شهید صالح (جمشید ) شمس الدینی در مرداد ماه سال ۱۳۴۸ دیده به جهان گشود پدرش حاج رضا و مادرش کبری بود. پدرش حاج رضا از مردان متدین و پرهیزگاربود که در سال ۱۳۸۹ از دنیا رفت .
صالح در سال ۱۳۵۴ وارد دبستان عشایری شد در سال ۱۳۵۹ جهت ادامه تحصیلات دوره راهنمایی به شهر بافت عزیمت کرد ، با پایان تحصیلات راهنمایی جهت ، فراگیری علوم و معارف اسلامی وارد حوزه علمیه سجادیه بافت شد وهمزمان در دانشسرای تربیت معلم جیرفت نیز مشغول تحصیل شد.
وی با شروع جنگ تحمیلی عازم جبهه ها شد و در گردان تبلیغات لشکر ۴۱ ثارالله مشغول خدمت گردید و سرانجام در صبحگاه نوزدهم دیماه سال ۱۳۶۵ در عملیات ظفرمند کربلای ۵ به درجه رفیع شهادت نائل آمد و پیکرمطهرش در روستای نمونه و شهید پرور گنجان زیارتگاه اراتمندان و رهروان شهداست .
فرازی از وصیت نامه شهید: بارالها! اینک که چند سطر را به عنوان وصیت نامه می نویسم هیچ آرزویی از درگاهت ندارم و تمامی وجودم را در راه هدف مقدس الهیت سپردم .
معبودا! تو را به درگاه مهربانیت قسم می دهم که از سر تقصیرات این عاصی بگذری و بنده ای که همیشه در امواج پرشتاب نفس و خودپرستی غوطه می خورد هم اکنون با عنایت خودت به مکانی پاک از شرک و ریا و دورنگی آمده ام و از نعمت بزرگ با شهیدان و دیگر رزمندگان بودن توانسته ام این دریا را بیابیم و فریاد برآورم که الهی العفو…
@laleha_lori_kerman
7.15M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#سیر_و_سلوک_در_سیره_شهدا
خاطره ای از شهید قباد شمس الدینی
راوی و پرده خوان : محمدحسین ناظری
۲۱بهمن بمناسبت #سالروز_شهادت
@shohadaes
@laleha_lori_kerman
شهیدی که حاج قاسم او را حبیب ابن مظاهر لشکر ۴۱ ثارالله و هم مسلم ابن عوسجه لشکر نامیده بود...
حقوق مرا بدهید به افراد ندار و بی سرپرست!!!
در وصیت نامه اش نوشته بود:
«بسم الله الرحمن الرحیم.
با سلام به روان پاک شهدا...
من چندتا گوسفند به اندازه ای که بچه هایم شکمشان را سیر کنند دارم، حقوق مرا بدهید به افراد و ندار و بی سرپرست.»
مسئولین واسطه شدند و متقاعدش کنند که این حقوق ناچیز؛ حق خودش و فرزندانش است.
در جواب نوشت:
«امام علی (ع) که افراد را به جنگ دعوت میکرد، یکی میگفت محصولم، یکی میگفت زن و بچه ام و... با این توجیهات علی رو تنها گذاشتن ایران کوفه نیست!»
و به فرزندانش گفت: شاید بعد من سپاه نتوانست به شما کمک کنه، که با نداری بسازید از اولاد امام حسین عزیزتر نیستید که این همه مصیبت کشیدند.
سرانجام در سحرگاه 21 بهمن ماه سال ۱۳۶۴ در منطقه عملیاتی فاو عراق، به شهادت رسید.
🌷شهید حاج قباد شمس الدینی
گردان_غواص410 مناجات
#حقوق_نجومی
@Zaminanjir
@laleha_lori_kerman
شهید اکبر شمس الدینی...شادی روحشون صلوات🌹
@shohadaes
@laleha_lori_kerman