eitaa logo
لاله های ایل لری جنوب کرمان
312 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
167 ویدیو
30 فایل
شهدای ایل لری جنوب استان کرمان کانال معرفی ستارگان ایل لری دیار مالک ارتباط با ما از طریق آیدی زیر: @Mapsh66
مشاهده در ایتا
دانلود
لاله های ایل لری جنوب کرمان
گذری از زندگینامه ی شهید «عیسی حیدری» یکم خرداد ماه سال 1343، روستای بیدزنوئیه، پنج کیلومتری شمال شهر رابر، شهریار و صغری صاحب فرزندی شدند که نامش را عیسی گذاشتند. ولایت مداری، عشق به ائمه (ع) به ویژه حضرت اباعبدالله الحسین (ع)، تبعیت از مرجعیت و رهبری دینی، پای بندی به اصول اخلاقی _ انسانی و آزاد منشی، از خصوصیات بارز عشایر بود و عیسی نیز در خانواده ای با چنین خصوصیاتی رشد کرد و بزرگ شد. او در ابتدا جهت فراگیری قرآن کریم به مکتب خانه های مرسوم آن زمان فرستاده شد و با عشق و علاقه ی فراوان ، قرآن را فراگرفت. سپس دوره های ابتدایی و راهنمایی را در روستای مجاور به پایان رساند. تحصیلات عیسی حیدری در دوره ی راهنمایی، مصادف بود با اوج گیری مبارزات مردمی علیه حکومت سرسپرده ی پهلوی. پس از آن که جهت ادامه ی تحصیل در مقطع دبیرستان ، به شهر رابر آمد، زمینه ی تشدید این فعالیت ها مهیّا گردید؛ لذا علاوه بر هدایت و روشنگری جامعه ی دانش آموزی، در شب های بسیار سرد زمستان 57، اقدام به پخش اطلاعیه های حضرت امام (ره) در سطح شهر رابر و مناطق کوهستانی اطراف می کرد. فعالیت های انقلابی عیسی در دبیرستان و سطح شهر رابر، باعث شد تا مورد غضب و بی مهری ِ برخی از معلمین وابسته و خوانین قرار گیرد؛ ولی علی رغم سختی ها و رنج هایی که از این ناحیه متحمّل شد، به مبـارزات انقلابی خود ادامـه داد و با پیروزی شکوهـمند انقلاب اسلامی، عضـو فعّال انـجمن اسـلامی دانـش آموزان گردید. زمانی که تجاوز ارتش بعث عراق به خاک میهن اسلامی آغاز شد، عیسی در سال سوم دبیرستان مشغول به تحصیل بود . نظر به فعالیت ها و مطالعات انقلابی، واژه های استکبارستیزی ، جهاد و دفاع ، برای فکر بلند عیسی نا آشنا نبود ؛ لذا درس و مشق را رها کرد و مشتاقانه به جبهه های جنگ شتافت ، و به دلیل ذکاوت ، شجاعت و تدبیری که فرماندهان لشکر 41 ثارالله در او مشاهده کردند ، فرماندهی گروهان غواص گردان 412 لشکر به او محول گردید . شهامت ، رشادت وتدابیر نظامی این عزیز ، به ویژه در عملیات های کربلای 4 و 5 زبان زد فرماندهان و رزمندگان لشکر ثارالله است . عیسی بعد از سال ها مجاهدتِ خالصانه و شرکت در چندین عملیات مهمّ دفاع مقدس ، سرانجام در عملیات کربلای 5 ، با بدنی مملو از تیر و ترکش ، با مرارت های دنیا خداحافظی کرد و به برادر شهیدش موسی پیوست https://eitaa.com/laleha_lori_kerman
شهید «موسی حیدری» در وصیت نامه شهید «موسی حیدری» آمده است: توصیه ام به خواهران اینست که حجاب خود را رعایت کنند و خط زندگیشان را مثل حضرت زهرا و حضرت زینب قرار دهند. شهید «موسی حیدری» دوازدهم مرداد 1344، در روستاي بي‌زنوئيه از توابع شهرستان رابر چشم به جهان گشود. وی دانش‌آموز سال‌ چهارم متوسطه بود، به‌عنوان بسيجي در جبهه حضور يافت. سرانجام در بيست‌و‌سوم ‌بهمن 1364، در اروندرود بر اثر اصابت تركش، شهيد شد، برادرش عيسي نيز به شهادت رسيده است. بخش هایی از وصیت نامه شهید «موسی حیدری» را با هم مرور می کنیم: بسم الله الرحمن الرحیم قرآن کریم می فرماید: إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ خداوند تبارک و تعالی می فرماید که من مشتری و خریدار جان انسانها هستم ولی نه همه انسانها بلکه انسانهای مومن و با ایمان. جان آنها را می گیرم و در مقابل آن بهشت به او عطا می کنم. تنها مومنان هستند که حاضرند جان خودشان را فدای اسلام و کشور اسلامی بکنند. من به پیروی از اسلام و رسول اکرم(ص) و ائمه معصومین و رهبری خمینی راه خود را شناخته و ادامه می دهم و انقلاب ما اقتضا می کرده که به جبهه بیایم و از کشور اسلامی دفاع کنم. از هیچ چیز در این راه مضایقه نمی کنم و توصیه من به بقیه برادرانم این است که هدف خود را مشخص کنند. در راه هدف از دادن هیچ چیز سستی نکنند به جبهه ها بیایند و اسلام را یاری کنند و به فرمایشات امام عمل کنند. توصیه دیگر به برادرانم این است که نماز را اول وقت بپا دارند و دعاها را زیاد بخوانند مخصوصا دعای کمیل توسل زیارت عاشورا و زیارت جامعه. توصیه ام به خواهران اینست که حجاب خود را رعایت کنند و خط زندگیشان را مثل حضرت زهرا و حضرت زینب قرار دهند. وصیتم به برادرانم این است که سنگر مرا خالی نگذارید. برادرجان چنانچه فیض شهادت نائل گشتم و قبول درگاه الهی شدم تو پاسداری از خون ناقابل این حقیر و حفاظت از اسلام و روحانیت و این امر مقدس را تقویت کنید. https://eitaa.com/laleha_lori_kerman
نوجوان شهیدی که با دستکاری شناسنامه به جبهه اعزام شد/ شهید مهدی توسن @laleha_lori_kerman
لاله های ایل لری جنوب کرمان
نوجوان شهیدی که با دستکاری شناسنامه به جبهه اعزام شد/ شهید مهدی توسن @laleha_lori_kerman
شهید مهدی توسن با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه کشورمان مترصد حضور در جبهه های جنگ بود که به دلیل سن پایین از اعزامش خودداری می کردند و بالاخره با دستکاری شناسنامه به جبهه اعزام شد. مهدی توسن در 24 اردیبهشت سال ۱۳۴۶در ابادى لنکر از توابع رابر کرمان دیده به جهان گشود، به دلیل ارادت پدرخانواده به حضرت ولی عصر(عج) نام مهدى را براى او انتخاب کردند. مهدی با علاقه و پشت کاری که داشت قرآن را در نونهالی فرا گرفت و با پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی که محرومین مورد توجه قرار گرفتند و عشایر صاحب مدرسه شدند پدرش او را به مدرسه عشایری فرستاد. نوجوان شهیدی که با دستکاری شناسنامه به جبهه اعزام شد/ شهید مهدی توسن با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه کشورمان مترصد حضور در جبهه های جنگ بود که به دلیل سن پایین از اعزامش خودداری می کردند. وصف نوجوانانی که با دستکاری شناسنامۀ خود و اصرار و التماس به پدر و مادر، برای دفاع از حریم ناموس و شرف و استقلال و اسلامیت نظام، عازم جبهه‌ها شدند، داستان و خیال پردازی نیست. مردادماه سال ۱۳۶۲ درحالی که ۱۶سال بیشتر نداشت عازم جبهه های جنگ شد و تا رسیدن به آرزوی دیرینه اش شهادت نمک گیر جبهه ها بود. مهدى به دلیل شجاعتى که در ماموریت ها ازخودش بروز داد زبانزد همرزمانش در لشکر ثارالله بود ، او عشایرزاده ای که زاده جنگ شد و در راه باورها و اهدافش سر از پا نمی شناخت، تا آنجا که روحیه از خودگذشتگی او به پشت جبهه هم سرایت کرده بود. مهدى در کربلای ۵ در حالی که حماسه دیگرى به مجموعه افتخاراتش افزود با بدنى مملو از تیر و ترکش ها در سیزدهم اسفند ۱۳۶۵ به آرزوى دیرینه اش رسید. وصیت نامه شهید مهدی توسن: با درود بر تمامی شهیدان اسلام از زمان امام حسین و یاران وفادارش و تاکنون شهیدان تمامی رزمندگان اسلام. بسم رب الشهدا والصدیقین و با شوق و ذوق وصیت نامه ی خود را شروع می کند انا لله و انا الیه راجعون "ما همه از خدایی و به سوی خدا می رویم هدف من از انتخاب کردن این راه فقط به خاطر خدا و برای خدا است به صدای هل من ناصر ینصرنی حسین گونه امام امت خمینی بت شکن لبیک گفته و خانه و کاشانه ی خود را ترک کرده رو به سوی جبهه های حق علیه باطل نهاد تا از مکتب خود دفاع نموده و تا با کفار بعثی بجنگیم هدفم را انتخاب کردم. به خاطر خدا نه به خاطر ریا تکبر بلکه از روی عشق که به الله داشتم این راه را انتخاب کرده ام تا هم از اسلام و مکتب وطن خود دفاع کنم چنانکه امام می فرماید شما مادران و خواهران حجابتان بزرگترین ضربه ای است که بر پیکر آمریکا و طاغوتها ی زمان زده اید کسانی که شهید می شوند خون آنها لاله هایی در شهر ها روی می دهد که آنها لاله ها دوباره به جای آنها به جنگ با کفار می روند. برادر دکتر شریعتی می فرماید آنها که رفتند کار حسینی کردند و آنهایی که ماندند باید کار زینب کردند و گرنه شیطان یک لحظه دست از وسوسه هایش بر نمی دارد هوشیار باشید بیدار باشید بیایید دل از دل بکنید و آنچه دارید عاشقانه تقدیم اسلام و خدا نمائید حتی که جان خود که خدا دوست دارد فدا کنید. مادر مهربان من را ببخش از آن شیرهایی که در دل شب به من دادی و آن خواب بیداریهایی برای من کشیدم چون من به سراغ مرگ می روم و من از قاسم و علی اکبر بهتر نیستم برای من گریه نکنید و مانند کوه استوار باش مادر و پدر عزیزم و برادران ارجمندم و خواهران مهربان اگر من را دوست دارید این وصیت را عمل نمائید. @laleha_lori_kerman
روایتی از زندگی اولین شهید روستای نمونه کشوری «گنجان»، شهید شهدوست شمس الدینی مرداد ماه سال ۱۳۴۳ در خانه محقر و عشایری مصیب کودکی به دنیا آمد که نامش را شهدوست نهادند، دوران کودکی را به همراه خانواده پنج نفره با مشکلات زندگی عشایری پشت سرگذاشت و در چهار سالگی مادرش را از دست داد. پدرش در سن شش سالگی او را به مکتب خانه فرستاد تا خلاء درس و مدرسه که ارمغان حکومت شاهنشاهی برای کودکان عشایر بود، خلل کمتری در پیشرفت شهدوست داشته باشد. فراگیری قرآن، پیشاپیش باعث انس او به قرآن تا پایان عمرش گردید.شهدوست دوشادوش پدر او را در زندگی عشایری یاری می­کرد تا اینکه با شروع جنگ تحمیلی و غائله کردستان، روح بی­قرارش او را به این مناطق کشاند و سرانجام در ۲۶ دی ماه ۱۳۵۹ در مصاف با گروه­های ضد انقلاب در منطقه پیرانشهر پس از تحمل شکنجه­ هایی که آثار آن بر بدنش پیدا بود به فیض عظمای شهادت نائل آمد و اولین شهیدی بود که در روستای گنجان آرمید. ماجرای اعلام شهادت شهید شهدوست از زبان شاهناز شمس­ الدینی, شاهناز( زن پدر شهید) می­گوید: « من در خانه مشغول پختن نان بودم که پدر شهید وارد خانه شد خودش را به رادیوی داخل خانه رساند و آن را روشن کرد (در آن زمان تنها وسیله اطلاع از اخبار جنگ رادیو بوده است) بعد از مدتی از رادیو اعلام شد که هفت نفر از پاسداران کرمان در کردستان به شهادت رسیده ­اند اسامی هفت نفر اعلام می­شود نفر چهارم شهدوست بوده است چهار روز بعد از شهادت شهدوست ماشین سپاه به خانه مصیب می ­آید و به او خبر ورود پیکر شهید میدهد که خود را برای مراسم تشییع شهید آماده کنند؛ شهید شهدوست اولین شهید روستا بودند جمعیت زیادی برای مراسم آمده بودند پیکر شهید در زمستان سال ۵۹ بر روی دوش مردم از رابر تا گنجان تشییع می­شود و در روستای گنجان شهید آرام می­گیرند.» شاهناز علاقه زیادی به شهدوست داشته است او رنج زیادی برای بزرگ کردنش کشیده و تنها امیدش این است که شهید در روز قیامت دستش را بگیرد. یکی از آشنایان شهید تعریف می­کند که عصرگاه یک روز درباره شهید سخنی به میان آمد شب در عالم خواب شهید شهدوست را دیدم در حالی که دستش در دست شاهناز بوده است. شعری درباره شهید شهدوست شمس ­الدینی چهل هفت اول ز­ مرداد بود/ که شهدوست آن شب به میلاد بود مصیب پدر آن عشایر تبار/بی­بی­ناز هم مادر نامدار به خواندن نوشتن به مکتب رسید/ به دامداری از کار و کسوت رسید بسیج او به جیش خدا آمده/چو مخلص چو بی­ادعا آمده به جبهه به عشق دل آرام شد/به عشق دل­آرام، آرام شد به عشق وصال رخ یار شد/زغم خفته با عشق بیدار شد به پنجاه و نه بیست شش ز دی/گلوله چو باران شده پی ز پی گلوله چو آتش اصابت نمود/که شهدوست در دَم شهادت نمود ز عطر جَنان مست و مدهوش گشت/دل آرام چون دید بی­هوش گشت شهید و به رابر زپیکار شد/به گنجان رسید و روان شاد شد که آزاد رابر به شعر و سرود/ز افلاک بر او سلام و درود شاعر زرین کلاه @laleha_lori_kerman
شهید شهدوست شمس الدینی يكم‌ مرداد 1347، در روستاي‌گنجان از توابع شهرستان رابر به دنيا آمد. پدرش مصيب و مادرش بي‌بي‌ناز نام داشت. خواندن ‌و نوشتن را در مكتب فرا گرفت. دامدار بود، به ‌عنوان بسيجي در جبهه حضور يافت. بيست و ششم دي 1359، در پيرانشهر توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت گلوله به ‌شهادت ‌رسيد. مزار وي در گلزار شهداي ‌زادگاهش واقع است. @laleha_lori_kerman
شهید احمدیار شيخ حسيني: قدر نعمت ولایت را بدانید @laleha_lori_kerman
لاله های ایل لری جنوب کرمان
شهید احمدیار شيخ حسيني: قدر نعمت ولایت را بدانید @laleha_lori_kerman
،شهید «احمدیار شيخ حسيني» چهارم ‌ارديبهشت 1330، در روستاي باب‌گلوئيه از توابع شهرستان ‌بافت چشم به جهان گشود. وی تا پايان‌مقطع ابتدايي تحصيل‌كرد. سال 1353، ازدواج ‌نمود و صاحب پنج پسر و دو دختر شد. پاسدار بود، چهاردهم مهر 1374، در رابـر بافت‌ بر اثر سانحه تصادف‌ هنگام ‌ماموريت به شهادت رسيد. مزار وي در زادگاهش واقع‌است. برادرش الله‌يار نيز به شهادت رسيد. شهید احمدیار شيخ حسيني: قدر نعمت ولایت را بدانید بخش هایی از وصیت نامه شهید احمدیار شیخ حسینی را با یکدیگر مرور می کنیم: بسم الله الرحمن الرحیم بنام خداوند تبارک و تعالی که جهان را خلق کرد و در کنار خلق کردن انسان را از خاک بیافرید و آنها را در بهشت برین جای داد ولی نگفته نماند که شیطان از همان اول انسان را گول زد و از بهشت بیرون کرد واز خداوند است که فرمود بروید از بهشت بیرون که عده ای از شما با عده ای دیگر دشمنید و هر وقت که به طرف حق بروید پیروزید و جایتان بهشت برین است . هرکس که سرپیچی از حق کند و به طرف باطل برود جایش جهنم است . اما ای ملت شما درعرصه ای از زمان قرار گرفته اید که باید امتحان الهی را به طور احسن پس داده و در آخرت در پیشگاه خون شهدا صدراسلام تاکنون مسئول نباشید. یعنی جنگ ما تنها شعار احتیاج ندارد آنچه که احتیاج دارد عمل کردن به شعار است اگر جنگ جنگ می گویید بیایید در میدان نبرد و خود را آماده نبرد نمایید. اما این جنگ خواه ناخواه روزی تمام خواهد شد آنهایی آمدند جبهه سر را بالا نگه داشته و با خوشحالیت در دنیا می گردند واگر هر کاری قسمتشان شد یعنی اینکه شهید شدند و یا اسیر و یا مجروح و یا سالم ماندند خوشحالند ولی شما که شعار داده و عمل نکرده اید پشیمانید . آن وقت است که دیگر پشیمانی سودی ندارد. خداوند انسانها را در هر زمانی به گونه ای امتحان می کند زمانی با زلزله ای زمانی با آمدن آب و باران زمانی با جنگ ولی زمانی است که مرد می خواهد که عمل کند جنگ و جبهه که مرگ را برای انسان نزدیک نمی کند هرکس که جبهه آمد کشته نمی شود وهرکس که پشت جبهه باشد زنده نمی ماند. اما وای بر مرد که نامش مرد باشد مردی ظاهری ولی در باطن او زن هم بدتر وای بر مردی که دربستر بمیرد در صورتی که امام ندا در دهد که یاور می خواهم شما وقتی که مصیبتی از امام حسین واهل بیتش خوانده میشود گریه میکنید و می گویید فدای تو یا حسین ای کاش در صحرای کربلا می بودیم و حسین را تنها نمی گذاشتیم ولی حالا بیایید از این نعمتی که نصیبمان شده قدر نعمت را بدانیم ما در نعمت غوطه وریم ولی قدر نعمت نمی دانیم. قدر آن را کسی می داند که یا در لبنان یا در فلسطین آرزو می کند که چنین رهبری داشته باشد. اما ای پدر و مادرم در مرگ من گریه نکنید اگر فیضی نصیبم شد سیه مپوشید که دشمنان اسلام شاد شوند مرا حلال کنید که برای من زحمت بسیار کشیدید اما برادران و خواهران که شما از اول راه را انتخاب کنید یعنی برادرانم بسوی خدا گام بردارید و شما ای خواهرانم همچون دیگر خواهران مسلمان حجابتان را رعایت کنید حجاب شما کوبنده تر از خون من است اما در آخر امام را تنها نگذارید دعاکنید که بتواند وظیفه اش را به صاحبش برساند . @laleha_lori_kerman
زندگی نامه شهیدمعظم محمدشیخ حسینی دوازدهم فروردین 1346درروستای اشکان رابر ازتوابع شهرستان رابر متولد شد. پدرش عبدالرحیم کشاورز بود و مادرش سکینه نام داشت تادوم متوسطه درس خواند پاسدار بود نوزدهم دی 1365درشلمچه براثر اصابت گلوله به گردن شهید شد مزار وی درگلزار شهدای باب گلوئیه رابر واقع است او را مهدی نیز می نامیدند برادرش رضا نیز به شهادت رسید.
نــام: شعیب نـام خـانوادگـی: زمزم نـام پـدر: فتحعلی تـاریخ تـولـد: 1353 تـاریخ شـهادت: 1381/11/30 مـحل شـهادت: ارتفاعات سیرچ عـملیـات: سانحه هوایی غدیر مـحل مـزار : موقـعیت مـزار در گـلزار شهدای بین المللی کرمان قـطعـه :9 ردیـف :1 شـماره :5 @laleha_lori_kerman
يكم خرداد 1339، در روستاي روسكين رابر از توابع شهرستان بافت چشم به جهان گشود. پدرش عبدالله و مادرش شهربانو نام ‌داشت. تا دوم‌ ابتدايي درس ‌خواند، به ‌عنوان پاسدار در جبهه حضور يافت. دهم شهريور 1360، در كرخه بر اثر اصابت تركش به‌ شهادت رسيد. مزار وي در روستای زمين انجير تابعه شهرستان زادگاهش ‌واقع است. سردار حسنی سعدی، مسئول گلزار شهدای بین المللی کرمان: سعدالله زمزم، شهید تک فرزند از منطقه رابر در کرخه نور سال ۶۰ یک نامه برای بابایش نوشت، نوشت بابا الان اینجا تابستون و مرداد ماهه هوا در این دما و ما آماده عملیات می شویم و پاسخ نامه برایش آمده بود، بابا مگر تو از علی اصغر امام حسین (ع) عزیزتری و مگر تو گرمای اهواز از گرمای روز عاشورا در کربلا بیشتر و هوا گرمتر است، دقیقا همان تابستان ۶۰ یک ترکش آمد مثل علی اصغر امام حسین (ع) گردن شهید سعدالله زمزم را برید و شهید شد. @laleha_lori_kerman
شعیب زمزم، 
شش انگشتی بود.
سردار حسنی سعدی، مسئول گلزار شهدای بین المللی کرمان: شهید شعیب زمزم از افتخارات همین منطقه(رابر)، بچه ها تو لشکر بهش گفتند، آقای زمزم این انگشت ششم بدرد چه می خوره، می گفت هر موقع که باشه، یک روزی بدرد می خوره، وقتی که دنبال جنازه های شهدا در سیرچ، جنازه شهید شعیب زمزم با همین انگشت ششم شناسایی شد. @laleha_lori_kerman
قطعه بندی گلزار شهدای بین المللی کرمان قطعه یک: مرقد مطهر سردار دلها (محدوده باب المهدی _ باب الزهرا _ باب الحسین) قطعه دو: (محدوده خیمه، شهدای فاطمیون_سمت راست ورودی باب الغدیر) قطعه سه: محل تدفین شهدای غدیر (روبه روی ورودی باب الغدیر_ جنب دیوار حسینیه شهدا) قطعه چهار: شهدای داخل حسینیه شهدا قطعه پنج: بیرون گلزار (سمت چپ ورودی باب الحسین، جنب شهدای فاطمیون) قطعه شش: شهدای تشییع، انتهای پارکینگ @laleha_lori_kerman @shohadaes
🌹مناجات شهید جمشید شمس الدینی 🔹معبودا! در کنار این همه معصیت تو را به مهربانیت قسم می دهم که از سر تقصیرات این عاصی بگذری و بنده ای که همیشه در امواج پر شتاب نفس و خودپرستی غوطه می خورد، هم اکنون با عنایت تو به مکانی پاک از شرک و ریا و دو رنگی آمده و از نعمت بزرگ همراهی با شهیدان و دیگر رزمندگان برخوردار گشته و توانسته این دیار را بیابد و فریاد برآورد: "الهی العفو" @laleha_lori_kerman
لاله های ایل لری جنوب کرمان
به مناسبت روز معلم یادی کنیم از معلمان شهید ایل لری، شهیدان براتعلی شمس الدینی و صالح (جمشید) شمس الدینی که نوشتن از این معلمان جان بر کف موهبتی است که باید قدر دانست. 🌷شهید براتعلی شمس الدینی: "پنجم فروردين 1347، در روستاي زهمکان از توابع شهرستان جيرفت متولد شد. پدرش كوهزاد و مادرش رقيه(فوت 1357) نام ‌داشت. تا پايان ‌مقطع متوسطه درس خواند معلم بود، به عنوان بسيجي در جبهه حضور يافت. پانزدهم اسفند 1365، در شلمچه بر اثر اصابت تركش‌ به صورت و سينه، شهيد شد. مزار وي در گلزار شهدای روستای باب‌گلوئيه تابعه شهرستان رابر واقع است." 🌷شهید صالح (جمشید) شمس الدینی: شهید صالح (جمشید) شمس الدینی در مرداد ماه سال ۱۳۴۸ دیده به جهان گشود پدرش حاج رضا و مادرش کبری بود. پدرش حاج رضا از مردان  متدین و پرهیزگاربود که در سال ۱۳۸۹ از دنیا رفت. صالح در سال ۱۳۵۴ وارد دبستان عشایری شد در سال ۱۳۵۹ جهت ادامه تحصیلات دوره راهنمایی به شهر بافت عزیمت کرد، با پایان  تحصیلات راهنمایی جهت، فراگیری علوم و معارف اسلامی وارد حوزه  علمیه سجادیه بافت شد وهمزمان در دانشسرای تربیت معلم جیرفت نیز مشغول تحصیل شد. وی با شروع جنگ تحمیلی عازم  جبهه ها شد و در گردان تبلیغات لشکر ۴۱ ثارالله مشغول خدمت  گردید و سرانجام در صبحگاه نوزدهم دیماه سال ۱۳۶۵ در عملیات ظفرمند کربلای ۵ به درجه رفیع  شهادت نائل آمد و پیکرمطهرش در روستای نمونه و شهیدپرور گنجان زیارتگاه اراتمندان و رهروان شهداست. فرازی از شهید:  بارالها! اینک که چند سطر را به عنوان وصیت نامه می نویسم هیچ آرزویی از درگاهت ندارم و تمامی وجودم را در راه هدف مقدس الهیت سپردم . معبودا! تو را به درگاه مهربانیت قسم می دهم که از سر تقصیرات این  عاصی بگذری و بنده ای که همیشه در امواج پرشتاب نفس و خودپرستی غوطه می خورد هم اکنون با عنایت خودت به مکانی پاک از شرک و ریا و دورنگی آمده ام و از نعمت بزرگ با شهیدان و دیگر رزمندگان بودن توانسته ام این دریا را بیابیم و فریاد برآورم که الهی العفو… @laleha_lori_kerman
شهید «امان الله زمزم» پنجم ‌مرداد 1345، در روستاي جواران از توابع‌ شهرستان رابر به دنيا آمد. وی تا پايان مقطع متوسطه در رشته تجربي درس خواند. پاسدار بود، سرانجام در پنجم ‌بهمن 1365، در شلمچه بر اثر اصابت ‌تركش به سر، شهيد شد. @laleha_lori_kerman
لاله های ایل لری جنوب کرمان
شهید «امان الله زمزم» پنجم ‌مرداد 1345، در روستاي جواران از توابع‌ شهرستان رابر به دنيا آمد. وی تا پ
بخش هایی از وصیت نامه شهید «امان الله زمزم» را مرور میکنیم: جنگ جنگ تا رفع فتنه در جهان اكنون زمان آن رسيده كه عاشقان و رهروان حسيني به سوي معبود خويش پرگشايند و بوي عطرآگين عمليات به مشامها مي رسد و عشاق لحظه شماري مي كنند كه زمان وصل يار فرا رسد و قافله همچون موجب توفنده مي رود تا آنچه مانع راهش است از سر راهش بردارد. تا به تمام ماديات پشت پا زده و روي سوي هدف مي رود و مي رود تا پرچم پرافتخار لا اله الا الله به دست روح الله پرچمدار حق و حقيقت در تمام عالم به اهتزار در آورد و چه بكشد و چه كشته شود،‌ هدفش اين است : وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّىٰ لَا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلَّهِ. جنگ جنگ تا رفع فتنه در جهان، حال كه قافله مي رود تا بساط ظلم و جور را در هم كوبد و در اين راه شهيد شدن مجروح شدن و مفقود شدن است، لذا وصيتي به بازماندگان و اقوام و آيندگان مي نمايم. شهادت فوزي عظيم است مي خواهم بال و پري بگشايم و از اين تن خاكي رهايي يابم و اين جهان را بدرود گويم و به لقاي يار كه همانا ديدار الله است بشتابم و با او عهد بسته ام كه خدايا هدف من اين است كه از حريم مقدس اسلام و قرآن دفاع كنم اگر چه به تمام شدن جانم و قطعه قطعه شدن بدنم و يا مجروح شدن بيانجامد، آمدم تا در راهت بجنگم و چه بكشم و چه كشته شوم يقين دارم كه پيروزم و به اين يقين دارم. شهادت فوزي عظيم است كه نصيب خاصان درگاهت ميشود و از تو مي خواهم كه مرا از شاهدان هميشه جاويد تاريخ قرار دهي كه چون شمعي سوختند و راه را براي بشريت روشن ساختند. سخن را با پدر و مادرم: پدرجان اميدوارم سلام مرا بپذيريد و فرزند خود را عفو نمائيد كه مي دانم از جبهه آمدن من ناراضي نيستي و خشنودي كه خداوند به تو فرزندي داد تا ابراهيم وار او را اسماعيل گونه روانه نبرد نمودي و هيچ خم به ابرو نياوردي و او را قرباني حق نمايي. پدرجان از خدا بخواه كه اين قرباني را بپذيرد و مقبول درگاهش شود. چرا كه اين حاصل و درآمد توست و اگر خداوند قبول نكند ، سودي برداشت نخواهي كرد. اميدوارم مرا ببخشي و در حق فرزند حقير خود دعا و مغفرت نمايي. من به هدف خويش رسيده ام اي مادر عزيز و مهربانم سلام من به تو كه به حق شيرت پاك بود كه فرزندي پاك به امت اسلام تحويل دادي و بزرگش كردي و حال در اين مقطع از زمان كه امام خميني ندا مي دهد هر كس مي تواند بايد به جبهه برود. فرزند تو به همراه سپاهيان محمد (ص) عازم جبهه شد و به خيل مجاهدان في سبيل الله پيوست. اگر شهيد شد در مرگش همچون زنان صدر اسلام متين و استوار بايش و هيچ سستي در خود راه نده كه منافقين خوشحال مي شوند و اگر مي خواهي آنان را مأيوس نمايي در مرگ من سوگوار نباش زيرا كه من به هدف خويش رسيده ام در حق فرزند خود دعا كن. آنان كه رفتند كار حسيني كردند و آنان كه ماندند كار زينبي خواهران سلام برادر خود را بپذيريد كه سالها با هم زندگي كرده ايم و شماها دين به گردن من داريد و مرا ببخشيد و در مرگ من حتي المقدور گريه نكنيد و شهادت مرا به همديگر تبريك بگوييد آنان كه رفتند كار حسيني كردند و آنان كه ماندند كار زينبي. پيام خون شهيدان را به آيندگان برسانيد و به آنان بگوييد كه بخدا سوگند اينها هدفي جز الله نداشتند و هدفشان تنها اداي تكليف بود و درسي به آيندگان دادند "هيهات من الذله" اگر دين خدا با كشته شدن من پابرجا مي ماند پس اي نارنجكها،‌ توپها و تانكها و خمپاره ها مرا در بغل بگيريد و تكه تكه كنيد که هیچ ترس و واهمه ای ندارم. از شما امت حزب الله می خواهم شما را به خدا سوگند که روح الله را تنها نگذارید اگر ما بسیجی ها و پاسداران تک تک فدای هدف امام روح الله شویم باز هم کم است و باید امام خمینی باشد اگر امت بمیرد. خدا می داند امام اسوه و اسطوره تاریخ است و در این برهه از زمان کسی همچون او پیدا نمی شود " ان الحسین مصباح الهدی و سفینه النجاه" کسی که می خواهد امام حسین علیه السلام چراغ هدایتش و کشتی نجاتش باشد باید از روح الله متابعت کند. @laleha_lori_kerman
شهید «مراد ملایی» یکم اردیبهشت 1344 در روستای سیه بنوئیه از توابع شهرستان رابر به دنیا آمد. وی تا چهارم ابتدایی تحصیل کرد و به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. سرانجام در پنجم آبان 1362 در مریوان بر اثر اصابت ترکش خمپاره شهید شد. خاطره ای پیرامون شهید «مراد ملایی» به نقل از مادر شهید را مرور می کنیم: یک روز شهید آمد به خانه و گفت مادر می خواهم بروم جبهه گفتم تو نباید بروی برادرت جبهه است ممکن است دونفرتان شهید شوید، آن وقت من چه کنم. گفت: مادر ما که از علی اکبر و علی اصغر عزیزتر نیستیم و اگر خدا نمی خواست ما شهید نشویم پس چرا جنگ تحمیلی شد و تو به خدا اگر بخواهی ناراضی باشی. مراد رفت جبهه پس از چند ماه نامه ای نوشت و گفت مادر من در چندین عملیات شرکت کرده ام و حتی ترکشی هم نخوردم. این به دلیل آن است که تو راضی نیستی، راضی باش و این آخرین نامه شهید بود و بعد از آن به شهادت رسید. @laleha_lori_kerman
شهید «قربانعلي نوازي» پنجم فروردين 1346، در روستاي گنجان از توابع شهرستان رابر ديده به جهان گشود. خواندن و نوشتن را در مكتب آموخت. به ‌عنوان پاسدار وظيفه در جبهه حضور يافت. چهاردهم خرداد 1366، در فاو براثر اصابت تركش به كمر و قطع نخاع شدن به شهادت رسيد. مزار وي در زادگاهش واقع است. @laleha_lori_kerman
شهید «قربانعلي نوازي» پنجم فروردين 1346، در روستاي گنجان از توابع شهرستان رابر ديده به جهان گشود. خواندن و نوشتن را در مكتب آموخت. به ‌عنوان پاسدار وظيفه در جبهه حضور يافت. چهاردهم خرداد 1366، در فاو براثر اصابت تركش به كمر و قطع نخاع شدن به شهادت رسيد. مزار وي در زادگاهش واقع است. گزیده ای از وصیت نامه شهید قربا نعلی نوازی را مطالعه می کنیم: الذین امنوا و هاجر وا و جاهدوا فی سبیل الله اموالهم و انفسهم اعظم در جه عندالله واولئک هم الفائزون . کسانی که ایمان آوردند و هجرت کردند و جهاد در راه خدا نمودند با مالها و جانهایشان به درجه نزد خدا بزرگترند و آن گروه انا نند به کام رسیدگان. با سلام و درود فراوان به یگانه منجی عالم بشریت حجة ابن الحسن العسکری امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف یا ور قهرمان و نایب برحقش ابراهیم زمان خمینی کبری یاری دهنده و دلسوزی برای محرومان و زجرکشیدگان و رهبر انقلاب اسلامی ایران و با سلام و درود به ارواح پاک و مقدس شهیدان اسلام از صدر اسلام تا خرداد، از15خرداد تا 17شهریور و از 17شهر یور تا هفت تیر و تا هشت شهریور و تا شهدای جنوب غرب کشور عزیزمان. با سلام فراوان به پدر بزرگوارم که اطهوره صبر و مقاومت است و با سلام فراوان به مادرمهربانم که وقتی جنازه فرزندش را به او می دهند با کمال رضایت و سپاس خود را جنازه بر قبر می گذارد و با سلام به برادر عزیزم و خواهران مهربانم که شیوه زندگی کردن را از حسن و زینب (س)آموخته اند. با سلام به امت همیشه در صحنه و در خط امام که با هشیاری کامل خود پوزه ابرقدرتها و منافقین و وابستگان به آنها را به خاک مالیده و سپاس و حمد وشکر بیکران خداوند محبوب را که شناخت و معرفت خویش را به من اموخت و سپس عشق در راه خودش را دردلم نشانید و لشکر بزرگ رهبری را خداوند جهت راهنمایی است برایم عطا نمود. خداوندا تو گواه باش که در این جنگ انقلابی کلمه حق بر باطل وسرنگونی ستمکاران است و شما ای پدر ومادرم و برادرو خواهرانم شما هم در بوته آزمایش و امتحان الهی هستید که حال نوبت رسیده است که چگونه امانت خود را به صا حبش بازگردانید. @laleha_lori_kerman