لاله های ایل لری جنوب کرمان
به مناسبت روز معلم یادی کنیم از معلمان شهید ایل لری، شهیدان براتعلی شمس الدینی و صالح (جمشید) شمس الدینی که نوشتن از این معلمان جان بر کف موهبتی است که باید قدر دانست.
🌷شهید براتعلی شمس الدینی:
"پنجم فروردين 1347، در روستاي زهمکان از توابع شهرستان جيرفت متولد شد. پدرش كوهزاد و مادرش رقيه(فوت 1357) نام داشت. تا پايان مقطع متوسطه درس خواند معلم بود، به عنوان بسيجي در جبهه حضور يافت. پانزدهم اسفند 1365، در شلمچه بر اثر اصابت تركش به صورت و سينه، شهيد شد. مزار وي در گلزار شهدای روستای بابگلوئيه تابعه شهرستان رابر واقع است."
🌷شهید صالح (جمشید) شمس الدینی:
شهید صالح (جمشید) شمس الدینی در مرداد ماه سال ۱۳۴۸ دیده به جهان گشود پدرش حاج رضا و مادرش کبری بود. پدرش حاج رضا از مردان متدین و پرهیزگاربود که در سال ۱۳۸۹ از دنیا رفت.
صالح در سال ۱۳۵۴ وارد دبستان عشایری شد در سال ۱۳۵۹ جهت ادامه تحصیلات دوره راهنمایی به شهر بافت عزیمت کرد، با پایان تحصیلات راهنمایی جهت، فراگیری علوم و معارف اسلامی وارد حوزه علمیه سجادیه بافت شد وهمزمان در دانشسرای تربیت معلم جیرفت نیز مشغول تحصیل شد.
وی با شروع جنگ تحمیلی عازم جبهه ها شد و در گردان تبلیغات لشکر ۴۱ ثارالله مشغول خدمت گردید و سرانجام در صبحگاه نوزدهم دیماه سال ۱۳۶۵ در عملیات ظفرمند کربلای ۵ به درجه رفیع شهادت نائل آمد و پیکرمطهرش در روستای نمونه و شهیدپرور گنجان زیارتگاه اراتمندان و رهروان شهداست.
فرازی از #وصیت_نامه شهید:
بارالها! اینک که چند سطر را به عنوان وصیت نامه می نویسم هیچ آرزویی از درگاهت ندارم و تمامی وجودم را در راه هدف مقدس الهیت سپردم .
معبودا! تو را به درگاه مهربانیت قسم می دهم که از سر تقصیرات این عاصی بگذری و بنده ای که همیشه در امواج پرشتاب نفس و خودپرستی غوطه می خورد هم اکنون با عنایت خودت به مکانی پاک از شرک و ریا و دورنگی آمده ام و از نعمت بزرگ با شهیدان و دیگر رزمندگان بودن توانسته ام این دریا را بیابیم و فریاد برآورم که الهی العفو…
@laleha_lori_kerman
شهید «امان الله زمزم» پنجم مرداد 1345، در روستاي جواران از توابع شهرستان رابر به دنيا آمد. وی تا پايان مقطع متوسطه در رشته تجربي درس خواند. پاسدار بود، سرانجام در پنجم بهمن 1365، در شلمچه بر اثر اصابت تركش به سر، شهيد شد.
@laleha_lori_kerman
لاله های ایل لری جنوب کرمان
شهید «امان الله زمزم» پنجم مرداد 1345، در روستاي جواران از توابع شهرستان رابر به دنيا آمد. وی تا پ
بخش هایی از وصیت نامه شهید «امان الله زمزم» را مرور میکنیم:
جنگ جنگ تا رفع فتنه در جهان
اكنون زمان آن رسيده كه عاشقان و رهروان حسيني به سوي معبود خويش پرگشايند و بوي عطرآگين عمليات به مشامها مي رسد و عشاق لحظه شماري مي كنند كه زمان وصل يار فرا رسد و قافله همچون موجب توفنده مي رود تا آنچه مانع راهش است از سر راهش بردارد.
تا به تمام ماديات پشت پا زده و روي سوي هدف مي رود و مي رود تا پرچم پرافتخار لا اله الا الله به دست روح الله پرچمدار حق و حقيقت در تمام عالم به اهتزار در آورد و چه بكشد و چه كشته شود، هدفش اين است : وَقَاتِلُوهُمْ حَتَّىٰ لَا تَكُونَ فِتْنَةٌ وَيَكُونَ الدِّينُ كُلُّهُ لِلَّهِ.
جنگ جنگ تا رفع فتنه در جهان، حال كه قافله مي رود تا بساط ظلم و جور را در هم كوبد و در اين راه شهيد شدن مجروح شدن و مفقود شدن است، لذا وصيتي به بازماندگان و اقوام و آيندگان مي نمايم.
شهادت فوزي عظيم است
مي خواهم بال و پري بگشايم و از اين تن خاكي رهايي يابم و اين جهان را بدرود گويم و به لقاي يار كه همانا ديدار الله است بشتابم و با او عهد بسته ام كه خدايا هدف من اين است كه از حريم مقدس اسلام و قرآن دفاع كنم اگر چه به تمام شدن جانم و قطعه قطعه شدن بدنم و يا مجروح شدن بيانجامد، آمدم تا در راهت بجنگم و چه بكشم و چه كشته شوم يقين دارم كه پيروزم و به اين يقين دارم.
شهادت فوزي عظيم است كه نصيب خاصان درگاهت ميشود و از تو مي خواهم كه مرا از شاهدان هميشه جاويد تاريخ قرار دهي كه چون شمعي سوختند و راه را براي بشريت روشن ساختند.
سخن را با پدر و مادرم:
پدرجان اميدوارم سلام مرا بپذيريد و فرزند خود را عفو نمائيد كه مي دانم از جبهه آمدن من ناراضي نيستي و خشنودي كه خداوند به تو فرزندي داد تا ابراهيم وار او را اسماعيل گونه روانه نبرد نمودي و هيچ خم به ابرو نياوردي و او را قرباني حق نمايي.
پدرجان از خدا بخواه كه اين قرباني را بپذيرد و مقبول درگاهش شود. چرا كه اين حاصل و درآمد توست و اگر خداوند قبول نكند ، سودي برداشت نخواهي كرد. اميدوارم مرا ببخشي و در حق فرزند حقير خود دعا و مغفرت نمايي.
من به هدف خويش رسيده ام
اي مادر عزيز و مهربانم سلام من به تو كه به حق شيرت پاك بود كه فرزندي پاك به امت اسلام تحويل دادي و بزرگش كردي و حال در اين مقطع از زمان كه امام خميني ندا مي دهد هر كس مي تواند بايد به جبهه برود. فرزند تو به همراه سپاهيان محمد (ص) عازم جبهه شد و به خيل مجاهدان في سبيل الله پيوست.
اگر شهيد شد در مرگش همچون زنان صدر اسلام متين و استوار بايش و هيچ سستي در خود راه نده كه منافقين خوشحال مي شوند و اگر مي خواهي آنان را مأيوس نمايي در مرگ من سوگوار نباش زيرا كه من به هدف خويش رسيده ام در حق فرزند خود دعا كن.
آنان كه رفتند كار حسيني كردند و آنان كه ماندند كار زينبي
خواهران سلام برادر خود را بپذيريد كه سالها با هم زندگي كرده ايم و شماها دين به گردن من داريد و مرا ببخشيد و در مرگ من حتي المقدور گريه نكنيد و شهادت مرا به همديگر تبريك بگوييد آنان كه رفتند كار حسيني كردند و آنان كه ماندند كار زينبي.
پيام خون شهيدان را به آيندگان برسانيد و به آنان بگوييد كه بخدا سوگند اينها هدفي جز الله نداشتند و هدفشان تنها اداي تكليف بود و درسي به آيندگان دادند "هيهات من الذله" اگر دين خدا با كشته شدن من پابرجا مي ماند پس اي نارنجكها، توپها و تانكها و خمپاره ها مرا در بغل بگيريد و تكه تكه كنيد که هیچ ترس و واهمه ای ندارم.
از شما امت حزب الله می خواهم شما را به خدا سوگند که روح الله را تنها نگذارید اگر ما بسیجی ها و پاسداران تک تک فدای هدف امام روح الله شویم باز هم کم است و باید امام خمینی باشد اگر امت بمیرد.
خدا می داند امام اسوه و اسطوره تاریخ است و در این برهه از زمان کسی همچون او پیدا نمی شود " ان الحسین مصباح الهدی و سفینه النجاه" کسی که می خواهد امام حسین علیه السلام چراغ هدایتش و کشتی نجاتش باشد باید از روح الله متابعت کند.
@laleha_lori_kerman
شهید «مراد ملایی» یکم اردیبهشت 1344 در روستای سیه بنوئیه از توابع شهرستان رابر به دنیا آمد. وی تا چهارم ابتدایی تحصیل کرد و به عنوان بسیجی در جبهه حضور یافت. سرانجام در پنجم آبان 1362 در مریوان بر اثر اصابت ترکش خمپاره شهید شد.
خاطره ای پیرامون شهید «مراد ملایی» به نقل از مادر شهید را مرور می کنیم:
یک روز شهید آمد به خانه و گفت مادر می خواهم بروم جبهه گفتم تو نباید بروی برادرت جبهه است ممکن است دونفرتان شهید شوید، آن وقت من چه کنم.
گفت: مادر ما که از علی اکبر و علی اصغر عزیزتر نیستیم و اگر خدا نمی خواست ما شهید نشویم پس چرا جنگ تحمیلی شد و تو به خدا اگر بخواهی ناراضی باشی.
مراد رفت جبهه پس از چند ماه نامه ای نوشت و گفت مادر من در چندین عملیات شرکت کرده ام و حتی ترکشی هم نخوردم. این به دلیل آن است که تو راضی نیستی، راضی باش و این آخرین نامه شهید بود و بعد از آن به شهادت رسید.
@laleha_lori_kerman
شهید «قربانعلي نوازي» پنجم فروردين 1346، در روستاي گنجان از توابع شهرستان رابر ديده به جهان گشود. خواندن و نوشتن را در مكتب آموخت. به عنوان پاسدار وظيفه در جبهه حضور يافت. چهاردهم خرداد 1366، در فاو براثر اصابت تركش به كمر و قطع نخاع شدن به شهادت رسيد. مزار وي در زادگاهش واقع است.
@laleha_lori_kerman
شهید «قربانعلي نوازي» پنجم فروردين 1346، در روستاي گنجان از توابع شهرستان رابر ديده به جهان گشود. خواندن و نوشتن را در مكتب آموخت. به عنوان پاسدار وظيفه در جبهه حضور يافت. چهاردهم خرداد 1366، در فاو براثر اصابت تركش به كمر و قطع نخاع شدن به شهادت رسيد. مزار وي در زادگاهش واقع است.
گزیده ای از وصیت نامه شهید قربا نعلی نوازی را مطالعه می کنیم:
الذین امنوا و هاجر وا و جاهدوا فی سبیل الله اموالهم و انفسهم اعظم در جه عندالله واولئک هم الفائزون .
کسانی که ایمان آوردند و هجرت کردند و جهاد در راه خدا نمودند با مالها و جانهایشان به درجه نزد خدا بزرگترند و آن گروه انا نند به کام رسیدگان.
با سلام و درود فراوان به یگانه منجی عالم بشریت حجة ابن الحسن العسکری امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف یا ور قهرمان و نایب برحقش ابراهیم زمان خمینی کبری یاری دهنده و دلسوزی برای محرومان و زجرکشیدگان و رهبر انقلاب اسلامی ایران و با سلام و درود به ارواح پاک و مقدس شهیدان اسلام از صدر اسلام تا خرداد، از15خرداد تا 17شهریور و از 17شهر یور تا هفت تیر و تا هشت شهریور و تا شهدای جنوب غرب کشور عزیزمان.
با سلام فراوان به پدر بزرگوارم که اطهوره صبر و مقاومت است و با سلام فراوان به مادرمهربانم که وقتی جنازه فرزندش را به او می دهند با کمال رضایت و سپاس خود را جنازه بر قبر می گذارد و با سلام به برادر عزیزم و خواهران مهربانم که شیوه زندگی کردن را از حسن و زینب (س)آموخته اند.
با سلام به امت همیشه در صحنه و در خط امام که با هشیاری کامل خود پوزه ابرقدرتها و منافقین و وابستگان به آنها را به خاک مالیده و سپاس و حمد وشکر بیکران خداوند محبوب را که شناخت و معرفت خویش را به من اموخت و سپس عشق در راه خودش را دردلم نشانید و لشکر بزرگ رهبری را خداوند جهت راهنمایی است برایم عطا نمود.
خداوندا تو گواه باش که در این جنگ انقلابی کلمه حق بر باطل وسرنگونی ستمکاران است و شما ای پدر ومادرم و برادرو خواهرانم شما هم در بوته آزمایش و امتحان الهی هستید که حال نوبت رسیده است که چگونه امانت خود را به صا حبش بازگردانید.
@laleha_lori_kerman
شهید "لطفعلی سپیده دم" پنجم ارديبهشت 1344، در روستاي سيه بنوئيه از توابع شهرستان رابر به دنيا آمد. وی خواندن و نوشتن را در مكتب فرا گرفت. دامدار بود و به عنوان بسيجي در جبهه حضور يافت. سرانجام در بيست و هفتم دي 1360، در كرخهنور بر اثر اصابت تركش به شهادت رسید.
🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷🌷
در ادامه بخش هایی از وصیت نامه شهید "لطفعلی سپیده دم" را می خوانیم:
✅سلام بر تو ای امام، ای رهبر کبیر انقلاب، درود بر رزمندگان اسلام، سلام بر خانواده های شهدا، سلام بر ملت شهیدپرور ایران، سلام بر تو ای مادر مهربان و سلام به برادران گرامی و خواهرهای گرامی و سلام من به تمام اقوام اکنون که عازم جبهه هستم این سلام ناقابل خود را تقدیم می دارم.
✅ای مادر و ای برادران گرامی اگر من شهید شدم و اگر جسد من آورده شد به گلزار شهدای گنجان محل زادگاهم به خاک مرا بسپارید و اگر جسد من را نیاوردند و من اگر اسارت رفتم شما را به خدا قسم برای من ناراحتی نکنید و هر شب جمعه می توانید قدری شیرینی برای من بچرخانید.
✅در پایان سلام من به تمام مردم منطقه رابر و روستای گنجان سیه بنوئیه و تمام مردم ایران سلام من را برسانید تمام برادران سپاه و ارتش و بسیج را سلام برسانید. ای ملت ایران امام و روحانیون را تنها نگذارید ما طبق گفتار قرآن رفتیم و شما بازماندگان ماندید فریب این منافقان و کوردلان را نخورید.
✅ای خدا خودت آگهی هیچ جبر و مجبوری نیست من خودم به جبهه رفتم، ای مردم ایران فردای قیامتی خواهد آمد همه در آن وعده خدا آن روز حساب خواهند آمد، اکنون که عازم جبهه هستم این وصیت نامه را نوشتم.
@laleha_lori_kerman