eitaa logo
لاله های ایل لری جنوب کرمان
324 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
169 ویدیو
30 فایل
شهدای ایل لری جنوب استان کرمان کانال معرفی ستارگان ایل لری دیار مالک ارتباط با ما از طریق آیدی زیر: @Mapsh66
مشاهده در ایتا
دانلود
تلاش و پشت کار در سیره شهید مهدی توسن مهدی از پرکار ترین غواص های عملیات والفجر هشت بود. با اینکه مأموریتش هدایت نیروها در شکستن خط بود، بعد از شکسته شدن خط، جهت هدایت نیروها و امکانات به خط اولیه تلاش می کرد و هر کاری از دستش بر می آمد فرو گذار نمی کرد. اسمش ورد زبان ها شده بود. تا آنجایی که نیروهای نفوذی عراقی برای فریب نیروهای خودی از داخل نیزارها صدا می زدند “توسن توسن”. یک عراقی که خودش را به میان نیروهای خودی وارد کرده بود، برای شناسایی نشدن گفت “توسن”. وقتی نتوانست فارسی صحبت کند دستگیرش کردند. راوی: عسگر شمس الدینی کتاب خاکریز هزار و یک ؛ خاطرات شهید مهدی توسن. نوشته حسین فاطمی نیا. ناشر: اداره کل حفظ و نشر ارزش های دفاع مقدس کرمان.نوبت چاپ:اول-۱۳۸۸٫ صفحه ۳۵؛ خاطره ۲۸٫ @laleha_lori_kerman
کتاب خاکریز هزار و یک به شرح خاطرات شهید مهدی توسن از رزمندگان لشکر ثارالله کرمان می پردازد. این کتاب توسط حسین فاطمی نیا در 60 صفحه و در سال 1388 به چاپ رسیده است. در قسمتی از این کتاب می خوانیم: وقتی به جبهه اعزام شد، رفت به واحد تخریب. به خاطر سن کمش، اجازه نمی دادند در عملیات شرکت کند. مسئول تخریب می گفت: تو بچه ای، اگر اسیر بشی، دشمن می گه ایران نیرو نداشته، بچه آورده جبهه. قانع نشد. می گفت:به من اسلحه ندید،  اسلحه ی هر کس که شهید یا مجروح شد رو برمی دارم و می جنگم. زندگینامه شهید مهدی توسن: شهید مهدی توسن در 24 اردیبهشت سال ۱۳۴۶ در ابادى لنکر از توابع رابر کرمان دیده به جهان گشود، مردادماه سال ۱۳۶۲ درحالی که ۱۶سال بیشتر نداشت، عازم جبهه های جنگ شد و تا رسیدن به آرزوی دیرینه اش شهادت نمک گیر جبهه ها بود.  مهدى به دلیل شجاعتى که در ماموریت ها ازخودش بروز داد زبانزد همرزمانش در لشکر ثارالله بود ، او عشایرزاده ای که زاده جنگ شد و در راه باورها و اهدافش سر از پا نمی شناخت، تا آنجا که روحیه از خودگذشتگی او به پشت جبهه هم سرایت کرده بود. مهدى در کربلای ۵ در حالی که حماسه دیگرى به مجموعه افتخاراتش افزود با بدنى مملو از تیر و ترکش ها در سیزدهم اسفند ۱۳۶۵ به آرزوى دیرینه اش رسید. @laleha_lori_kerman
تصاویری از شهید نواب شمس الدینی
شهید حبیب الله شمس الدینی در سال ۱۳۴۳ ، حبیب الله فرزند مراد دریکی ازمناطق ییلاقی شهرستان رابر به دنیا آمد ،در ۷ سالگی سواد خواندن ونوشتن قرآن کریم را نزد پدرش که ازمردان متدین ایل لری بود فرا گرفت . درسسال ۱۳۶۵ با لبیک به فرمان حضرت امام (ره) عازم جبهه های جنگ حق علیه باطل شد و پس از حضوری موثر ، عاشقانه و پر ثمر در عملیات کربلای ۵ در کانال ماهی به درجه رفیع شهادت نایل امد . پیکر حبیب ا.. در روستای نمونه و شهید پرور گنجان به خاک سپرده شده است. دوستان و آشنایان این عزیزنقل می کنند که حبیب الله ، از ۹ سالگی پس از اینکه قرآن را فرا گرفت هرگز نمازش قضا نشد و اندکیکه بزرگترشد نماز را بدون تعقیبات نمی خواند و قران جیبی همراه داشت ودائم الوضو بود. در وصیت نامه ی این عزیز به تقوی و پرهیزگاری ،پشتیبانی ازحضرت امام ، توجه به نماز ، دعا ونیایش به درگاه الهی و رعایت حجاب تاکید شده است . @laleha_lori_kerman
شهیدیاسر شمس الدینی یاسر ، اول تیرماه ۱۳۶۴ در خانواده متدین و مذهبی از پدرو مادری به نام محمود و سکینه در روستای زیبای گنجان دیده به جهان گشود. تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را روستای محل زادگاهش به پایان برد و در ایام تعطیلی مدارس در کار کشاورزی و چرای دامها پدرش را یاری می کرد . تحصیلات راهنمایی را که پشت سر گذاشت ترک تحصیل کرده و دوشادوش پدرمشغول کارکشاورزی شد. نظم و انضباط و اخلاق حسنه وی در طول دوره تحصیل زبانزد معلمین و دانش آموزان بود و صدای قرآن صبحگاهی او در صف مدرسه همچنان طنین انداز است و صدای گرم و دلنشین او به هنگام نوحه سرایی در هیات ابوالفضل (ع) روستای گنجان در یادها مانده است . سال ۱۳۸۴ عازم خدمت مقدس سربازی شد و سرانجام ۱۱/۵/۱۳۸۴ درشهر نفت شهر به در جه رفیع شهادت رسید و در گلزار شهدای روستای گنجان برای همیشه آرام گرفت . یکی از معلمین این عزیز نقل می کند : « به بچه ها گفتم کتابشان را بردارند و زیر سایه درختان گردو خودشان را برای امتحان آماده کنند، سرکی هم به آنها می کشیدم تا وقتشان را صرف بازیگوشی نکنند ، گلراز شهدای روستا در نزدیکی مدرسه قرار داشت ، زمزمه ای به گوشم رسید خودم را به صدا نزدیک کردم شناختمتش از دانش آموزان خودم بود جایی دو سه متری او خودم را پنهان کردم ، اوحسابی در حال و هوای خودش بود کتاب در دستش گوشه ای از مزار شهدا مثل یک بچه یتیم مظلومانه نشسته بود با صدای زیبا می خواند : » کجائید ای شهیدان خدایی بلا جویان دشت کربلایی » و اشعار دیگری خواند وسر آخر صدایش را بلند کرد خطاب به شهدا ملتمسانه گفت آهای شهیدان روستای گنجان واسطه من می شوید تا به جمع شما بپیوندم که ناگاه متوجه حضورم شد در حالی که حول شده بود خجالتزده گفت : آقا ما درسمان را خوانده ایم ، این کتاب ، می توانید سوال کنید .در حالی که اشکهایم را پاک می کردم گفتم اشکال ندارد به زیارت شهدا آمده ای ولی درست را بخوان تا شهدا از تو راضی باشند .جالب اینکه قبر یاسر درست همانجایی است که او آنروز نشسته بود و با شهدا نجوا می کرد.» @laleha_lori_kerman