لاله های ایل لری جنوب کرمان
گذری از زندگینامه ی شهید «عیسی حیدری»
یکم خرداد ماه سال 1343، روستای بیدزنوئیه، پنج کیلومتری شمال شهر رابر، شهریار و صغری صاحب فرزندی شدند که نامش را عیسی گذاشتند. ولایت مداری، عشق به ائمه (ع) به ویژه حضرت اباعبدالله الحسین (ع)، تبعیت از مرجعیت و رهبری دینی، پای بندی به اصول اخلاقی _ انسانی و آزاد منشی، از خصوصیات بارز عشایر بود و عیسی نیز در خانواده ای با چنین خصوصیاتی رشد کرد و بزرگ شد.
او در ابتدا جهت فراگیری قرآن کریم به مکتب خانه های مرسوم آن زمان فرستاده شد و با عشق و علاقه ی فراوان ، قرآن را فراگرفت. سپس دوره های ابتدایی و راهنمایی را در روستای مجاور به پایان رساند.
تحصیلات عیسی حیدری در دوره ی راهنمایی، مصادف بود با اوج گیری مبارزات مردمی علیه حکومت سرسپرده ی پهلوی. پس از آن که جهت ادامه ی تحصیل در مقطع دبیرستان ، به شهر رابر آمد، زمینه ی تشدید این فعالیت ها مهیّا گردید؛ لذا علاوه بر هدایت و روشنگری جامعه ی دانش آموزی، در شب های بسیار سرد زمستان 57، اقدام به پخش اطلاعیه های حضرت امام (ره) در سطح شهر رابر و مناطق کوهستانی اطراف می کرد.
فعالیت های انقلابی عیسی در دبیرستان و سطح شهر رابر، باعث شد تا مورد غضب و بی مهری ِ برخی از معلمین وابسته و خوانین قرار گیرد؛ ولی علی رغم سختی ها و رنج هایی که از این ناحیه متحمّل شد، به مبـارزات انقلابی خود ادامـه داد و با پیروزی شکوهـمند انقلاب اسلامی، عضـو فعّال انـجمن اسـلامی دانـش آموزان گردید.
زمانی که تجاوز ارتش بعث عراق به خاک میهن اسلامی آغاز شد، عیسی در سال سوم دبیرستان مشغول به تحصیل بود . نظر به فعالیت ها و مطالعات انقلابی، واژه های استکبارستیزی ، جهاد و دفاع ، برای فکر بلند عیسی نا آشنا نبود ؛ لذا درس و مشق را رها کرد و مشتاقانه به جبهه های جنگ شتافت ، و به دلیل ذکاوت ، شجاعت و تدبیری که فرماندهان لشکر 41 ثارالله در او مشاهده کردند ، فرماندهی گروهان غواص گردان 412 لشکر به او محول گردید . شهامت ، رشادت وتدابیر نظامی این عزیز ، به ویژه در عملیات های کربلای 4 و 5 زبان زد فرماندهان و رزمندگان لشکر ثارالله است .
عیسی بعد از سال ها مجاهدتِ خالصانه و شرکت در چندین عملیات مهمّ دفاع مقدس ، سرانجام در عملیات کربلای 5 ، با بدنی مملو از تیر و ترکش ، با مرارت های دنیا خداحافظی کرد و به برادر شهیدش موسی پیوست
https://eitaa.com/laleha_lori_kerman
شهید «موسی حیدری»
در وصیت نامه شهید «موسی حیدری» آمده است: توصیه ام به خواهران اینست که حجاب خود را رعایت کنند و خط زندگیشان را مثل حضرت زهرا و حضرت زینب قرار دهند.
شهید «موسی حیدری» دوازدهم مرداد 1344، در روستاي بيزنوئيه از توابع شهرستان رابر چشم به جهان گشود. وی دانشآموز سال چهارم متوسطه بود، بهعنوان بسيجي در جبهه حضور يافت. سرانجام در بيستوسوم بهمن 1364، در اروندرود بر اثر اصابت تركش، شهيد شد، برادرش عيسي نيز به شهادت رسيده است.
بخش هایی از وصیت نامه شهید «موسی حیدری» را با هم مرور می کنیم:
بسم الله الرحمن الرحیم
قرآن کریم می فرماید: إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ يُقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ
خداوند تبارک و تعالی می فرماید که من مشتری و خریدار جان انسانها هستم ولی نه همه انسانها بلکه انسانهای مومن و با ایمان. جان آنها را می گیرم و در مقابل آن بهشت به او عطا می کنم. تنها مومنان هستند که حاضرند جان خودشان را فدای اسلام و کشور اسلامی بکنند.
من به پیروی از اسلام و رسول اکرم(ص) و ائمه معصومین و رهبری خمینی راه خود را شناخته و ادامه می دهم و انقلاب ما اقتضا می کرده که به جبهه بیایم و از کشور اسلامی دفاع کنم.
از هیچ چیز در این راه مضایقه نمی کنم و توصیه من به بقیه برادرانم این است که هدف خود را مشخص کنند. در راه هدف از دادن هیچ چیز سستی نکنند به جبهه ها بیایند و اسلام را یاری کنند و به فرمایشات امام عمل کنند.
توصیه دیگر به برادرانم این است که نماز را اول وقت بپا دارند و دعاها را زیاد بخوانند مخصوصا دعای کمیل توسل زیارت عاشورا و زیارت جامعه.
توصیه ام به خواهران اینست که حجاب خود را رعایت کنند و خط زندگیشان را مثل حضرت زهرا و حضرت زینب قرار دهند.
وصیتم به برادرانم این است که سنگر مرا خالی نگذارید. برادرجان چنانچه فیض شهادت نائل گشتم و قبول درگاه الهی شدم تو پاسداری از خون ناقابل این حقیر و حفاظت از اسلام و روحانیت و این امر مقدس را تقویت کنید.
https://eitaa.com/laleha_lori_kerman
نوجوان شهیدی که با دستکاری شناسنامه به جبهه اعزام شد/ شهید مهدی توسن
@laleha_lori_kerman
لاله های ایل لری جنوب کرمان
نوجوان شهیدی که با دستکاری شناسنامه به جبهه اعزام شد/ شهید مهدی توسن @laleha_lori_kerman
شهید مهدی توسن
با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه کشورمان مترصد حضور در جبهه های جنگ بود که به دلیل سن پایین از اعزامش خودداری می کردند و بالاخره با دستکاری شناسنامه به جبهه اعزام شد.
مهدی توسن در 24 اردیبهشت سال ۱۳۴۶در ابادى لنکر از توابع رابر کرمان دیده به جهان گشود، به دلیل ارادت پدرخانواده به حضرت ولی عصر(عج) نام مهدى را براى او انتخاب کردند.
مهدی با علاقه و پشت کاری که داشت قرآن را در نونهالی فرا گرفت و با پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی که محرومین مورد توجه قرار گرفتند و عشایر صاحب مدرسه شدند پدرش او را به مدرسه عشایری فرستاد.
نوجوان شهیدی که با دستکاری شناسنامه به جبهه اعزام شد/ شهید مهدی توسن
با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه کشورمان مترصد حضور در جبهه های جنگ بود که به دلیل سن پایین از اعزامش خودداری می کردند.
وصف نوجوانانی که با دستکاری شناسنامۀ خود و اصرار و التماس به پدر و مادر، برای دفاع از حریم ناموس و شرف و استقلال و اسلامیت نظام، عازم جبههها شدند، داستان و خیال پردازی نیست.
مردادماه سال ۱۳۶۲ درحالی که ۱۶سال بیشتر نداشت عازم جبهه های جنگ شد و تا رسیدن به آرزوی دیرینه اش شهادت نمک گیر جبهه ها بود.
مهدى به دلیل شجاعتى که در ماموریت ها ازخودش بروز داد زبانزد همرزمانش در لشکر ثارالله بود ، او عشایرزاده ای که زاده جنگ شد و در راه باورها و اهدافش سر از پا نمی شناخت، تا آنجا که روحیه از خودگذشتگی او به پشت جبهه هم سرایت کرده بود.
مهدى در کربلای ۵ در حالی که حماسه دیگرى به مجموعه افتخاراتش افزود با بدنى مملو از تیر و ترکش ها در سیزدهم اسفند ۱۳۶۵ به آرزوى دیرینه اش رسید.
وصیت نامه شهید مهدی توسن:
با درود بر تمامی شهیدان اسلام از زمان امام حسین و یاران وفادارش و تاکنون شهیدان تمامی رزمندگان اسلام.
بسم رب الشهدا والصدیقین و با شوق و ذوق وصیت نامه ی خود را شروع می کند انا لله و انا الیه راجعون "ما همه از خدایی و به سوی خدا می رویم هدف من از انتخاب کردن این راه فقط به خاطر خدا و برای خدا است به صدای هل من ناصر ینصرنی حسین گونه امام امت خمینی بت شکن لبیک گفته و خانه و کاشانه ی خود را ترک کرده رو به سوی جبهه های حق علیه باطل نهاد تا از مکتب خود دفاع نموده و تا با کفار بعثی بجنگیم هدفم را انتخاب کردم.
به خاطر خدا نه به خاطر ریا تکبر بلکه از روی عشق که به الله داشتم این راه را انتخاب کرده ام تا هم از اسلام و مکتب وطن خود دفاع کنم چنانکه امام می فرماید شما مادران و خواهران حجابتان بزرگترین ضربه ای است که بر پیکر آمریکا و طاغوتها ی زمان زده اید کسانی که شهید می شوند خون آنها لاله هایی در شهر ها روی می دهد که آنها لاله ها دوباره به جای آنها به جنگ با کفار می روند.
برادر دکتر شریعتی می فرماید آنها که رفتند کار حسینی کردند و آنهایی که ماندند باید کار زینب کردند و گرنه شیطان یک لحظه دست از وسوسه هایش بر نمی دارد هوشیار باشید بیدار باشید بیایید دل از دل بکنید و آنچه دارید عاشقانه تقدیم اسلام و خدا نمائید حتی که جان خود که خدا دوست دارد فدا کنید.
مادر مهربان من را ببخش از آن شیرهایی که در دل شب به من دادی و آن خواب بیداریهایی برای من کشیدم چون من به سراغ مرگ می روم و من از قاسم و علی اکبر بهتر نیستم برای من گریه نکنید و مانند کوه استوار باش مادر و پدر عزیزم و برادران ارجمندم و خواهران مهربان اگر من را دوست دارید این وصیت را عمل نمائید.
@laleha_lori_kerman
روایتی از زندگی اولین شهید روستای نمونه کشوری «گنجان»، شهید شهدوست شمس الدینی
مرداد ماه سال ۱۳۴۳ در خانه محقر و عشایری مصیب کودکی به دنیا آمد که نامش را شهدوست نهادند، دوران کودکی را به همراه خانواده پنج نفره با مشکلات زندگی عشایری پشت سرگذاشت و در چهار سالگی مادرش را از دست داد. پدرش در سن شش سالگی او را به مکتب خانه فرستاد تا خلاء درس و مدرسه که ارمغان حکومت شاهنشاهی برای کودکان عشایر بود، خلل کمتری در پیشرفت شهدوست داشته باشد. فراگیری قرآن، پیشاپیش باعث انس او به قرآن تا پایان عمرش گردید.شهدوست دوشادوش پدر او را در زندگی عشایری یاری میکرد تا اینکه با شروع جنگ تحمیلی و غائله کردستان، روح بیقرارش او را به این مناطق کشاند و سرانجام در ۲۶ دی ماه ۱۳۵۹ در مصاف با گروههای ضد انقلاب در منطقه پیرانشهر پس از تحمل شکنجه هایی که آثار آن بر بدنش پیدا بود به فیض عظمای شهادت نائل آمد و اولین شهیدی بود که در روستای گنجان آرمید.
ماجرای اعلام شهادت شهید شهدوست از زبان شاهناز شمس الدینی,
شاهناز( زن پدر شهید) میگوید: « من در خانه مشغول پختن نان بودم که پدر شهید وارد خانه شد خودش را به رادیوی داخل خانه رساند و آن را روشن کرد (در آن زمان تنها وسیله اطلاع از اخبار جنگ رادیو بوده است) بعد از مدتی از رادیو اعلام شد که هفت نفر از پاسداران کرمان در کردستان به شهادت رسیده اند اسامی هفت نفر اعلام میشود نفر چهارم شهدوست بوده است چهار روز بعد از شهادت شهدوست ماشین سپاه به خانه مصیب می آید و به او خبر ورود پیکر شهید میدهد که خود را برای مراسم تشییع شهید آماده کنند؛ شهید شهدوست اولین شهید روستا بودند جمعیت زیادی برای مراسم آمده بودند پیکر شهید در زمستان سال ۵۹ بر روی دوش مردم از رابر تا گنجان تشییع میشود و در روستای گنجان شهید آرام میگیرند.» شاهناز علاقه زیادی به شهدوست داشته است او رنج زیادی برای بزرگ کردنش کشیده و تنها امیدش این است که شهید در روز قیامت دستش را بگیرد.
یکی از آشنایان شهید تعریف میکند که عصرگاه یک روز درباره شهید سخنی به میان آمد شب در عالم خواب شهید شهدوست را دیدم در حالی که دستش در دست شاهناز بوده است.
شعری درباره شهید شهدوست شمس الدینی
چهل هفت اول ز مرداد بود/ که شهدوست آن شب به میلاد بود
مصیب پدر آن عشایر تبار/بیبیناز هم مادر نامدار
به خواندن نوشتن به مکتب رسید/ به دامداری از کار و کسوت رسید
بسیج او به جیش خدا آمده/چو مخلص چو بیادعا آمده
به جبهه به عشق دل آرام شد/به عشق دلآرام، آرام شد
به عشق وصال رخ یار شد/زغم خفته با عشق بیدار شد
به پنجاه و نه بیست شش ز دی/گلوله چو باران شده پی ز پی
گلوله چو آتش اصابت نمود/که شهدوست در دَم شهادت نمود
ز عطر جَنان مست و مدهوش گشت/دل آرام چون دید بیهوش گشت
شهید و به رابر زپیکار شد/به گنجان رسید و روان شاد شد
که آزاد رابر به شعر و سرود/ز افلاک بر او سلام و درود
شاعر زرین کلاه
@laleha_lori_kerman
شهید شهدوست شمس الدینی
يكم مرداد 1347، در روستايگنجان از توابع شهرستان رابر به دنيا آمد. پدرش مصيب و مادرش بيبيناز نام داشت. خواندن و نوشتن را در مكتب فرا گرفت. دامدار بود، به عنوان بسيجي در جبهه حضور يافت. بيست و ششم دي 1359، در پيرانشهر توسط نیروهای عراقی بر اثر اصابت گلوله به شهادت رسيد. مزار وي در گلزار شهداي زادگاهش واقع است.
@laleha_lori_kerman
لاله های ایل لری جنوب کرمان
سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی در یادداشتی به یکی از رزمندگان و جانبازان دفاع مقدس(محسن رسایی جانباز 70
دست نوشته سردار سلیمانی برای جانباز ۷۰ درصد+ عکس
https://www.yjc.ir/fa/news/8372901/%D8%AF%D8%B3%D8%AA-%D9%86%D9%88%D8%B4%D8%AA%D9%87-%D8%B3%D8%B1%D8%AF%D8%A7%D8%B1-%D8%B3%D9%84%DB%8C%D9%85%D8%A7%D9%86%DB%8C-%D8%A8%D8%B1%D8%A7%DB%8C-%D8%AC%D8%A7%D9%86%D8%A8%D8%A7%D8%B2-%DB%B7%DB%B0-%D8%AF%D8%B1%D8%B5%D8%AF-%D8%B9%DA%A9%D8%B3
شهید احمدیار شيخ حسيني: قدر نعمت ولایت را بدانید
@laleha_lori_kerman