eitaa logo
لاله های ایل لری جنوب کرمان
312 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
167 ویدیو
30 فایل
شهدای ایل لری جنوب استان کرمان کانال معرفی ستارگان ایل لری دیار مالک ارتباط با ما از طریق آیدی زیر: @Mapsh66
مشاهده در ایتا
دانلود
شهیدعلی شمس الدینی ( احمد) هشتم آذرماه سال ۱۳۴۷ در دامان پاک روستا زاده نجیب اولین فرزند خانواده شمس الدینی در شهر کرمان پا به عرصه وجود گذاشت. عشق وافر احمد وهمسرش به اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام خصوصا امام اول شیعیان حضرت علی(ع) باعث نام گذاری کودک به نام علی شد. دوران کودکی او در محیط مذهبی خانو اده سپری شد تحصیلات ابتدایی را در شهر کرمان به پایان برد، تحصیلات ر اهنمایی علی مقارن می شود با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه کشور مان بود، برای حضور در جبهه لحظه شماری می کرد. به دلیل جثه کوچک و کمی سن از اعزامش خوداری کردند تا این که ،پائیز ۱۳۶۴ او جواز حضور در جبهه های دفاع از کیان اسلام را گرفت و سر انجام شامگاه پانزدهم تیرماه ۱۳۶۵در ارتفاعات قلاویزان به فیض عظیم شهادت نایل آمد. دست نوشته هایی از این شهید عزیز: جوانان بشتابید ، با مهر خمینی در دل و شور حسینی در سر و بجنگید، عزت ابدی و سربلندی دنیوی درو کنید. خداوندا ! دل به تو سپرده ام واز تمامی زرو زیور دنیا دل بربسته ام یاریم کن تا بنده ی لایق و پیرو راستین حسین بن علی (ع) ، سرور و سالار شهیدان ، باقی بمانم. خداوندا اجازه نده زرق و برق دنیا ذره ای در عز م استوار و اراده آهنین این بند ه عاصی و ناچیز خللی ایجاد کند. خدایا ! پروردگارا ! می دانم لایق شهادت نیستم اما آنقدر تضرع و زاری می کنم و آنقدر چهار ده معصو م (علیهم السلام )را واسطه قرار می دهم تا گناهانم ر ا ببخشایی و مورد لطف و ر حمت بی انتهایت قرار گیرم و لیاقت نوشیدن جام شهادت ر ا پیدا کنم . @laleha_lori_kerman
شهید جانمراد شمس الدینی سال ۱۳۴۳ درمنطقه عشایر نشین حومه ی شهرستان رابُر درخانواده مذهبی مرید و همایون، کودکی زیبارو چشم به جهان گشود، نام کودک را جانمراد گذاشتند. وقتی این کودک به سن ۷ سالگی رسید، پدرش او را به مکتب خانه فرستاد. سن نوجوانی جانمراد مصادف با پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی به رهبری امام خمینی «ره» بود وجانمراد ازآنجا که به شرکت دربرنامه های انقلابی ومذهبی علاقه ی وافری داشت با شرکت دراین مجالس روح وفکر خودرا برای دفاع از دین وآرمان های حضرت امام «ره» آماده کرد . با شروع جنگ تحمیلی ، جانمراد به جبهه ها اعزام شد وبه عنوان تخریبچی لشکر۴۱ ثارالله ، دربیشتر عملیات های دفاع مقدس حضور موثروپررنگی داشت ، درطی حضور در جبهه ، چندین بار مجروح شد و علی رغم عدم بهبودی کامل ازهمان بیمارستان به جبهه برمی گشت. جانمراد ،در سال ۱۳۶۳ با دختری ازاقوام خویش ازدواج کرد که حاصل این ازدواج ، فرزند دختری است که هم اکنون در کسوت پزشک ، در حال خدمت به جامعه است . شهید جانمراد درسال ۱۳۶۵ و چند ماه پس ازتولد فرزندش درتاریخ ۴/۱۰/۱۳۶۵ درعملیاتکربلای ۴ در جزیره ام الرصاص به فیض بزرگ شهادت نائل آمد و دوستان ،همرزمان وخانواده ی این عزیز همچنان چشم انتظار زیارت پیکر مطهرش هستند. @laleha_lori_kerman
شهید زمان الله ستوبر اول مهر ماه ۱۳۵۵ متولد و ۴ ساله بود پدرش در جبهه اسلام آباد غرب به شهادت رسید. زمان الله، تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را در روستای گنجان به پایان برد. روحیه انقلابی و سلحشوری زمان الله را به حضور و عضویت در سپاه پاسداران می کشاند تا با حضور در سپاه راه پدرش را ادامه دهد. با شور و اشتیاقی وصف ناپذیری اول فروردین ۷۸ وارد سپاه شد و در فاصله یکسال، رنج ۳ دوره آموزش را برای رسیدن به اهدافش به جان خرید و پس از طی دوره آموزش در کسوت پاسداری در تیپ سوم لشکر ثارالله مشغول به کار گردید. سرانجام در شامگاه 30 بهمن ماه 81 در منطقه سیرچ کرمان همپرواز ملائک شد. معرفت به شهدا و رهبری از ویژگی های شخصیتی زمان ا.. بود. @laleha_lori_kerman
لاله های ایل لری جنوب کرمان
شهید زمان الله ستوبر اول مهر ماه ۱۳۵۵ متولد و ۴ ساله بود پدرش در جبهه اسلام آباد غرب به شهادت رسید.
شهید زمان الله ستوبر اول مهر ماه ۱۳۵۵ متولد و ۴ ساله بود پدرش در جبهه اسلام آباد غرب به شهادت رسید. زمان الله، تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را در روستای گنجان به پایان برد. روحیه انقلابی و سلحشوری زمان الله را به حضور و عضویت در سپاه پاسداران می کشاند تا با حضور در سپاه راه پدرش را ادامه دهد. با شور و اشتیاقی وصف ناپذیری او ل فروردین ۷۸ وارد سپاه شد و در فاصله یکسال ، رنج ۳ دوره آموزش را برای رسیدن به اهدافش به جان خرید و پس از طی دوره آموزش در کسوت پاسداری در تیپ سوم لشکر ثارالله مشغول به کار گردید. سرانجام در شامگاه سی ام بهمن ماه ۱۳۸۱ در منطقه سیرچ کرمان همراه با ۲۷۵ کبوتر سبز پوش سپاه همپرواز ملائک شد. معرفت به شهدا و رهبری از ویژگی های شخصیتی زمان ا.. بود. دست نوشته ای ازایشان که درتاریخ ۲۲/۱۲/۷۵ با پدرشهیدش داشت چنین بود: دلم به تنگ آمده، بعد از ۱۵ سال هنوز بهانه ات را می گیرد، می خواهم به کردستان بروم به قله شاخ شیخیان به جایی که عاشقانه ایستادی و نماز عشق را به حسین (ع) اقتدا کردی. می خواهم به سینه بلورین و برف گرفته کوههای کردستان بروم و داستان رشادت و شهادتت را باز گو کنم. می خواهم به کردستان بروم تا خاطره همیشه سبزت را در ذهن خویش جاوادانه کنم. می خواهم برف های آغشته به خونت را اگرچه سالهاست آب شده و در دل خاک رفته باز یابم تا حدیث ایثارگری هایت را برایم بخواند . من به کردستان می روم جایی که صخره های کوهایش از صلابت گامهایت به لرزه درمی آمده و سروهای سر بر افراشتهاش به استواریت غبطه می خورند. ای مهربانترین پدر دنیا برای من، به سروها خواهم گفت که سرو من قامتش از شما استوارتر و سبزی لباسهایش از شما سبز تر بود. پدرم قصه زند گی ات را به گوش همه خواهم رساند تا سروها و کوهها در آرزوی بوئیدن نسیم بمانند. شرمتان باد گلوله های آتشین ، سینه ای را شکافتید که جز یاد حق در آن نبود . حنجره ای را دریدید که جز نام حق از آن برنخاسته بود. پایی را مجروح کردید که جز در راه حق گام برنداشته بود. کاش می دانستم که قلب مهربانت، قلب پاکت و قلب با ایمانت در کدام نقطه از کردستان از تپش ایستاد تا خاک آن نقطه را بر دارم و در قلبم بریزم. پدرم سوگند به روح بلندت و سوگند به هیبت امام ، سوگند به صلابت گامهایت، سوگند به خشاب خالی تفنگت، راهت را ادامه خواهم داد. شایان ذکر است؛ آرامگاه  ابدی این شهدای بزرگوار درآستان مقدس شهدای گنجان است که برای همیشه زیارتگاه ارادتمندان فرهنگ ایثار وشهادت باشد. @laleha_lori_kerman روحش شاد و راحش پر رهرو
شغل: پاسدار تاریخ تولد: 1خرداد1360 محل تولد: روستای اسفندقه جیرفت تاریخ شهادت: 26مهر1388 محل شهادت: پیشین سرباز خسرو شمس‌الدینی در تاریخ 1خرداد1360 در خانواده‌ای ساده‌زیست در روستای اسفندقه جیرفت متولد شد. پدرش کشاورز و مادرش خانه‌دار بود. آنها 5 برادر و 3 خواهر بودند. او مقاطع ابتدایی، راهنمایی و دبیرستان را در اسفندقه و سال آخر دبیرستان را در بافت گذراند، سپس به خدمت مقدس سربازی رفت و در سال 1381 ازدواج کرد. ثمره ازدواجش 1 فرزند پسر است. خسرو به دلیل علاقه‌ای که به سپاه پاسداران داشت در سال 1383  به عضویت سپاه درآمد و در واحد تدارکات سپاه خدمت کرد. سرانجام خسرو شمس‌الدینی در تاریخ 26مهر1388 در حادثه تروریستی پیشین‌سرباز به شهادت رسید. @laleha_lori_kerman
شهیدکرامت شمس الدینی ( حسین) سال ۱۳۳۹ ، کرامت ازپدرو مادری به نام های حسین و دل آرام به دنیا آمد . او دو ساله بود که پدرش را پس از مدتها دست و پنجه نرم کردن با بیماری ازدست داد و پدر ، کرامت و مادرش را با دنیایی از مشقت ها و سختی های زندگی عشایری تنها گذاشت. مادر از جان مایه گذاشت تا کودک ، نبود پدر را کمتر احساس کند و اورا به مکتبخانه فرستاد تا قرآن و سواد یاد بگیرد. روزها یکی پس از دیگری گذشت تا اینکه کرامت نان آور خانه و یک جوان رشید شد و مادر ، شاد ازاینکه دسترنج سالهای سختی اش را ببیند ولذت ببرد اما شیپور جنگ نواخته شد ومادر، یگانه پسر خود را جهت اعزام به منطقه عملیاتی بدرقه کرد و کرامت نیز همچون هزاران جوانمرد که از دورافتاده ترین نقاط کشور به فرمان حضرت امام(ره) عازم جبهه ها شده بودند در تاریخ ۱۸/۲/۱۳۶۰ به اتفاق تعدادی از جوانان ایل لری در آبادان مشغول دفاع از عزت و شرف و خاک کشور شد. او پس از دفاعی جانانه و موثر در تاریخ ۷/۵/۱۳۶۰ در کوی ذوالفقاریه آبادان جانش را فدای آرمان های اسلام و انقلاب کرد ، پیکر مطهر شهید کرامت در روستای نمونه و شهید پرور گنجان آرمیده است. شجاعت و بیباکی ، تقوا و بصیرت سیاسی وتشخیص خط ناب امام و انقلاب ازمهمترین ویژگی های این شهید عزیز است . این عزیز در آخرین وداع با مادرش ازاو می خواهد تا این پیام را به تشییع کنندگانش برساند : عملهایتان نیک باشد، تقوا داشته باشید، دنبال روزی حلال بروید. به مادرش توصیه کرد: لباس سیاه نپوشد و قلبا به شهادتش افتخار کند تا دشمن شاد نشود. @laleha_lori_kerman
شهید علی شمس الدینی ( درمحمد ) علی ، سال ۱۳۴۳ در منطقه عشایری حومه رابر و در یک خانواده مذهبی دیده به جهان گشود ، نام مادرش درمحمد وپدرش عربناز نامداشت . به دلیل فقر مالی خانواده و در دسترس نبودن مدرسه ، علی را به مکتب خانه فرستادند، نظر به علاقه زیادی که به قرآن داشت در کمتر از یک سال توانست قرآن را فرا بگیرد. در دوران نوجوانی به شهر کرمان مهاجرت کرد و در شهر کرمان مشغول کارهای بنایی شد .این روزها مقارن با تظاهرات مردمی علیه رژیم پهلوی داشت و علی در راهپیمایی های مردمی علیه رژیم منحوس پهلوی شرکت میکرد ،اعلامیه ها و نامه های حضرت امام را به رابر منتقل و توزیع مینمود و به خاطر پایین بودن سنش کمتر کسی به او شک میکرد و او کارش را به خوبی انجام میداد. با شروع جنگ تحمیلی عراق علیه کشورمان جهت اعزام به جبهه ها ثبت نام کرد و سرانجام پس از سالها مجاهدت در را خدا و حضور موثر در جبهه ها ، در تاریخ ۱۷/۱/۱۳۶۶ درمنطقه اروندرود ،به آرزوی دیرینه اش رسید وپیکر مطهرش برای همیشه در گلزار شهدای روستای گنجان آرام گرفت . تدین ،علاقه ی شدید به امور معنوی به ویژه قرائت قرآن کریم ، پرهیز از گناهان زبانی بویژه تمسخر و غیبت ، از خصوصیات این شهید سرافرازاست . بخشی ازوصیتنامه شهید علی شمس الدینی : خداوندا تو شاهدی که این چندمین بار است که وصیت نامه می نویسم ، خدایا تو شاهدی علاقه من به رهبرم از علاقه کودک شیر خوار به مادرش بیشتر است . خداوندا تو شاهد باش که شهادت و ملاقات با تو را بر تمام برنامه های زندگی ترجیح دادم و به چیزی جز رضای تو تسلیم نشدم و به غیر از تو به کسی دل نبستم ،بار خدایا اگر خون من باعث رشد این انقلاب و دین حضرت محمد (ص) می گردد بدن مرا تکه تکه گردان تا در پیش پیامبر شرمسار نباشم. مادرم توکه برای من رنجها و زحمات بسیاری کشیده ای برای چه مرا بزرگ کرده ای؟ با چه هدفی ؟حتما در جوابم می گویی هدفم این بوده که برای دین اسلام و قرآن خدمت کنم پس اگر من در این راه کشته شدم ناراحت نباش و خدا را سپاسگذار باش چون پاداش تو نزد خداست و صبر پیشه کن زیرا خداوند کسانی را که مصیبت به آنها وارد می شود صبر پیشه کنند اجر عظیمی به آنها خواهد داد. قرآن را برنامه زندگی خود قرار دهید . قرآن را خداوند برای هدایت ما انسانها آورده و به همان اندازه که از قرآن می فهمیم به آن عمل کنیم . از مردم خواهش می کنم که در تداوم را شهیدان از هیچ کوششی دریغ نکنید واز کشته شدن در راه خداوند نهراسید بلکه از مردن در بستر بترسید و اگر شهید شدم در تشییع جنازه من شاد باشید. @laleha_lori_kerman
شهید سبزعلی شمس الدینی سال۱۳۳۹ در خانه محقر و مذهبی عزت الله و نورجان در منطقه ییلاقی آبدراز توابع شهرستان رابر دیده به جهان گشود .در۷ سالگی قرآن را درمکتب خانه فرا گرفت. ایام جوانی به پیشه دامداری و عشایری روی آورد.وی که جوانی چالاک و با بینش عمیق سیاسی بود در همان سال های قبل ازانقلاب خود را مقلد حضرت اممامم «ره» میدانست وبیمحابا رساله عملیه ذایشان را همیشه با خود داشت . اوایل سال ۱۳۵۹ با با دختر خاله اش ازدواج کرد .در شهریور ماه۱۳۶۴عازم جبهه شد. در عملیات والفجر ۸ مجروح شد و پس از استراحت کوتاهی دوباره به جبهه برگشت واین بار رسما به عضویت سپاه در آمد ودر عملیات کربلای ۱۰ در ارتفاعات مشرف به شهر ماووت عراق از ناحیه سر مورد اصابت گلوله توپ قرار گرفت وبه شهادت رسید . @laleha_lori_kerman
شهیدمهدی شمس الدینی فرزند حسن مهدی، سال ۱۳۴۶ در مناطق عشایر نشین جنوب شهرستان بافت به دنیا آمد نامم پدرش، حسن، ازمردان ساده زیست و متدین بود. مهدی، درس استقامت و بردباری را در دامن کوهستان و سختیهای زندگی عشایری فرا گرفت ، در مکتب خانه های مرسوم آن روز قرآن را فراگرفت . او نیز همانند سایر مردان عشیره ، دامداری را پیشه خود ساخت در خرداد ماه سال ۱۳۶۶ عازم خدمت مقدس سربازی شد و پس از فراگیری آموزشهای لازم به جبهه های نبرد حق علیه ظلمت شتافت و پس از یکسال مجاهدت و دفاع جانانه از خاک میهن اسلامی ، سرانجام چهارم اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۲ در تک نفوذی در منطقه شلمچه هم پرواز ملایک شد. بخشی از وصیت نامه: پدر و مادرم گرامی، بنده بنا به وظیفه ای که در اجرای حکم ولی امر مسلمین و رهبرم جهت حضور در جبهه در خود احساس کردم به جبهه شتافتم و ندای امام زمان (عج) را لبیک گفتم. پدر و مادرم، برادران و خواهرانم در مرگ و یا مفقود شدنم اندوهگین مباشید .خواهرانم حجاب را رعایت کنید دشمنان را شاد نکنید و ازهمه حلالیت می طلبم. @laleha_lori_kerman
شهیدحسن شمس الدینی نژاد ( آقارحیم) حسن ، سال ۱۳۳۷ در خانه مذهبی آقارحیم ، مکتب دار ( معلم قرآن ) طایفه عبدالهی از طوایف ایل لری شهرستان رابُر دیده به جهان گشود . این عزیز ، قرآن کریم و سایر کتاب های مرسوم در مکتبخانه های آن زمان را ازپدرش فرا گرفت که صوت دلنشین و قرائت شیوای این عزیز هنوز در گوش دوستان و بستگان طنین انداز است و به دلیل قرابت و انس با کلام وحی از او شخصیتی متین,آرام و مهربان ساخته بود. بعد از فوت پدر ٬ حسن به همراه برادر بزرگترش شهیدفلکناز ، جهت کار در کارخانه سیمان به کرمان مهاجرت کردند. ایام زندگی این عزیز در کرمان ، مقارن باتظاهرات مردمی علیه حکومت شاهنشاهی بود و او به دلیل بصیرتی که نسبت به حضرت امام « ره » داشت یکی از افراد ثابت تجمعات انقلابیون بهحساب می آمد . باشروع تهاجم ارتش بعث عراق به خاک کشورمان ٬ پس از بسیج گروه های عشایری ، در معیت اولین گروه اعزامی عشایر ، عازم جبهه های نبرد با دشمن بعثی شد. حسن ؛ پنجم مهرماه سال ۱۳۶۰ در جریان عملیات ثامن الائمه ( شکست حصر آبادان ) به درجه رفیع شهادت نائل آمد. پیکر مطهرش در گلزارشهدای روستای شهید پرور گنجان آرمیده است. ازاین شهید سرافراز یک فرزند پسر به نام الیاس به یادگار مانده است . @laleha_lori_kerman
شهید حسن شمس الدینی (ببرعلی) حسن ، در سال ۱۳۴۴ در منطقه عشایرنشین شهرستان جیرفت به دنیا آمد ،پدر ومادر بزرگواراین عزیزبه نام های ببرعلی و غزاله در۷ سالگی او را به مکتبخانه های مرسوم آن زمان فرستادند تا قرآن و سواد خواندن ونوشتن را بیاموزد . دوران نوجوانی را در کنار پدرومادر گذراند ودر امور دامداری به آنها کمک میکرد .دراواخر سال ۱۳۶۰ به جبهه های حق علیه باطل شتافت وسرانجامدر مرحله اول عملیات بیت المقدس در تاریخ ۱۰/۲/۱۳۶۱ همپرواز ملایک شد. پیکر مطهر این عزیز ۱۵ روز درزیر آفتاب گرم منطقه دوکوهه و سیدجابر ماند تا اینکه پس ازتشییع درگلزار شهدای روستای گنجان در کنار سایر همرزمانش ماوی گرفت تا زیارتگاه عاشقان و ارادتمندان فرهنگ ایثار و شهادت باشد. نقل می کنند در آخرین خداحافظی اینگونه با خانواده اش وداع کرد ( نقل به مضمون ) : « برایم گریه نکنید، شهید گریه ندارد.برادرانم خوب گوش کنید : اگر حسن را دوست دارید به خط ولایت پایبند باشید، زیرا این راه هم دفاع از خون شهدا استهم حفظ آرمان های انقلاب ، هم دشمنان داخلی و خارجی خوار می شوند و هم ابرقدرت ها احساس پوچی می کنند.برادرانم:اگر دوستدار حسن هستید، خادم خمینی باشید.» @laleha_lori_kerman
شهیدمنوچهر شمس الدینی منوچهر شمس الدینی در سال ۱۳۴۳ در خانواده ای مذهبی از عشایر ایل لری شهرستان رابر از پدر و مادری به نام های حسین و رخساره چشم به جهان گشود. کودک زیبای این خانواده که در سال های انتهایی حکومت جور پهلوی در دبستان تحصیل می کرد علی رغم سن کم، با هوشمندی و شجاعت تمام ، بارها مخالفت خود را با آ«ن رژیم نشان می داد و حتی به همین دلیل در کلاس پنجم ابتدایی از مدرسه اخراج شد. این عزیز، تا مقطع دبیرستان تحصیل نمود و درسال ۱۳۶۰ به جبهه های جنگ اعزام شد و پس از سال ها حضور مستمر در جبهه، نهایتا در عملیات والفجر۸ براثر مجروحیت شدید شیمیایی به کشورآلمان اعزام شد و قبل از نشستن هواپیما ، برفراز شهرفرانکفورت، روحش پرکشید و به مقتدایش ابا عبدالله الحسین (ع) پیوست . خاطره ای از شهید منوچهرشمس الدینی: یکی از دوستان این عزیز نقل می کند ؛ ماه های آخر حکومت پهلوی بود ، من و منوچهر معمولا نیمکت نشین آخر کلاس بودیم. خانم معلم با حجاب نامناسبی در کلاس حضور می یافت، یک روز به دلیل صدای خوبی که این عزیز داشت از منوچهر درخواست کرد برای بچه ها آواز بخواند ، منوچهر گفت شرط دارد ، خانم معلم گفت چه شرطی؟ آهسته و درگوشی شرطش را با او درمیان گذاشت، بیرون از کلاس گفتم به خانم معلم چه گفتی و چرا آواز نخواندی ؟ جوابم را نداد و هر چه اصرار کردم، جواب را به آخرین روز مدرسه محول کرد و نهایتا در آن روز به من گفت: به خانم معلم گفتم به شرطی آواز می خوانم که تو با حجاب اسلامی در سرکلاس حاضر شوی، او به شرط من عمل نکرد منهم آواز نخواندم. @laleha_lori_kerman
تلاش و پشت کار در سیره شهید مهدی توسن مهدی از پرکار ترین غواص های عملیات والفجر هشت بود. با اینکه مأموریتش هدایت نیروها در شکستن خط بود، بعد از شکسته شدن خط، جهت هدایت نیروها و امکانات به خط اولیه تلاش می کرد و هر کاری از دستش بر می آمد فرو گذار نمی کرد. اسمش ورد زبان ها شده بود. تا آنجایی که نیروهای نفوذی عراقی برای فریب نیروهای خودی از داخل نیزارها صدا می زدند “توسن توسن”. یک عراقی که خودش را به میان نیروهای خودی وارد کرده بود، برای شناسایی نشدن گفت “توسن”. وقتی نتوانست فارسی صحبت کند دستگیرش کردند. راوی: عسگر شمس الدینی کتاب خاکریز هزار و یک ؛ خاطرات شهید مهدی توسن. نوشته حسین فاطمی نیا. ناشر: اداره کل حفظ و نشر ارزش های دفاع مقدس کرمان.نوبت چاپ:اول-۱۳۸۸٫ صفحه ۳۵؛ خاطره ۲۸٫ @laleha_lori_kerman
کتاب خاکریز هزار و یک به شرح خاطرات شهید مهدی توسن از رزمندگان لشکر ثارالله کرمان می پردازد. این کتاب توسط حسین فاطمی نیا در 60 صفحه و در سال 1388 به چاپ رسیده است. در قسمتی از این کتاب می خوانیم: وقتی به جبهه اعزام شد، رفت به واحد تخریب. به خاطر سن کمش، اجازه نمی دادند در عملیات شرکت کند. مسئول تخریب می گفت: تو بچه ای، اگر اسیر بشی، دشمن می گه ایران نیرو نداشته، بچه آورده جبهه. قانع نشد. می گفت:به من اسلحه ندید،  اسلحه ی هر کس که شهید یا مجروح شد رو برمی دارم و می جنگم. زندگینامه شهید مهدی توسن: شهید مهدی توسن در 24 اردیبهشت سال ۱۳۴۶ در ابادى لنکر از توابع رابر کرمان دیده به جهان گشود، مردادماه سال ۱۳۶۲ درحالی که ۱۶سال بیشتر نداشت، عازم جبهه های جنگ شد و تا رسیدن به آرزوی دیرینه اش شهادت نمک گیر جبهه ها بود.  مهدى به دلیل شجاعتى که در ماموریت ها ازخودش بروز داد زبانزد همرزمانش در لشکر ثارالله بود ، او عشایرزاده ای که زاده جنگ شد و در راه باورها و اهدافش سر از پا نمی شناخت، تا آنجا که روحیه از خودگذشتگی او به پشت جبهه هم سرایت کرده بود. مهدى در کربلای ۵ در حالی که حماسه دیگرى به مجموعه افتخاراتش افزود با بدنى مملو از تیر و ترکش ها در سیزدهم اسفند ۱۳۶۵ به آرزوى دیرینه اش رسید. @laleha_lori_kerman
تصاویری از شهید نواب شمس الدینی
شهید حبیب الله شمس الدینی در سال ۱۳۴۳ ، حبیب الله فرزند مراد دریکی ازمناطق ییلاقی شهرستان رابر به دنیا آمد ،در ۷ سالگی سواد خواندن ونوشتن قرآن کریم را نزد پدرش که ازمردان متدین ایل لری بود فرا گرفت . درسسال ۱۳۶۵ با لبیک به فرمان حضرت امام (ره) عازم جبهه های جنگ حق علیه باطل شد و پس از حضوری موثر ، عاشقانه و پر ثمر در عملیات کربلای ۵ در کانال ماهی به درجه رفیع شهادت نایل امد . پیکر حبیب ا.. در روستای نمونه و شهید پرور گنجان به خاک سپرده شده است. دوستان و آشنایان این عزیزنقل می کنند که حبیب الله ، از ۹ سالگی پس از اینکه قرآن را فرا گرفت هرگز نمازش قضا نشد و اندکیکه بزرگترشد نماز را بدون تعقیبات نمی خواند و قران جیبی همراه داشت ودائم الوضو بود. در وصیت نامه ی این عزیز به تقوی و پرهیزگاری ،پشتیبانی ازحضرت امام ، توجه به نماز ، دعا ونیایش به درگاه الهی و رعایت حجاب تاکید شده است . @laleha_lori_kerman
شهیدیاسر شمس الدینی یاسر ، اول تیرماه ۱۳۶۴ در خانواده متدین و مذهبی از پدرو مادری به نام محمود و سکینه در روستای زیبای گنجان دیده به جهان گشود. تحصیلات ابتدایی و راهنمایی را روستای محل زادگاهش به پایان برد و در ایام تعطیلی مدارس در کار کشاورزی و چرای دامها پدرش را یاری می کرد . تحصیلات راهنمایی را که پشت سر گذاشت ترک تحصیل کرده و دوشادوش پدرمشغول کارکشاورزی شد. نظم و انضباط و اخلاق حسنه وی در طول دوره تحصیل زبانزد معلمین و دانش آموزان بود و صدای قرآن صبحگاهی او در صف مدرسه همچنان طنین انداز است و صدای گرم و دلنشین او به هنگام نوحه سرایی در هیات ابوالفضل (ع) روستای گنجان در یادها مانده است . سال ۱۳۸۴ عازم خدمت مقدس سربازی شد و سرانجام ۱۱/۵/۱۳۸۴ درشهر نفت شهر به در جه رفیع شهادت رسید و در گلزار شهدای روستای گنجان برای همیشه آرام گرفت . یکی از معلمین این عزیز نقل می کند : « به بچه ها گفتم کتابشان را بردارند و زیر سایه درختان گردو خودشان را برای امتحان آماده کنند، سرکی هم به آنها می کشیدم تا وقتشان را صرف بازیگوشی نکنند ، گلراز شهدای روستا در نزدیکی مدرسه قرار داشت ، زمزمه ای به گوشم رسید خودم را به صدا نزدیک کردم شناختمتش از دانش آموزان خودم بود جایی دو سه متری او خودم را پنهان کردم ، اوحسابی در حال و هوای خودش بود کتاب در دستش گوشه ای از مزار شهدا مثل یک بچه یتیم مظلومانه نشسته بود با صدای زیبا می خواند : » کجائید ای شهیدان خدایی بلا جویان دشت کربلایی » و اشعار دیگری خواند وسر آخر صدایش را بلند کرد خطاب به شهدا ملتمسانه گفت آهای شهیدان روستای گنجان واسطه من می شوید تا به جمع شما بپیوندم که ناگاه متوجه حضورم شد در حالی که حول شده بود خجالتزده گفت : آقا ما درسمان را خوانده ایم ، این کتاب ، می توانید سوال کنید .در حالی که اشکهایم را پاک می کردم گفتم اشکال ندارد به زیارت شهدا آمده ای ولی درست را بخوان تا شهدا از تو راضی باشند .جالب اینکه قبر یاسر درست همانجایی است که او آنروز نشسته بود و با شهدا نجوا می کرد.» @laleha_lori_kerman
شهید نصرت الله شمس الدینی نصرت الله ؛ اسفند ماه سال ۱۳۳۸ در خانواده ای مذهبی کربلایی حسین از مردان خوش نام و متعهد طایفه بارانی ایل لری دیده به جهان گشود و نام مادرش گل اندام بود .در سن ۷ سالگی قران کریم را در مدت ۴ ماه نزد برادر بزرگش فرا گرفت و سپس مانند سایر افراد طایفه به شغل دامداری فعالیت داشت و در سال ۱۳۶۰ ازدواج نمود . نصرت الله چندین بار عزمش را برای حضور درجبهه ها جزم کرده بود ولی به دلایلی موفق به این کار نشد تا اینکه در سال ۱۳۶۳ راهی جبهه های حق علیه باطل شود و پس از حضوری کوتاه و موثر سرانجام در عملیات بدر ، در شرق دجله به درجه رفیع شهادت نایل آمد ، بدن مطهر این شهید سالها در جزایر مجنون مفقود ماند و سر انجام استخوانهای تکه تکه شده جسد مطهرش در گلزار شهدای روستای گنجان آرام گرفت . بخشی از وصیتنامه شهیدنصرت اله شمس الدینی : پد ر بزگوارم ، فرزند حقیر خود را حلال کنید و همیشه دعایم کنید . دفتر حساب من را بخوانید و اگر کسی از بنده طلب دارد به او پرداخت نمایید از برادران و پسر عموهایم می خواهم سنگرم را خالی نگذارند و راه شهدا را ادامه بدهند و گوش به فرمان رهبر باشند . از خواهران عزیزم می خواهم حجاب را رعایت کنید و به نماز اول وقت اهمیت بیشتری بدهید. @laleha_lori_kerman
شهیدموسی پس دست موسی در سال ۱۳۴۰به دنیا آمد ، نام پدرش یاراحمد و مادرش سروناز نام داشت . دوران کودکی را در سیاه چادر عشایری ودر فقر ومحرومیت سپری نمود ، سختیها ومشکلات این نوع زندگی در ساختن شخصیت او تاثیر فراوانی گذاشت . در ۷۷ سالگی به مکتب خانه رفت و قرآن را فرا گرفت . در ایام نوجوانی برای تامین بخشی ازمعاش خانواده به شهرکرمان مهاجرت کرد که مقارن با اعتراضات مردمی علیه حکومت پهلوی بود و موسی نیز با حضور فعال در راهپیمایی های مردم شهر کرمان ، سهم خود را در مبارزه با رژیم سفاک شاه ادانمود . وی در سال ۱۳۵۹ ازدواج کرد واز طریق زندگی دامداری وعشایری امرار معاش می کرد. اواخر سال ۱۳۶۳ به جبه های حق علیه باطل اعزام شد و بعد از جراحت شدید در جبهه های نبرد در بیمارستان بستری و در مورخه ۱۴/۰۲/۶۴ به فیض عظمای شهادت نائل آمد و پیکر مطهرش در گلزار شهدای روستای گنجان به خاک سپرده شد . دارابودن روحیه تعاون ، نوع دوستی ، جوانمردی و سخاوت ازصفات بارزاین شهید سرافراز است . از شهید موسی دوفرزند پسر به یادگار مانده است . بخشی از وصیتنامه شهید موسی پس دست : ای مردم امام را یاری کنید چرا که ولایت فقیه است که در این زمان هدایت کشتی انسانسیت را بر عهده گرفته است . در مقابل انقلاب اسلامی بی تفاوت بودن خیانت به قران و اسلام است انقلاب نیاز به صبر و استقامت دارد نیاز به تحمل و رنج و درد و زحمت دارد رسول خدا چون ، امیر المومنین ، فاطمه زهرا (س) امام حسین و سایر ائمه علیهم السلام و زینب کبری (س)در راه تثبیت و دفاع از اسلام رنجها تحمل کرده و جان خود را فدا کردند در این زمان نیز انقلاب ما که ندای حق طلبی، عدالت آزادی و استقلال را در جهان سرداده است جا دارد که برای آرمانهای آن همه از رئیس جمهور ، تخست وزیرو…گرفته تا سایر مردم فدا شوند . پدر و مادر مهربانم از مرگ من ناراحت نباشید چون آگاهانه راهی را انتخاب کردم که انبیا و اولیا به آن فخر می ورزند. @laleha_lori_kerman
شهید شهدوست شمس الدینی مرداد ماه سال ۱۳۴۳ خانه ای محقر و عشایری مصیب ، کودکی به دنیا آمد که نامش را شهدوست نهادند ، دوران کودکی را به همراه خانواده پنج نفره با مشکلات زندگی عشایری پشت سر گذاشت و در چهار سالگی ، مادرش را ازدست داد . پدرش در سن شش سالگی او را به مکتب خانه فرستاد تا خلاء درس و مدرسه که ارمغان حکومت شاهنشاهی برای کودک عشایر بود ، خلل کمتری در پیشرفت شهدوست داشته باشد . فراگیری قرآن پیشاپیش باعث انس او به قرآن تا پایان عمرش گردید . شهدوست دوشادوش پدر اورا در امور زندگی عشایری یاری می کرد تا این با شروع جنگ تحمیلی و غائله کردستان ، روح بی قرار ش او را به این مناطق کشاند و سر انجام بیست وششم دی ماه ۱۳۵۹ در مصاف با گروههای ضد انقلاب در منطقه پیرانشهر پس از تحمل شکنجه هایی که آثار آن بر بدنش پیدا بود به فیض عظمای شهادت نائل آمد و اولین شهیدی بود که در روستای گنجان آرمید . یکی ازهمرزمانش نقل می کند : پدرش برای شهدوست نامه نوشت بود: «وقتی بچه بودی مادرت به رحمت خدا رفت . من برایت هم مادر بودم و هم پدر ، چه شبها که برایت خواب بیداری کشیدم ، چه رنجها که برایت به جان خریدم . تو ارزان به دست من نیامده ای و کسی را غیر تو من ندارم تمنا می کنم هر چه زود تر بر گرد، خیلی چشم براهم .» برایم مهم بود نظرش چیست ؟ ازاو پرسیدم چه کار می خواهی بکنی ؟ برمی گردی ؟ هنوز حرفم تمام نشده بود که محکم : «گفت هرگز! با دستش به طرف کربلا اشاره کرد و گفت راه ما به این طرف است . نه ، نه من راهم را انتخاب کرده ام حتما به طرف خدا ، هم رفت .» @laleha_lori_kerman
شهيد دادمولا شمس الديني محل شهادت: دشت عباس تاريخ تولد:1339 تاريخ شهادت:1361 اي كساني كه مسئول دفن من هستيد، جنازه ام را در مكاني باز قرار دهيد، درب صندوق را باز بگذاريد و دستهايم اگر در بدن بودند بيرون بياوريد و به همگان نشان دهيد كه من از اين دنياي فاني هيچ چيز نبردم به جزء يك دست لباس خاكي و خوني…. منبع: صبح رابر لاله های ایل لری در ایتا https://eitaa.com/laleha_lori_kerman
مقام معظم رهبری بر سر مزار شهید صمدالله شمس الدینی کرمان _ اردیبهشت 84 @laleha_lori_kerman