eitaa logo
لاله های ایل لری جنوب کرمان
312 دنبال‌کننده
1.2هزار عکس
167 ویدیو
30 فایل
شهدای ایل لری جنوب استان کرمان کانال معرفی ستارگان ایل لری دیار مالک ارتباط با ما از طریق آیدی زیر: @Mapsh66
مشاهده در ایتا
دانلود
شهيد دادمولا شمس الديني محل شهادت: دشت عباس تاريخ تولد:1339 تاريخ شهادت:1361 اي كساني كه مسئول دفن من هستيد، جنازه ام را در مكاني باز قرار دهيد، درب صندوق را باز بگذاريد و دستهايم اگر در بدن بودند بيرون بياوريد و به همگان نشان دهيد كه من از اين دنياي فاني هيچ چيز نبردم به جزء يك دست لباس خاكي و خوني…. منبع: صبح رابر لاله های ایل لری در ایتا https://eitaa.com/laleha_lori_kerman
مقام معظم رهبری بر سر مزار شهید صمدالله شمس الدینی کرمان _ اردیبهشت 84 @laleha_lori_kerman
شهید رحمان شمس الدینی در لباس دامادی @laleha_lori_kerman
🌹خانواده هاي دو شهيد عشاير ايل لري🌹 💢 شهيد جاويدالاثر احمد ستوبر كه در سال 59 در غرب كشور و فرزند شهيدش زمان الله ستوبر كه در جريان سانحه هواپيماي حامل پرسنل سپاه در كوه هاي سيرچ كرمان (شهدای غدیر) در زمستان 81 به شهادت رسيدند. 💢سردار شهيد عيسي حيدري فرمانده يكي از گروهان هاي غواص گردان 410 حضرت رسول (ص) لشكر 41 ثارالله كه در جريان عمليات كربلاي (5) به درجه رفيع شهادت نائل گرديد و برادرش بسيجي شهيد موسي حيدري، پيك گردان 418 كه در عمليات والفجر8 به شهادت رسيدند. 💢 پاسدار شهيد محمد شيخ حسيني از غواصان واحد تخريب لشكر 41 ثارالله كه در جريان عمليات كربلاي 5 در منطقه شلمچه به شهادت رسيد و برادرش رضا شيخ حسيني نيز در پاييز سال 61 در منطقه انديمشك به شهادت رسيده بود. 💢بسيجي شهيد فلكناز شمس الديني كه در زمستان 66 در جريان بازگشت از جبهه بر اثر سانحه اي به شهادت رسيد و برادر كوچكترش بسيجي شهيد حسن شمس الديني در جريان عمليات ثامن الائمه در منطقه دارخوين به درجه شهادت نائل آمدند. 💢پاسدار شهيد الله يار شيخ حسيني كه در منطقه فاو عراق به شهادت رسيده و برادر بزرگترش احمديار شيخ حسيني در جريان ماموريتي در سال 1374 به شهادت رسيدند. - منبع:‌ ويژه نامه يادواره شهداي لري استان كرمان @laleha_lori_kerman
شهید غلامرضا شیخ حسینی در پنجم اردیبهشت ماه سال 1342 در روستای باب گلوئیه دیده به جهان گشود و در تیرماه 61 مصادف با 21 ماه مبارک رمضان در شلمچه در عملیات رمضان به شهادت رسید.
شهید غلامرضا شیخ حسینی در پنجم اردیبهشت ماه سال 1342 در خانواده ای عشایر و پیرو امام و ولایت در روستای باب گلوئیه دیده به جهان گشود و نام پدر بزرگوارش اکبر و نام مادرش بی بی می باشد او در سن پنج سالگی نزد پدر به فراگیری مکتب و قرآن پرداخت و پس از اینکه چند سالی را به فراگیری مکتب پرداخت پدرش دچار ناراحتی قلبی شد و او برای اینکه بتواند به پدرش در کارهای عشایری کمک نماید به شغل چوپانی پرداخت تا اینکه چند سالی از چوپانی او گذشت پدرش بر اثر بیماری قلبی به رحمت ایزدی پیوست و مسئولیت زندگی او و سه برادرش برعهده او و مادرش افتاد و در همین زمان برادر بزرگتر او خدمت بود و او بعداز فوت پدر در کنار کار چوپانی شبانه به مدرسه می رفت تا اینکه توانست سواد خواندن و نوشتن را یاد بگیرد و در همین زمان با بهترین دوستش مراد ملایی که او نیز یک سال بعد از او به شهادت رسید عصرها شروع به جمع آوری هیزم می کردند تا شبهای جمعه بتوانند کتاب مشکل گشا را قرائت نمایند در این زمان او به علت نداشتن هزینه زندگی مادر و برادرش به کرمان رفت و چند سالی را نیز با دوستش مراد ملایی کارگری می کرد در سال 59 همراه با دوستش مراد ملایی به جبهه به عنوان نیروی بسیجی اعزام شد موقع درو خرمن ها بود و من برای برداشت گندم همراه با پسرم مراد و شهید غلامرضا به رابر رفتیم و موقع رسیدن به رابر آن دو برای بدرقه بسیجیان که عازم جبهه بودند رفتند و در موقع برگشت به من گفتند ما دو نفر هم اسم نوشته ایم و فردا می خواهیم به جبهه برویم و آمدند خانه و خداحافظی کردند و همراه به جبهه رفتند. شهید غلامرضا در سن هفده سالگی در تیرماه 61 مصادف با 21 ماه مبارک رمضان به علت ترکش خمپاره در شلمچه در عملیات رمضان به شهادت رسید و پس از چند روز پیکر مطهرش در بیست سوم ماه مبارک رمضان به زادگاهش بازگشت. روحش شاد و یادش گرامی باد
به بهانه یکم خردادماه سالروز تولد شهید عبدالنبی شیخ حسینی لری شهیدعبدالنبی شیخ حسینی لری نام پدر: احمد تاريخ تولد: 1-3-1337 شمسی محل تولد: رابر - کرمان تاريخ شهادت: 10-12-1365 شمسی محل دفن: گلزار شهدای باب گلوئیه رابر ✳️وصیت نامه جهادگر شهید عبدالنبی شیخ حسینی بسمه تعالی با سلام بر یگانه منجی عالم بشریت مهدی موعود و با سلام فراوان بر ان شهدا صدر اسلام از جبهه گرفته تا شهدای به خون خفته بمباران هواپیماهای بعثی صدام و با سلام بر ان زاهدان شب و شیران . روز هم اکنون که قصد نوشتن وصیتی لازم میدانم نمیدانم چه نویسم و چه از تاریخ ایران تذکر بدهم نمیدانم به کدامیک از خیانتهای صدام اشاره کنم خدایا ایا سزاوار است که انسان در رختخواب مرگ سپری کند ایا حسین جان شایسته است من که اکنون از لحاظ جوانی سر حال هستم من به جبهه نروم و خونخوارهای شرق وغرب بر ملت ما حکم فرما باشد من شهادت را از حسین اموختم و باید مثل حسین با دشمنان بجنگم حسین جان حسین جان تو خود میدانی من برای چه به جبهه امده ام و چه قصدی دارم ای پروردگارا وای خدای من . الهی و جعلنی من ربک فان ربک هم الظالمون. خدایا مرا ازلشکریان خویش قرار ده زیرا که لشکریان تو پیروز هستند . خدایا بارالها معبودا معشوقا منم ضعیف و نا توان دوست دارم چشمهایم را دشمنی در اوج دردش از حلقه در کردستان در اورد و دستهایم را اگر در تنگه جزابه قطع کند و پاهایم را در خونین شهر از تن جدا کند و قلبم را در فاو و اماج رگبارهایش کند و سرم را در جزیره از تن جدا کند اگر چه چشمها و پاها و قلب و سینه و سرم را از تن گرفت اما یک چیز را نمیتواند بگیرد و ان ایمان و هدفم است که عشق الله و عشق به شهادت و اسلام و امامم است تو ای پدر و مادرم مرا ببخشید و مورد عفو قرار دهید اگر من در راه حق کشته شدم دعا کنید قربانی خویش قبول گردد و تو ای برادرم که در زندانهای بعثی صدام بسر می بری امدم تا سنگرت را خالی نگذارم و اسلحه دور افتاده ات را بردارم و پیکار کنم و بدان ای صدام اگر برادرم را اسیر کرده ای به هوش باش به هوش باش که ما تا اخرین قطره خونمان خواهیم ایستاد و تو ای خواهرم مرا ببخشید که شما بخشنده هستید و تو ای همسرم الهی مرا ببخشیداز اینکه مشقات زندگی را به عهده تو گذاشتم و به شما وصیتی دارم که فرزندم را ان چنان تربیت و پرورش دهید که ادامه دهندگان را شهدا به خصوص پدرش باشد و ای اقوام و خویشاوندان من رفتم و شما ماندید ولی خواهد روزی مرگ به سراغ انسان می اید چه بهتر که انسان خود به سراغ مرگ برود و انسان در راه هدفش کشته شود البته شما ها مرا ببخشید و در همین لحظه از همگی شما خداحافظی میکنم و شما ای همسنگرانم با یک یک شما خداحافظی میکنم و مرا ببخشید در پایان خدایا جب الله را که در سوگند به ثا رالله در لشکر روح الله رای شکست اعدالله و استقرار حزب الله زمینه ساز حکومت جهانی بقیه الله است حمایت میکنم والسلام علیکم و رحمته الله و برکاته ✳️شعری در وصف عبدالنبی خانواده اش سرودند. که در زیر آورده شده است. عزیز متقی صدا کردم عزیز متقی را /زدم بر دل رخ عبدالنبی را غم هجران او دل را خمیده / همیشه اشک چشمانم چکیده شلمچه لاله دل را چه کردی/ شلمچه شمع محفل را چه کردی چرا آئینه ما را شکستی / چرا راه وصال را تو بستی کنون در آرزوی یک وصالم / ببخشاید خدا روزی دو بالم روم بر سوی گلزار شلمچه / شده قلبم گرفتار شلمچه بیا عبدالنبی ای سرو دلها / بیا عبدالنبی ای یار عقبی بیا دل را به گل نزدیک گردان / غم بلبل شده بی تو فراوان اسیر دیدن روی گل هستم / به تو عبدالنبی جان و چشم بستم چه زیبا گفته ای ای مرد خدا /کند گفتار تو دل را چو خوشبو چنین گفتی خدایا بارالها / تو هستی در دلم معشوق و مولا اگر دستم نماید قطع دشمن / در اوج درد گیرد دیده من توانا نیست ایمان را بگیرد / که هرگز در دلم ایمان نمیرد هدف دارم که هست آن عشق خالق/شهادت را شدم هر لحظه عاشق برم شعر دل خود را به پایان/ به انصاری نگر عبدالنبی جان
💢زندگینامه شهید هدایت الله شمس الدینی 💐شهید والامقام هدایت الله شمس الدینی در اول تیرماه سال۱۳۴۴ در رابر به دنیا آمد. خانواده او مردمی زحمت کش و عشایر بودند. زندگی در کنار عشایر زحمتکش و مهربان هدایت را به جوانی آراسته به فضائل اخلاقی و شئونات مذهبی بار آورد. هدایت علی رغم همه مشکلات در مسیر تحصیل موفق شد تحصیلات خود را تا مرز دیپلم ادامه دهد و با معدل بالایی مدارج علمی را کسب و تا سوم متوسطه به تحصیل بپردازد. هدایت عاشق ولایت بود و آنگونه که در وصیت نامه اش می نویسد این مسیر را آگاهانه و با شناختی کامل از ولایت، اسلام را انتخاب کرده بود. در میان اعضای خانواده جوانی مودب و منظم بود. احترام زیادی برای خانواده اش قائل بود. حتی در زمان تحصیل اوقات فراغت خویش را در راه خدمت به خانواده و کمک به آنان سپری می کرد. به مراسمات مذهبی علاقه زیادی داشت و در مراسم مذهبی محرم همیشه از سینه زنان مخلص و ارادتمندان به حسین بن علی (ع) بود. پس از اوج گیری جنگ تحمیلی تحصیل را رها کرده و به جبهه که دانشگاه عشق و اخلاص بود، اعزام شد. مراتب ایثار و فداکاری را در میدان نبرد تجربه کرد و ارادتش به آستان حق مضاعف گشت و عاقبت در سال ۶۲ در عملیات والفجر و درمنطقه شرهانی به فیض شهادت نائل آمد. از سال۱۳۶۲ تا سال۱۳۷۴ جنازه این عزیز بزرگوار مفقود بود. در مرداد ماه سال ۱۳۷۴ پس از کشف جسد و انتقال آن به جیرفت و زادگاهش اسفندقه در جوار یاران شهیدش به منزل ابدی سپرده شد. شادی روح شهدا صلوات. @laleha_lori_kerman
شهید خسرو شمس الدینی 🌷 زندگینامه شهید🌷 ☘"شهید خسرو شمس الدینی " دهم خرداد 1360 ،در روستای سرگره از توابع شهرستان جیرفت به دنیا آمد. پدرش موسی، کشاورزی میکرد و مادرش ماه جبین نام داشت. تا پایان دوره متوسطه در رشته ادبیات درس خواند و دیپلم گرفت. پاسدار بود. سال 1388ازدواج کرد وصاحب 1پسر شد. بیست و ششم مهر 1388 ،در بخش پیشین سرباز بر اثر انفجار بمب و اصابت ترکش آن توسط نیروهای سازمان مجاهدین خلق (منافقین) به شهادت رسید. مزار مطهر وی در روستای دولت آباد اسفندقه تابعه شهرستان زادگاهش واقع است. شادی روح 🌷شهدا🌷 صلوات @laleha_lori_kerman
💢زندگی‌نامه‌ شهـ♡ـید حسین شمس الدینی 🥀شهید بزرگوار در سال 1341 در یکی از روستاهاۍ محروم شهرستان بافت و در خانواده شریف و متدین قدم به ایوان ارغوانی وجود نهاد. دوران کودکی را در کوچہ هاۍ خاکی صمیمیت با کودکان هم سال و دوستانی به پاکی آیینه سپری کرد. تحصیلات را تا مرحله راهنمایی پشت سر گذاشت، اما برای جوانی در روستای دورافتاده و به دور از هر امکاناتی بسیار مشکل بود. همزمان با تحصیل به فعالیت هاۍ اجتماعی و حضوری مستمر در مراسم مذهبی روی آورد. حسین جوانی پاکدل و بی آلایش بود ڪه بیشتر رضای خدا و خشنودۍ دین را در نظر داشت. احترام به پدر و مادر را اصلی ترین وظیفه خویش قرار میداد. حسین حفاظت از انقلاب اسلامی و ره آورد هاۍ گرانقدر آن را تعهد بزرگ زندگی خویش میدانست و همیشه برای دفاع از آرمان و دست آوردهاۍ آن در تلاش بود. شهید شمس الدینی پس از رسیدن به سن تکلیف وارد خدمت نظام گردید و از جان و دل برای پیروزی رزمندگان مایه گذاشت. حسین در لشکر 77 خراسان مشغول به خدمت گردید. در طول خدمت مقدس سربازی چندین بار از ناحیه پا و شکم مجروح شده بود. و عاقبت در مرحله دوم هر چند به بیمارستان متنقل گردید، اما شدت جراحات و شوق دیدار معشوق او را از عالم خاکی به عرش اعلیٰ پرواز داد و در بیست و هشتم اردیبهشت ماه سال 1362 به درجه والاۍ شهادٺ نائل آمد. 🌱روحش شاد و یادش گرامی @laleha_lori_kerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خاطره ای از شهید حاج قباد شمس الدین به نقل از فرزند سید فرج الله گلسرخی از مبارزان انقلابی شهرستان بافت: از بافت به سمت روستای طرنگ در حال حرکت بودم که در بین مسیر یک پیرمردی را دیدم که پیاده راه می رود، با خودم گفتم حتما از عشایر همان منطقه است، از کنار ایشان رد شدم و داخل اینه نگاه کردم متعجب شدم و دیدم که ایشان همان قباد خودمان است، ایستادم و به ایشان گفتم: "قباد شما کجا! اینجا کجا!" گفتند: "نذر کرده ام از بافت تا طرنگ ۶۲کیلومتر پیاده روی کنم، بروم خدمت آقای سید فرج الله گلسرخی دعا کند شهید شوم." هرچه اصرار کردم سوار نشد و نزد پدر رفتم و ماجرا را برای ایشان بیان کردم و پدرم گفت: " قبادی من می شناسم حتما باید نذرش را ادا کند، شما من را ببر در نزدیکی ها قباد پیاده کن، که هم او نذرش ادا شود و هم از رنج سفرش کاسته شود." پ.ن: سید فرج الله گلسرخی یکی از عالمان اهل علم و مبلغ اهل منبر و سخنران در شهرستان بافت که در زمان شاه ابراز ارادت و پشتیبانی علنی از امام (ره) داشتند، بی پروا مسائل را بیان می کردند که همین امر موجب شد چندین بار توسط روسای پاسگاه ژاندارمری دستگیر و توسط ساواک بازجویی و مورد اذیت و آزار قرار گیرند. ┄┄┅┅┅❅🇮🇷🇮🇷🇮🇷❅┅┅┅┄┄ کانال 👇 🆔 @laleha_lori_kerman
یادگاری از (شهید) جانمراد ابن مرید لری در منطقه آبدر ┄┄┅┅┅❅🇮🇷🇮🇷🇮🇷❅┅┅┅┄┄ کانال 👇 🆔 @laleha_lori_kerman
ماجرای پیرمرد غواصی که عاشقانه جان داد با وجود سن و سال زیاد شنا یاد گرفتم. برای شب عملیات غواصی آموختم. هیچ کس حاضر نیست یک شب زن و بچه‌اش جایی بخوابند که زن و بچه من می‌خوابند. اگر کسی حاضر شد برای همیشه جنگ را رها می‌کنم.  محمود حاجی‌زاده از رزمندگان لشکر 41 ثارالله روایت می‌کند:نزدیک عملیات والفجر8 یک روز حاج احمد امینی از فرماندهان گردان‌های لشکر 41 ثارالله،پرسنل را در شهرک نورد پشت سنگر واحد تخریب جمع کرد. همه روی زمین نشستیم. کمی از سختی عملیاتی که پیش رو داشتیم، صحبت کرد و بعد گفت:«منطقه عملیاتی حساس و سخت است. من مجبورم افرادی را همراه خود ببرم که صددرصد به آنها اطمینان دارم. اطمینان دارم که می‌توانند این سختی‌ها را تحمل کنند. اگرچه همه چیز دست خداست، ولی من هم مسئولیتی دارم.وظیفه‌ای دارم که باید به آن عمل کنم. افرادی را که از صف خارج می‌کنم، می‌توانند به گردان‌های دیگر بروند. همه شما را می‌پذیرند و می‌توانید با قایق به عملیات بیایید.»   وقتی سخنانش تمام شد،نیروهایی را که در آموزش ضعیف نشان داده بودند  یا احساس می‌کرد ضعیف  یا سیگاری هستند یا سن و سالی از آنها گذشته، از بقیه جدا کرد. یکی از این افراد «قباد شمس‌الدینی» بود. پیرمرد 68 ساله‌ای که به حاج احمد عشق می‌ورزید. قباد با ناراحتی بلند شد و در گوشه‌ای ایستاد. وقتی کار حاج احمد تمام شد، به قصد خداحافظی به سوی افرادی که جدا کرده بود رفت. ناگهان قباد گریه کنان گفت:«حاج احمد امینی! الآن زن و بچه من در جایی زندگی می‌کنند که اطراف آنها غیر از حیوانات وحشی چیز دیگری نیست و من آنها را در بیابان رها نکرده‌ام که تو دست مرا بگیری و از گردان کنار بگذاری. تمام سختی‌ها را تحمل کردم. با وجود سن و سال زیاد شنا یاد گرفتم. برای شب عملیات غواصی آموختم . هیچ کس حاضر نیست یک شب زن و بچه‌اش جایی بخوابند که زن و بچه  من می‌خوابند. اگر کسی حاضر شد برای همیشه جنگ را رها می‌کنم.»   حاج احمد دست قباد را گرفت. صورت او را بوسید و در حالی که عذرخواهی می‌کرد، گفت:«من درباره شما اشتباه کردم. شما بنشینید سرجایتان، قطعاً شما به اندازه تمام این گردان توانایی دارید.» ┄┄┅┅┅❅🇮🇷🇮🇷🇮🇷❅┅┅┅┄┄ کانال 👇 🆔 @laleha_lori_kerman
نمودار درختی لرهای استان کرمان دکتر امان اللهی بهاروند در رابطه با لرهای کرمان می‌نویسند: در استان کرمان تعدادی از طوایف و تیره‌های لر سکونت دارند که رویهمرفته به نامهای لر، لری و لک شناخته می‌شوند. این طوایف همگی مهاجراند که از اواخر صفویه و نیز در زمان قاجاریه از نواحی لرستان، بختیاری و فارس به مناطق کنونی کوچ کرده‌اند. لرهای استان کرمان عمدتاً در شهرستانهای سیرجان، بافت و جیرفت بسر می‌برند. ┄┄┅┅┅❅🇮🇷🇮🇷🇮🇷❅┅┅┅┄┄ کانال 👇 🆔 @laleha_lori_kerman
برخی افراد ایل لری از جمله شهید قباد شمس الدین و شهید عیسی حیدری در کنار قبر ایت الله طالقانی @laleha_lori_kerman
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا