استوری سالگرد شهادت شهید مدافع حرم مجتبی بختی⚘️ #شهادت_روزیتون @lalehaye_sorkh72 کانال شهدایی

استوری سالگرد شهادت شهید مدافع حرم بهرام مهرداد⚘️ #شهادت_روزیتون @lalehaye_sorkh72 کانال شهدایی

استوری سالگرد شهادت شهید نوروز علی امینی حسینی ⚘️ #شهادت_روزیتون @lalehaye_sorkh72 کانال شهدایی

فیلمی از شهید نوروز علی امینی حسینی در زمان اعزام به جبهه این فیلم برای انتشار توسط خانواده شهید در اختیار پیج اینستاگرام @lalehaye_sorkh72 قرار گرفت #شهادت_روزیتون @lalehaye_sorkh72 کانال شهدایی

بیست و ششمین روز از چله زیارت عاشورا به نیابت از شه ید مصطفی صدرزاده به نیت سلامتی و تعجیل در فرج امام زمان (عج) و برآورده شدن حاجات و شفای بیماران #شهادت_روزیتون eitaa.com/lalehaye_sorkh72 کانال شهدایی

استوری تولد شهید دفاع مقدس محمدرضا تورجی زاده ⚘️ #شهادت_روزیتون @lalehaye_sorkh72 کانال شهدایی

استوری تولد شهید دفاع مقدس محمدرضا تورجی زاده ⚘️ #شهادت_روزیتون @lalehaye_sorkh72 کانال شهدایی

استوری سالگرد شهادت شهید مدافع حرم سیدرضا مراثی⚘️ #شهادت_روزیتون @lalehaye_sorkh72 کانال شهدایی

استوری سالگرد شهادت شهید مدافع حرم ابوالفضل نیکزاد ⚘️ #شهادت_روزیتون @lalehaye_sorkh72 کانال شهدایی

لحظات سخت مادر در قربانگاه پسر شهیدش شهید مداقع حرم ابوالفضل نیکزاد #شهادت_روزیتون @lalehaye_sorkh72 کانال شهدایی

ششمین سالگرد شهادتت مبارک🌹 شهادت شهید ابوالفضل نیکزاد به روایت خواهرش: ابوالفضل بعد از اعزام تا ۳ روز با ما ارتباط نداشت.ما هم نگران بودیم و مدام قرآن میخواندیم و دعا میکردیم.بعد از تماس ابوالفضل، حال مادرم کمی بهتر شد اما من شهامتش را نداشتم گوشی تلفن را بردارم زیرا میترسیدم خبر بدی بدهند و یا آخرین بار باشد که صدای برادرم را میشنوم. اولین بار که تماس گرفت به مادرم گفت حرم رفتم و سفارشت را به حضرت زینب و حضرت رقیه کردم.این دعا باعث شده بودم مادرم آرامش بگیرد.تقریبا هرشب تماس میگرفت تا خیال مادر، راحت شود. من هم زمانی که خیلی دلم تنگ میشد، تلفنی با ابوالفضل صحبت میکردم.یک روز تلفن را برداشتم.گفت چه عجب تلفن را برداشتی و بعد با لهجه مازندرانی شروع به صحبت کردن تا حالم بهتر شود.میگفت اینجا هیچ خبری نیست و همه چیز آرام است.اما از آن طرف صدای وحشتاکی می شنیدیم و ابوالفضل میگفت اینجا جز پشه هایی که ما را سوراخ میکنند، چیز دیگری نیست. در آن ۱ ماه خواب میدیدم که هر شب زندگی ام را از اول برای ابوالفضل تعریف کرده و رازهای زندگی ام را برایش میگفتم.از خواب که میپریدم، احساس میکردم لحظه آخر زندگی ابوالفضل است. مادرم را قسم میدادم که به شهادت ابوالفضل راضی نشود زیرا میدانستیم که اگر مادرمان راضی شود، ابوالفضل به شهادت میرسد.دلم نمیخواست با کسی حرف بزنم.مادرم روزهای آخر، مثل روزهای قبل نبود.خواب هایی که میدید برایمان تعریف نمیکرد و در تدارک مراسم بود.روز آخر، پیش از آن که خبر شهادت را بدهند، مادرم، من را به همراه پسرم فرستاد فروشگاه تا خرید کنیم.از فروشگاه که بیرون آمدیم و سمت مزار شهدای گمنام رفتیم. اذان ظهر بود و چه اذان ظهری.انگار یک نفر قلبم را از داخل سینه ام بیرون کشید و یک لحظه پاهایم بی جان شد. آنجا گفتم خدایا تمام شد.آن لحظه ابوالفضل با دا عشی ها درگیر بوده و ساعت ۴ بعدازظهر به شهادت میرسد.به خانه که رسیدیم، مادرم هم حال خوبی نداشت. چند دقیقه بعد، یک رهگذر که شبیه جانبازها بود، زنگ خانه مان را زد و آب خنک میخواست.پسرم برایش آب برد.به پسرم گفته بود من تازه از فلوجه عراق آمده ام.شما در سور یه کسی را دارید.پسرم گفته بود بله.آن مرد هم جواب داده بود که ان شاءالله مسافرتان برمیگردد. ۵ شنبه، برادرم صبح زود به خانه مان آمد و قبل از آن که چیزی بگوید، مادرم گفت خبر شهادت ابوالفضل را آورده ای؟ فقط بگو شهید شده یا اسیر؟ برادرم گفت شهید شده است. تولد: ۱۳۶۳/۴/۲ تهران شهادت: ۱۳۹۵/۴/۲۳ حلب مزار: تهران، گلزار شهدای بهشت زهرا، قطعـه ۵۳، ردیـف ۸۷، شـماره ۱۵ #شهادت_روزیتون @lalehaye_sorkh72 کانال شهدایی

روضه حضرت زهرا با صدای شهید دفاع مقدس محمدرضا تورجی زاده🌹 #شهادت_روزیتون @lalehaye_sorkh72 کانال شهدایی