هدایت شده از الوارثین(تخریب لشگر۱۰)
🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
چهل و دو سال گذشت
#شهید_احمد_بیابانی_پرکشید
کسی که با انقلاب امام ، عاقبتش به شهادت ختم شد..
تصویر بالا عکس یادگاری #شهید_احمد_بیابانی با مقام معظم رهبری در #جبهه_غرب_کشور
شهادت : 22 اردیبهشت سال 1361
محل شهادت : #دشت_ذهاب
@alvaresinchannel
هدایت شده از الوارثین(تخریب لشگر۱۰)
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹🌹
🌹
42 سال قبل
#شهید_احمد_بیابانی_پرکشید
کسی که با انقلاب امام عاقبتش به شهادت ختم شد..
احمد رو از دوران کودکی میشناختم
من مدرسه مهدوی میرفتم اون مدرسه توی کوچه کاشانی نزدیک میدون شهرری بود
خونه ما توی خیابون آردایران بود که الان به نام شهیدان شیر محمدی است
صبح که میخواستم مدرسه برم توی پیاده روی خیابون با دیدن احمد بیابونی مسیر رو عوض میکردم و یا بدو رد میشدم و ظهر هم که از مدرسه میومدم احمد رو توی خیابون میدیدم. ما که بچه بودیم اون هیبت رو میدیدیم ترس میکردیم .قد بلند ،شلوار لی ،موهای فرفری و پیراهن مانتی گل قرمز که اون روزها میگفتند این مانتی گلها ضد قمه است و لات ها میپوشند که توی دعوا قمه نخوردند...
منزل مادری احمد تقریبا انتهای خیابون بود و تا به خونه برسه اوضاع خیابون خوب نبود من یکی دو دفعه دعواهاش رو دیدم بودم آخه بعد از ظهر ها مغازه لحاف دوزی محله مون شاگرد بودم و احمد از مقابل اون مغازه راهش رو به سمت خونشون کج میکرد...سرکوچه یک زمین خاکی بود که مصالح ساختمونی توش انبار شده بود و چند تا سگ هم داشت که بچه هایی مثل من خیلی میترسیدند و شنیده بودیم که یک سگ اونجاست که چهارتا چشم داره... احمد چند بار اینجا دعوا کرد و دست به تیغ شد و از پس همشون براومد... البته به کاسب ها احترام میگذاشت.
این احمد بیابونی بود تا انقلاب شد و بعد از انقلاب اون احمد قدیم نبود... یواش یواش همراه شد و وقتی هم اومد مردونه اومد پای کار....
تا اینکه ناامنی های غرب کشور شروع شد و احمد با چندتا جوون دیگه راهی شدند...
چندین بار رفت و برگشت... اون روزها در جنوب عملیات شده بود و همه سرگرم تشییع شهدای #عملیات_بیت_المقدس بودند که خبری در محل پخش شد که احمد بیابونی هم به شهادت رسیده ..اونایی که خبر رو شنیدند بلافاصله میگفتن: خوشبحالش عاقبت بخیر شد.
تشییع شهید احمد همه ی شهرری رو به خیابون آردایران کشوند. پیکر نیمه سوخته ی احمد ، روی دستان مردم شهرری تا حرم حضرت عبدالعظیم(ع) تشییع شد و در قطعه 26 گلزار شهدای تهران در خاک آرام گرفت
روحش شاد باشه...
خدا عاقبت ما رو هم ختم به شهادت کنه..مثل احمد
(جعفرطهماسبی)
🔷 #شهید_احمد_بیابانی (قطعه 26 ردیف 25 شماره 51)روز 22 اردیبهشت ماه سال 61 به همراه #شهید_محسن_حاجی_بابا فرمانده جبهه غرب (قطعه 26 ردیف 29 شماره 52)و #شهید_عباس_شوندی (قطعه 26 ردیف 25 شماره 50) در حال شناسایی منطقه #دشت_ذهاب ، مورد هجوم دشمن بعثی قرار میگیرند و با اصابت تیر مستقیم تانک دشمن به خودروی اونها به شهادت رسیده و پیکرشان در آتش میسوزد.
@alvaresinchannel
هدایت شده از الوارثین(تخریب لشگر۱۰)
27.13M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#زیارت_مجازی_شهدا
سرداران شهید
#محسن_حاجی_بابایی
#احمد_بیابانی
#عباس_شوندی
شهادت : 22 اردیبهشت 1361
محل شهادت : دشت ذهاب
✅به روح مطهرشان صلوات
@alvaresinchannel
هدایت شده از الوارثین(تخریب لشگر۱۰)
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
🌹
#ماشین_فرمانده_لشگر
مقابل گلوله #مستقیم تانک
بخوانید
#خشم_حاج_علی
عملیات شرهانی
اردیبهشت 1365
✍🏿✍🏿 به روایت خادم حسینی
بهار سال 1365 بود که دشمن در هجومش که به عملیات دفاع متحرک معروف شد به خطوط نبرد ما در جنوب حمله کرد و لشگر سیدالشهداء (ع) را برای مقابله با پیشروی و مقابله با حمله دشمن ماموریت دادند.
لشگر مامور به مقابله با لشگر طلایی دشمن در منطقه شرهانی شد.
گردان حضرت علی اکبر علیهالسلام به خط زده بود و الحاق با گردان دیگر حاصل نشده بود و تقریبا گردان در محاصره قرار گرفته بود.
عملیات از اول شب شروع شده بود. درگیری خیلی سختی بوجود آمده بود و کار گره خورده بود. تمام نیروهای گردان علی اکبر علیهالسلام در آستانه شهادت یا اسارت بودند.
چیزی به سپیده صبح نمانده بود. من به عنوان فرمانده گردان حضرت زینب(س) رفته بودم قرارگاه لشگر که از حاج علی فضلی کسب تکلیف کنم. نیروهایم در منطقه دیگری در حال انجام ماموریت بودند.
دقیقا همان لحظه که من در قرارگاه بودم، لحظات بحرانی #عملیات_شرهانی بود. چهار پنج ساعت از درگیری شدید گردان علیاکبر علیهالسلام میگذشت. برای فرمانده تیپ لحظات سختی بود. او باید تصمیم میگرفت که چه کار کند. ناامیدی بر همه ما مستولی شده بود و هیچکس راه نجاتی را برای گردان علی اکبر در ذهنش نبود.
دقیقا همان لحظات، یکباره حاج علی فضلی تصمیمش را گرفت. بلند شد ایستاد و خطاب به آن حدود ۲۰ نفری که در محل قرارگاه حضور داشتند، گفت: همگی آماده شوید برویم بزنیم به خط! ما باید خودمان این گردان را از محاصره دربیاوریم و صحنۀ جنگ را عوض کنیم.
سر و صدای همه بلند شد. مسئول ادوات، مسئول توپخانه، مسئول بهداری، مسئول اطلاعات، فرمانده گردانهایی که آنجا بودند و… همه شروع کردند به مخالفت. همه میگفتند: حاج آقا! شما بمان. ما میزنیم به خط.
حاج علی اما قبول نکرد و گفت: نه. بنظرم میرسد که الان باید خودمان وارد صحنۀ جنگ شویم.
هرچه بقیه اصرار میکردند، بی فایده بود. یکی دو نفر، که بعدها خودشان به شهادت رسیدند، رفتند جلو و دستهای حاج علی را گرفتند تا مانع رفتنش شوند، اما او با سماجت، دست آنها را پس زد و رفت سوار ماشین شد.
حاج علی به راننده گفت: حرکت کن
راننده هم مثل بقیه، نمیخواست ایشان را به خط مقدم ببرد. گفت: من نمیروم حاج آقا!
حاج علی هم راننده را کنار زد و با آنکه یک چشمش جانباز بود و بخصوص در تاریکی خوب نمیدید، خودش نشست پشت فرمان و ماشین را روشن کرد.
فرماندهان که دیدند، نمیتوانند جلودار ایشان شوند، خودشان را رساندند و سریع پریدند توی ماشین تا حداقل همراهیاش کنند.
من هم ازجملۀ کسانی بودم که پریدم پشت ماشین و حاج علی فضلی هم شروع کرد به رانندگی و رفت تا دل آتش.
درگیری خیلی شدید بود…
هوا کم کم داشت روشن میشد.
حاج علی با همان یک چشم و دید محدودش، میتازید و میزد به قلب دشمن.
همین طور که مسیر ناهموار و پر از پستی و بلندی را پیش میرفتیم، در حین بالا رفتن از تپه با همان تویوتا بودیم که از روبرو هم تانک دشمن مقابلمان قرار گرفت. لولۀ تانک درست مقابلمان بود. شلیک هم کرد اما چون تویوتا پایین تر از آن بود، بهمان اصابت نکرد. حتی در همان لحظات هم ذرهای ترس در وجود حاج علی وجود نداشت. ما هم وقتی صحنۀ مواجهۀ تویوتا با تانک را دیدیم، دست به کار شدیم و هرکسی با هر چه که به دستش رسید، شروع کرد تیراندازی به سمت تانک و توانستیم به مدد شجاعت سردار فضلی و به فضل خدا، آن تانک و تانکهای بعدی را منهدم کنیم.
در طول آن ۲۰ دقیقه که شاید ۲۰ بار درگیری شدید از همه جهت داشتیم، حتی لحظهای تردید و ناامیدی در چهرۀ فرمانده تیپ ندیدیم.
و به این ترتیب، معبری باز شد و باقیماندۀ نیروهای گردان علی اکبر علیهالسلام را توانستیم بکشیم عقب.
@alvaresinchannel
هدایت شده از الوارثین(تخریب لشگر۱۰)
#عکس_یادگاری
با شیر مرد #تخریبچی
حاج آقا دهقان منشادی
بازمانده دلاورمردانی که با دستور حاج احمد متوسلیان برای ماموریت ویژه بعد از مرحله ی دوم #عملیات_الی_بیت_المقدس انتخاب شدند
ماموریت اونها #انفجار_پل_مواصلاتی دشمن بعثی روی #رودخانه_عرایض بود
او میگفت : نیم ساعت به اذان صبح روز سوم خرداد 1361 بود و هنوز هوا روشن نشده بود که بچه ها تخریب با 200 پوند TNT روی پل رفتند و بعد.............
#خرمشهر_آزاد_شد
@alvaresinchannel
هدایت شده از الوارثین(تخریب لشگر۱۰)
#یاد_باد_آن_روزگاران_یاد_باد
امروز توفیقی بود که روایت #پیر_تخریبچی حاج آقا دهقان منشادی رو بشنویم
تازه از بیمارستان اومده بود
به سختی صحبت میکرد امابا تعصب خاصی روایتگری میکرد
و او تنها بازمانده و رزمنده تخریبچی روایتگر حماسه انفجار پل مواصلاتی دشمن توسط #یاران_تخریبچی_اش برروی رودخانه ی عرایض است.
از روزی برای ما گفت که #حاج_احمد_متوسلیان باعصا دراردوگاه انرژی اتمی دارخوین بعداز مرحله ی دوم عملیات بیت المقدس نیروی داوطلب تخریبچی برای ماموریت ویژه طلب میکرد.
ازروزدوم خرداد61 و اتفاقات پشت خاکریز نقطه رهایی گفت.
برای ما گفت: که ما7 نفر به راه افتادیم برای ماموریت انفجار پل.
وقت رفتن #شهید_حسین_ظاهری رو به بچه های تیم تخریب کرد و گفت: برادرها اگر من شهیدشدم برادر اردستانی مسوول تیم است واگر ایشون شهید شد آقای منشادی تیم رو فرماندهی میکنه.
برای ماروایت کرد که تا به محل ماموریت رسیدیم دراون آتش سنگین 3 نفراز بچه ها مجروح شدند و من قبل از رفتن روی پل مجروح شدم و #شهید_رضا_اردستانی باچفیه زخم مرا بست و 4نفر به سمت پل خیز برداشتندو چند لحظه بعدیکی از بچه های که رفته بود در حالی که به شدت مجروح شده بودبرگشت و حامل پیامی ازسوی #شهید_رضا_اردستانی برای من بود و ماندند 3 نفر که روی پل بودند با 200 پوند TNT.من مشغول ذکر دعا و مناجات با خدا برای موفقیت #بچه_های_تخریب بودم که صدای انفجارمهیبی اومد و ستونی از دود و آتش به آسمان بالا رفت و باموج انفجاراز بالای خاکریز به گوشه ای پرت شدم.پل که منفجر شد همه ی صداها خوابید. هنوز اذان صبح نشده بود وهوا تاریک بود که پل مواصلاتی دشمن روی #نهر_عرایض نابود شد و بعددشمن بعثی نا امید شد و #خرمشهر_آزاد شد
انشا الله مفصل روایت شنیدنی آقای دهقان منشادی برای بعد.....
#خرمشهر_را_خدا_آزاد_کرد
@alvaresinchannel
هدایت شده از الوارثین(تخریب لشگر۱۰)
23.56M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#شب_های_به_یادماندنی
اردوگاه #شهید_حاج_کاظم_رستگار روبروی پادگان دوکوهه
رزمندگان به جا مونده از #عملیات_سیدالشهداء_علیه_السلام
لشگر10 سیدالشهداء(ع)
چهارشنبه 12 اردیبهشت 1403
🔷عزاداری جامانده گان از شهدا
به یاد یاران شهید
مثل جوونی هاشون.. غیرتی سینه میزنن
درسته موهاشون سفید شده اما دلهاشون جوان است
یاد اون روزهای خوب بخیر
جبهه بودیم و جنگ میکردیم
در سکوت شبانه ی سنگر
درد و دل با تفنگ میکردیم
شب و سنگر چه با صفا بودند
وقتی آدم شتاب رفتن داشت
از نگاهش چقدر گل میریخت
حرفهایش چقدر گل میکاشت
یاد شبهای حمله می افتم
یاد آن لاله هایی که پژمردند
و زمین رابه آسمان بردند
چشمهاییکه خوب یادم هست
بامن از سنگ وشیشه می گفتند
زیر باران بی امان تیر
از نفسهای ریشه می گفتند
یاد آن آشنای پیر بخیر
که نگاهش همیشه روشن بود
شب که درآسمان دعا می کاشت
نگران ستاره من بود.
@alvaresinchannel
هدایت شده از الوارثین(تخریب لشگر۱۰)
✅ دیدار خانواده شهدای #طریق_القدس
با خانواده #سرلشگر_شهید_محمد_رضا_زاهدی
در آستانه چهلمین روز شهادت مظلومانه توسط رژیم صهیونیستی
سردار شهید «محمدرضا زاهدی» از فرماندهان نیروی قدس سپاه پاسداران انقلاب اسلامی بود که ۱۳ فروردین سال ۱۴۰۳ در حمله رژیمصهیونیستی به ساختمان کنسولگری جمهوری اسلامی ایران در دمشق به شهادت رسید. فرماندهی تیپ ۴۴ قمر بنی هاشم (ع)، فرماندهی لشکر ۱۴ امام حسین (ع)، فرماندهی لشکر ۱۶ قدس گیلان، جانشین فرمانده نیروی قدس در لبنان و سوریه، فرماندهی نیروی هوایی سپاه، فرماندهی نیروی زمینی سپاه، معاونت عملیات نیروی قدس سپاه و فرماندهی عملیات کل سپاه، مسئولیتهایی است که شهید زاهدی برعهده داشت.
#همسفر_من
#شهدای_طریق_القدس
@alvaresinchannel